خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- به بهانه انتشار جدیدترین کتاب دکتر فرقانی، در آستانه روز خبرنگار ساعتی در دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی میهمان او بودیم تا بیشتر درباره گزارش نویسی بدانیم؛ آنهم از زبان مردی که از سال 1364 آموزش گزارش نویسی را ابتدا در موسسه کیهان و از سال 1365 در دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی به عنوان مدرس مدعو آغاز کرد و این آموزش ها تاکنون بی وقفه ادامه داشته است.
فرقانی، زاده کویر یزد است؛ مردی از جنس گزارش های ناب اجتماعی. تجربه بیش از 18 سال دبیر سرویسی گزارش روزنامه کیهان و انتشار بیش از 400 گزارش در این روزنامه شاید گوشه ای از فعالیت های وی باشد. این استاد دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی که به تازگی کتاب «گزارش نویسی، چشم عقاب روزنامه نگاری» را روانه بازار نشر کرده با ایبنا به گفت و گو نشسته است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در حوزه گزارش نویسی کتاب های متعددی داریم، برخی ترجمه و برخی تالیفی، چرا شما موضوع گزارش نویسی را برای نگارش کتاب انتخاب کردید؟
این کتاب با حدود 20 سال تاخیر منتشر شده است. همه می دانند حوزه مورد علاقه من در کار حرفه ای روزنامه نگاری و آموزش، تمرکز بر گزارش نویسی بوده است. از سال 65 تاکنون که در حوزه آموزش گزارش نویسی فعالیت مستمر دارم، تلاش کردم جزوهای برای کلاسها تهیه کنم. به همین دلیل نخستین جزوه گزارش نویسی را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نگاشتم. پس از آن در سال 1372 در ویژه نامه آموزشی رسانه، مقاله ای با عنوان «گزارش نویسی، چشم عقاب روزنامه نگاری» چاپ کردم که بعد از آن به عنوان منبع اصلی این درس در دانشگاه ها معرفی می شد. در طول این سال ها همیشه در پس ذهنم نگارش کتاب جامع گزارش نویسی که همه وجوه و ویژگی های این حوزه را در بر گیرد، وجود داشت.
منظورتان چه ویژگی هایی است؟
اینکه متن کتاب از یک تجربه بومی برخاسته باشد. خیلی فرق دارد که ما اصول گزارش نویسی ای را بیان کنیم که در منابع و کشورهای مخلتف مطرح و چارچوب های آن مشخص شده است یا اینکه اصولی بیان شود که خود ما سال های سال، زیر و بم این کار را تجربه کرده و سرد و گرم آن را چشیده باشیم. به همین دلیل ترجیح دادم سالهای زیادی درس گزارش نویسی را با اتکا به همان جزوه در کلاس ارائه کنم و عجله ای در تدوین کتاب نداشته باشم زیرا می خواستم سوال ها، نقدها و نظرها روی این جزوه بیاید و من همه آنها را مطالعه کنم و پاسخ آنها را بیابم. به همین دلیل انتشار این کتاب با مقداری تاخیر نسبت به کتاب های دیگر که قبلا منتشر شده است، صورت گرفت.
و اکنون با توجه به حساسیت هایتان، می توانید بگویید به عنوان نویسنده از این کتاب راضی هستید؟
الان از این کتاب ناراضی نیستم زیرا حداقل از منظر خودم تلاشم این بوده که کار نسبتا پخته، کم عیب و کاربردی ارائه کنم، همچنین آن چه به آن عمل کرده ام و معتقد و پایبند بودم در کار حرفه ای و آموزش تدوین و برای نسل جوان آماده کنم. من ضمن احترام به همه کتاب ها و منابعی که پیش از این منتشر شده است باید بگویم، این کتاب نیز توسط فردی نگاشته شده که بیش از 40 سال در این حوزه در بخش حرفه ای و آموزشی استخوان خرد کرده است. البته هیچ ادعایی مبنی بر اینکه این کار بی عیب است ندارم و در مقدمه کتاب هم نوشته ام که همیشه از نقدها و نظرها استقبال می کنم و اگر نقد و نظری مبنی بر اصلاح باشد حتما در چاپ های بعدی لحاظ خواهم کرد.
