الکس کلارک: اولاً ما هر دو نسبت به خوانندگان متعهد هستیم، پس دعوایی درکار نیست. اما این شاخص جالب هاوکینگ که نشان میدهد مردم چقدر بر کامل خواندن کتابی که شروع کردهاند، اصرار میورزند من را به فکر واداشت و نظرم را تغییر داد. من عقیده داشتم که اگر شما واقعاً از خواندن کتابی لذت نمیبرید، باید آن را کنار گذاشته و کتاب مورد علاقه خود را بخوانید.
اما اوضاع تغییر کرد. هرچه مسنتر شدم فهمیدم تصور من از اینکه ادبیات جهان، کوهی است که من حتماً باید آن را فتح کنم، احمقانه است. بهترین کتابها ابزاری برای توضیحات جامعی هستند که لغت به لغت آنها با زحمت بسیار کنار یکدیگر قرار گرفته تا در قلب و ذهن خواننده اثرات عجیب و غیرمنتظرهای بگذارند.
تام لامونت: چگونه انتظار دارید با چنین نگرشی بتوان قله ادبیات جهان را فتح کرد؟
هنگامی که با خواندن کتابی تحت تأثیر قرار نمیگیرید، آرام یا حتی سرگرم نمیشوید، و بهتر بگویم آنچه را که به دنبالش هستید، نمییابید باید خواندن آن را متوقف کنید، حتی اگر مطالعه آن کتاب پیشنهاد دوستان یا همسرتان باشد.
الکس، تو چنان صحبت میکنی که انگار صرفاً انتشار یک کتاب و تبلیغات فراوان آن، کیفیت کتاب را نیز تضمین میکند. در صورتی که اینگونه نیست و هر کسی باید فیلتر خود در انتخاب کتاب باشد.
به نظر من زمان رهاکردن یک کتاب، هنگامی است که صدای دنگ دنگ ذهن شما برای کنار گذاشتن کتاب آنقدر بلند است که نمیتوانید آن را نادیده بگیرید، یا اینکه در هر صفحهای که ورق میزنید بیش از یکبار این صدا را در ذهنتان میشنوید. در این هنگام کتاب را رها کنید حتی اگر در وسط جمله هستید.
الکس کلارک: باور کن من نمیخواهم از هر کتابی که منتشر میشود، دفاع کنم یا به مردم بگویم خود را مجبور به خواندن هر نوع مزخرفی کنند. چرا که این امری مضحک و نوعی خودآزاری است و میتواند منجر به سرخوردگی افراد از مطالعه شود. اما من میگویم اگر در لحظهای که مثلاً از یک شخصیت کتاب خوشتان نمیآید یا متوجه ادامه داستان میشوید یا ناگهان احساس میکنید دوست دارید کار دیگری انجام دهید، کتاب را رها کنید، فرصتی را از خود سلب کردهاید. من روی کتابهایی که صرفاً سرگرمکننده هستند، بحثی ندارم، اما کتابهای خوب انتقالدهنده تجربههای جامعی هستند که مستلزم وقت گذاشتن و صبر و حوصلهاند. به آنها احترام بگذارید.
تام لامونت: اما در این حالت یک نوع احساس خود آزاری به خواننده دست میدهد، اینطور نیست؟
شرط میبندم مواقعی هست که تو هم دلت میخواهد کتابی را رها کنی.
الکس کلارک: بله البته که هست و من این کار را میکنم!
تام لامونت: اسم آن کتابها را بگو.
الکس کلارک: متأسفم، نمیتوانم اسم آن کتابها را بگویم. با توجه به گزارشهایی که هفته گذشته درمورد درآمد پائین نویسندگان منتشر شد، نمیتوانم با این کار، ضربه دیگری به آنها بزنم.
اما من درمورد یک قید و بند ادبی با تو صحبت میکنم: تا زمانی که از صبر و حوصله خود برای به اتمام رساندن یک کتاب مطمئن نشدهای، حتی به 50 قدمی آن نزدیک نشو!
من صرفاً تجربه و احساس ذهنی خودم را درمورد فصلهای آخر رمان «سهره / The Goldfinch » دارم. هنگامی که این رمان را میخواندم، کاملاً مسحور و درگیر آن شده بودم، ولی هیچ چیزی در پایان داستان من را به توهم وانداشت. در عین حال به پایان درخشان آن رسیدم که به واقع یکی از بهترین لحظاتی بود که در مطالعه تجربه کرده بودم. اما در چنین رمان طولانی و پیچیدهای – یا مثلاً در دن کیشوت یا کتابهای «نیکولا بارکر» که محبوب من هستند- لحظات خسته کنندهای نیز وجود دارند که از خود میپرسی آیا باید ادامه دهم؟ و آنجاست که بازهم ادامه میدهی چراکه مجبوری ادامه دهی.
تام لامونت: این هنر است و البته یک امر شخصی است. من هنوز هم از سماجتم برای اینکه دوستانم را تشویق به خواندن «پنه لوپه فیتزجرالد» کردم ناراحتم. من عاشق این رمان اسرارآمیز هستم و آن را به دوستانم دادم و توقع داشتم مورد تأیید آنها نیز باشد. اما آنها اصلاً از این رمان خوششان نیامد و آن را خستهکننده توصیف کردند.
هیچ کتابی از نظر همه خوانندگان «بیهمتا و بینقص» نیست. و این دقیقاً به این معنا است که ما باید کتابهای بیهمتایی داشته باشیم که مردم را از خواندن پرمشقت کتابی که دوست ندارند، نجات دهد.
من افراد باسواد و باهوشی را میشناسم که نتوانستند رمان «تالار گرگ / ولف هال Wolf Hall» نوشته «هیلاری مانتل» را که جدالهای مرگبار بر سر قدرت در دربار هنری هشتم، پادشاه انگلستان را روایت میکند، تا انتها بخوانند. البته آنها حق داشتند چراکه این رمان نتوانست خوانندگان را عمیقاً درگیر خود کرده و با آنها ارتباط برقرار کند.
نظر شما