شما گفتید در کلاس از جزوه خودتان استفاده می کردید، آیا از کتاب های دیگر هم برای تدریس به دانشجویان استفاده می کردید؟
عموما کتاب های دیگر را به عنوان منابع مطالعات جنبی به دانشجویان توصیه می کردم، البته بخشی از این آثار با سبک، روش و طرز فکر من سازگار نیست و سعی می کردم آنچه را که در عمل تجربه کردم به آن پایبند باشم و از دانشجویان آن را نیز همین را می خواستم.
نخستین جزوه را چه سالی نوشتید؟
نخستین جزوه ام را سال 64 نوشتم. بعد از آن نسخه اصلاح شده اش را در سال 73 ارائه کردم که تا سال 92 تدریس می شد. آن جزوه یکی از منابع درسی محسوب میشد و آنچه در کلاس می گفتم، به مراتب بیشتر از مطالب جزوه بود. بخش هایی از آنچه را کتاب شد در کلاس می گفتم و دانشجویان یادداشت برداری می کردند. مباحث سال به سال و ترم به ترم تغییر می کرد و این فرصت را نداشتم که مباحث جدید را به جزوه اضافه کنم. از سوی دیگر تصمیم داشتم آن مباحث را در قالب کتاب منتشر کنم و مباحث جزوه را به صورت روزآمد تدریس می کردم.
روند تکمیل این کتاب چه مدت طول کشیده است؟
اگر نخستین جزوه را ملاک اصلی در نظر بگیرید، از سال 1364 تا 1392، 28 سال طول کشیده است. البته در این مدت به صورت مدام یادداشت برداری می کردم و نمونه هایی را که به نظرم مناسب بود کنار می گذاشتم، حتی یادداشت ها را در سال های بعد حک و اصلاح می کردم، گاهی به این نتیجه می رسیدم که یادداشت دو سال پیشم باید تغییر کند و بنابراین مدام سعی می کردم مطالبی که میخواهم با آن کتاب را بسازم، بازسازی و نوسازی کنم تا شکل نهایی خوب و کاربردی باشد اما تدوین نهایی کتاب بیش از یک سال زمان برد.
یعنی بعد از 28 سال اصلاح و بازنگری، باز هم هنگام تدوین حساسیت داشتید، چرا؟
این موضوع به دلیل وسواسی بود که به کار داشتم. من معتقد به کتابسازی و تولید انبوه کتاب نیستم و بر این باورم که رشته های علمی ما از این نظر لطمه های زیادی دیده اند. در خیلی از رشته ها کتاب هایی منتشر شده است که ارزش علمی ندارند یا ارزش پایینی دارند اما چون هیچ مرجعی کتاب را قبل از انتشار ارزیابی نکرده و ناشر هم برای اینکه آمار نشر خود را افزایش دهد آن را چاپ کرده است، شاهد آثار ضعیف و نامناسب در بازار هستیم. در عین حال قائل به این هستم که باید تولید بومی داشته باشیم و کار کنیم. نباید این عرصه را به واردات علمی و آثار ترجمه شده بسپاریم. ما باید تجربه ها، دانش ها، مطالعات و نگارش های بومی را در کشور خود داشته باشیم و به همین دلیل در انتشار این کتاب، نه تنها عجله نکردم بلکه حتی انتقادی هم که به خودم وارد است این که با تاخیر این کار را انجام دادم که بخشی به دلیل تنبلی شخصی و بخش دیگر به دلیل وسواس علمی و حرفه ای من است. من دوست داشتم این کتاب را در دوره بلوغ فکری، علمی و حرفه ای بنویسم نه در دوره طفولیت و نوزادی.
در نخستین فصل کتاب درباره گزارش های خبری، مباحث کاربردی مناسبی ارائه شده است اما در این زمینه در مطبوعات و خبرگزاری ها عموما با گزارش هایی روبه رو هستیم که انسجام ندارند، آسیب اصلی این حوزه را در چه می دانید؟
یکی از آسیب اصلی گزارش خبری، انحصار منابع رسمی و دولتی در گزارش های خبری است و خبرنگار اغلب هرآنچه منابع رسمی می گویند منتشر می کند بدون اینکه صحت و سقم مطلب را جستجو کند. خبرنگار نباید اجازه دهد اظهارات و توجیه های رسمی پوششی بر همه واقعیت ها باشد. اکتفا به نقل قول از منابع رسمی و عدم جستجوی میدانی گزارشگر، همچنین عدم مقایسه داده ها و اطلاعات یکی دیگر از آسیب های اصلی این حوزه به شمار می آید. گزارشگران اغلب به نقل از اظهارات منابع رسمی اکتفا می کنند و جستجوی کاوشکرانه و مکاشفه گرانه ای ندارند در حالی که گزارش بیش از هر چیزی در گرو این جستجوها و کندو کاوهاست که توسط گزارشگر باید صورت بگیرد. آسیب دوم این است که گزارشگران رسانه ها فاقد تجربه و مهارت گزارش نویسی هستند. بسیاری از گزاش نویس های ما مهارت، تجربه، دغدغه و توانایی لازم برای گزارش نویسی ندارند. هر چند بخشی از این موضوع به ساختار و وضعیت نیروی انسانی رسانه های ما بر می گردد. بسیاری از خبرنگاران دل به کار نمی دهند و آن را به عنوان شغل ثابت و دائمی نمی دانند و چندان وسوسه و دغدغه سرمایه گذاری در این حوزه، به بلوغ رسیدن، شناخته شدن و تاثیرگذار بودن را ندارند. آسیب سوم نیز وضعیت اجتماعی و سیاسی است؛ خیلی وقت ها این وضعیت، روزنامه نگار را از کندو کاو و جستجوهای اضافه باز می دارد، اجازه این جستجو یا انتشار نتایج آن را به دلایل مختلف نمی دهد. آسیب چهارم نیز این است که در سال های اخیر بخشی از به اصطلاح رسانه های ما عملا نارسانه شده اند. یعنی بیشتر از آنکه دنبال کشف حقیقت و آگاه کردن مخاطب از واقعیت باشند دنبال جعل، ساختن و تحریف حقیقت هستند که در نگاه پست مدرنیستی جدید تحت عنوان وانمایی از آن یاد می شود که همان جعل واقعیت است.
جای خالی گزارش های غیرخبری این روزها در رسانه های ما خالی است و گزارش های توصیفی کمرنگ شده اند. علت این موضوع را چه می دانید؟
این موضوع دو علت عمده دارد؛ بخشی از آن ضعف شاخص های حرفه ای و نداشتن نیروهای کارآمد حرفه ای است که از پس این کار بر بیایند و دوم بی ثباتی رسانه ها و مشکلات روزمره آنهاست که در این حوزه ها هزینه و سرمایه گذاری نمی کنند زیرا برخی از این گزارش ها زمانبر و هزینهبر هستند. البته موقعیت اجتماعی و سیاسی نیز در این میان دخیل است، در بسیاری از موارد کندو کاو در واقعیت های اجتماعی نیازمند افشاگری ها و بیان واقعیت های تلخی است که گاهی به مذاق صاحبان قدرت و سیاست خوش نمی آید، در نتیجه روزنامه نگار را با خطر یا تهدید روبه رو می کند اما طبق گفته شما به هر حال ما شاهد ضعف فاحش در این حوزه هستیم، در این میان یکی از کارهایی که در کیهان بنیان آن را گذاشتم هویت بخشی و هویت سازی برای گزارش های اجتماعی بود. به عنوان مثال صفحه پنج روزنامه کیهان در سال های پایانی دهه 60 و نیمه اول دهه 70 سرشار از موضوعات و مضامین اجتماعی بود که بسیاری از مواقع با انتقادات گزنده و تندی همراه بودند اما از آنجایی که گزارش ها مستند، تحقیقی وعینی بودند، آسیب پذیری روزنامه نگار و روزنامه کم بود زیرا می توانستیم آنچه را به عنوان دستاورد تحقیق گزارش عرضه کرده ایم اثبات کنیم و معترضی هم نداشتیم.
در فصل پنجم این کتاب شما به موضوع شیوه های سبک تنظیم گزارش اشاره کردید، به نظر شما این سبک ها نباید سلیقه ای و به انتخاب گزارشگر باشد و این جداسازی ها نوعی بستن دست اوست؟
هم بله و هم خیر. همیشه در کلاس ها هم می گویم آنچه را ما به عنوان ساختار، سبک و روش آموزش می دهیم به این معنا نیست که می خواهیم یک قالب خشک غیرمنعطف را به شما تحمیل کنیم و بگوییم شما فقط در این قالب حق نوشتن دارید. عرصه نویسندگی و عالم روزنامه نگاری به طور طبیعی عرصه خلاقیت است و در این میان چه کسی می تواند خلاقیت داشته باشد؟ قطعا فردی که اصول و ضوابط کارش را بشناسد. یعنی باید روش های علمی موجود را شناخته و تجربه کرده باشد و به نوآوری و خلاقیت برسد. وقتی گزارشگر هیچ چیز از علم و اصول کار خود نمی داند، چگونه و در چه چارچوبی می خواهد خلاقیت داشته باشد. کار حرفه ای یعنی اینکه شما حتی قواعد هنری را هم قابل آموزش کنید، هر کاری چارچوب و اصولی دارد که در آن افرادی که به تکامل حرفه ای می رسند ملزم به نوآوری و خلاقیت هستند اما معنای نوآوری این نیست که هنجارشکنی و ساختارشکنی کنیم و هر کاری را به عنوان کار خلاقانه بدانیم.
شما یکی از سرآمدان حوزه گزارش نویسی در کشور هستید که اکنون کتابی درباره این موضوع نگاشته اید، رمز موفقیت خود را چه می دانید؟
من دو سال ابتدای فعالیت حرفه ای ا در روزنامه کیهان با کار خبری شروع کردم اما احساس کردم گمشده ای را که من دنبالش بودم و به دلیل یافتن آن، رشته روزنامه نگاری را در دانشگاه انتخاب کردم در خبر پیدا نمی کنم. خبر آنی، سطحی و زودگذر است، بخشی از آن قدرت زده و عمدتا مربوط به منابع رسمی است. من از قشر پایین یک شهرستان در دل کویر به دنیای روزنامه نگاری آمده و محرومیت را با پوست و گوشتم حس کرده بودم. آن روزها شاهد این بودم که صدای محرومان هیچ جا و هیچ وقت شنیده نمی شود. به همین دلیل به عنوان یک جوان منتقد علاقه داشتم بتوانم پلی برای انتقال، بلند کردن و شنیده شدن صدای محرومان در جامعه باشم.
این همان نگاه آرمانی است که بسیاری از روزنامه نگاران در ابتدای فعالیت حرفه ای خود دنبال می کنند، شما این نگاه را حفظ کردید؟
معتقد نبوده و نیستم که این نگاه آرمانی است. اعتقاد من این بود که این نگاه، واقع گرایانه است و مسئولیت اجتماعی من چنین حکم می کند.حس می کردم می توانم از طریق گزارش، لایه های عمیق اجتماعی را کندو کاو کنم. علت ها و عوامل خیلی از پدیده ها، رنج و ها و دردها را بکاوم و به زبان بیاورم. در این میان ادعا می کنم بخش اعظم گزارش هایی که در طول سالهای گزارش حرفه ای می نگاشتم همه بدون کم و کاست رگه های برجسته ای از بیان درد و محرومیت و نیاز عمومی را به همراه نقد نسبت به وضعیت حاکم دارند. احساس می کردم می توانم با گزارش نویسی از چارچوب قالب های رسمی خارج و در بطن جامعه باشم و نیازها و آلام مردم را بازگو کنم و تجربه های ملموس متعددی هم از این کار دارم. گزارش هایی که در روزنامه کیهان چاپ و منتشر شده اند، رضایت بخشهای محروم جامعه و رسیدگی به مشکلات و محرومیت های مردم را به دنبال خود داشتند. موفقیت در این گزارش ها هم حس رضایتی به انسان می دهد که با هیچ چیز آن را نمیتوان عوض کرد.
اغلب استادان دانشگاهی و پیشکسوتان حوزه رسانه به روزنامه نگاران توصیه می کنند که زیاد کتاب بخوانند تا بهتر گزارش بنویسند، به نظر شما این مطالعات باید محدود به منابع روزنامه نگاری باشد یا کتاب های ادبیات هم می توانند در این زمره قرار گیرند؟
اتفاقا من به دوستان دانشجو، دو حوزه را برای مطالعه تاکید و توصیه می کنم؛ یکی رمان و قصه های ایرانی و خارجی که خواندن آنها به فرد ذهنی بصری و ظرفیت توصیف می دهد و دایره واژگان ذهن را وسیع تر می کند. این آثار قدرت ملموس کردن مشاهدات و یافته ها را بسط و گسترش می دهند. حوزه دیگر کتاب های تاریخی است؛ آثار تاریخ قدیم و معاصر. به عنوان مثال مطالعه تاریخ بیهقی برای روزنامه نگاری ضروری است زیرا فکر می کنم توصیف صحنه بر دار کردن حسنک وزیر هنوز هم یکی از زیباترین گزارش های تاریخی است. تاریخ به ما امکان مقایسه، تحلیل، درس آموزی و پختگی می دهد. شاید ما به لحاظ سنی تجربه و اطلاعات زیادی نداشته باشیم اما تاریخ تجربه گذشتگان را به ما منتقل می کند و می توانیم از آنها برای تجربه های روزمره درس بگیریم و استفاده کنیم. جالب است بدانید دانشجویان ما اغلب در این دو حوزه ضعف دارند و متاسفم بگویم که در بعضی موارد در برگه های امتحانی برخی دانشجویان روزنامه نگاری نمی توان دو جمله درست از نظر نگارش فارسی پیدا کرد؛ آنهم برگه ای که دانشجو هر چه دارد باید عرضه کند. می توان گفت که در این نسل دانشگاهی فقر اطلاعات بیداد می کند. من وقتی رشته روزنامه نگاری را برای ادامه تحصیل در دانشگاه انتخاب کردم، انگار گمشده همه عمر و زندگیام را پیدا کردم و تا امروز که 42 سال از آن روز می گذرد، نه تنها پشیمان نشده ام بلکه حتی اگر به نقطه اول برگردم، همین مسیر را می آیم. من قبل از اینکه وارد این رشته شوم مطبوعات، مجلات و روزنامه زیادی خوانده و کتابهای فراوانی را مطالعه کرده بودم. می توانم بگویم قدرت نوشتن داشتم، این قلم در دانشگاه تربیت شد، آموزش دید و چارچوب پیدا کرد تا بتواند در کادر روزنامه نگاری عمل کند.
شما در این کتاب از رواج نگارش گزارش های پشت میزی که مرسوم شده اند، انتقاد کرده اید. در این زمینه فکر می کنید برای حل این مشکل رسانه ها چه اقدامی باید انجام دهند؟
گزارش را هیچگاه نمی توان پشت میز نوشت، چیزی که امروز روزنامه نگاری ما و روزنامه نگاری جهان به آن مبتلا شده پشت میزنویسی است. حجم گسترده ای از اطلاعات در اینترنت وجود دارد و روزنامه نگاری که در جامعه حضور ندارد، تجربه اجتماعی فردی و عینی ندارد و گزارش می نویسد و همیشه انگار از دور دستی بر آتش دارد. به همین دلیل ما شاهد این هستیم که گزارش ها محتوای غنی و فضای ملموسی ندارند. در گذشته ما جز در ساعتی که می خواستیم گزارش بنویسیم در روزنامه نبودیم و بقیه ساعت ها را در جامعه و سطح شهر میگشتیم یا به سفر می رفتیم و تجربه کسب می کردیم. یادم است برای تهیه گزارشی از کوره پزخانه های جنوب تهران، وقتی به آنجا رسیدم تا زانو در خاک فرو رفته بودم، از دود زباله ها که برای کوره های آجرپزی می سوزاندند، حالم بد بود و شاهد عرق ریختن کارگر خردسال کوره پزخانه بودم و چون با تمام وجود اینها را لمس کرده بودم می توانستم به راحتی این احساس ها را در گزارشم بنویسم تا وقتی خواننده وقتی آن را مطالعه کرد، حس همنوایی و همدلی با آن پیدا کند، زیرا آن حس از واقعیت برخاسته بود و خیالبافی در آن وجود نداشت. یکی از مهمترین توصیه های من همیشه این است که اگر به جایی رسیدید که فکر کردید می توانید پشت میز بنشینید و گزارش بنویسید دیگر آن روز کارتان تمام است. ممکن است فرد فکر کند بعد از چند سال فعالیت حرفه ای، اکنون دانای کل است می تواند مصاحبه ساختگی بسازد و گزارش بنویسد، شاید این مطالب مقاله و یادداشت خوبی باشد اما هرگز یک گزارش خوب نمی شود زیرا یک گزارش خوب باید میدانی باشد و داده هایش را از محیط بگیرد و با قلم گزارشگر آن ها را تقویت و پرورش کند.
چرا عنوان «چشم عقاب روزنامه نگاری» را برای کتابتان انتخاب کردید؟
این نام عنوان همان مقاله ای بود که سال 72 در فصلنامه رسانه منتشر شد. من در متن مقاله این تعبیر را آورده بودم که گزارشگر باید چشمی به تیزی چشم عقاب داشته باشد، به لحاظ علمی ثابت شده است که چشم عقاب قدرت دیدن عمقی از خاک را هم دارد. منظور من این بود که گزارشگر نباید آنچه را در سطح می گذرد ببیند و باید توانایی دیدن لایه های عمیق تر رویدادها، موضوع ها و واقعیت های اجتماعی را داشته باشد. از آنجایی که این مقاله به ذهن دانشجویان و روزنامه نگاران آشنا بود و به عنوان یکی از منابع کنکور کارشناسی ارشد بود، همین نام را انتخاب کردم تا برای دانشجویان، آن متن تداعی شود با این تفاوت که این کتاب شکل بسط یافته و فربه شده آن مقاله کار است.
شما در بحث زبان گزارش کتاب هم به موضوع نثر سوم اشاره داشتید، این نثر سوم چیست؟
به نظر من نثر گزارش، یک نثر سوم است، یعنی نه خبر و نه قصه است، بلکه نثر سومی است که گزارشگر باید آن را بنویسد و خلق کند. این همان چیزی بوده که من در گزارش نویسی و بیان روزمره سعی کردم مراعات کنم. بنابراین همیشه در کلاسها به دانشجویان می گویم که محاوره نویسی و کوچه بازاری نوشتن هیچ فضلی ندارد در عین حال نثر ادبی ثقیل هم کاربردی ندارد و گزارشگر اگر نثر سوم را خلق کرد، کار خود را به درستی انجام است.
برخی استادان تصور می کنند هر چه متن کتابهایشان سرشار از اصطلاح های علمی و تخصص خارجی باشد، بهتر است اما متن کتاب شما روان و خواندنی است، چگونه به این روانی در نگارش رسیدید؟
سوال شما، مرا به گذشته دورتر و سال های دبیرستان می برد. انشانویسی من در این مقطع خیلی خوب بود و انشاهایم گاهی 15، 20 یا 25 صفحه می شد و زمانی که سر کلاس می خواندم زنگ های یک ساعته انشا برای خواندن کفایت نمی کرد و نصف آن به هفته بعد موکول می شد. آن زمان سعی می کردم در انشاهایم لفاظی کنم و بازی با کلمات پرطمطراق داشته باشم. گاهی فرهنگ لغات روبهرویم می گذاشتم و واژه های ثقیل انتخاب می کردم و در انشاء می نوشتم که نوعی فضل فروشی به معلم انشا بود و او گاهی از من سوال می کرد که این واژه چه معنایی می دهد. من این میراث را با خود به روزنامه بردم، زمانی که در ترم سوم مشغول تحصیل بودم، برای کار به روزنامه کیهان رفتم، آن موقع در خبرهایم هم خیلی ادبی می نوشتم اما در کمال تعجب می دیدم که خبرها خط می خورند. در دو ـ سه کار نخست متوجه شدم که میراث انشای دبیرستان را باید فراموش کنم و روزنامه نگاری اقتضائات دیگری دارد. روزنامه نویسی عرصه ساده نویسی و قابل فهم بودن برای همه است. ضمن اینکه من همیشه به این اصل وفادار هستم که خبر و گزارش علاوه بر ساده و قابل فهم بودن، نباید شل و لق باشد. ساده نویسی به معنای ابتدایی و پیش پانویسی نیست بلکه به معنای نثر محکم، متین، زیبا و جذاب اما قابل فهم و به معنای واقعی یک نثر ارتباطی است. در این کتاب تلاش کردم با استفاده از تجربه روزنامه نگاری با نثر ساده نویسی و انتقال سریع معانی و مفاهیم بدون ابهام، همچنین یک نثر نسبتا علمی کتاب را بنویسم زیرا این اثر، یک کتاب آموزشی است و کتاب هم ساختار کاملا علمی دارد، البته نمی دانم چقدر موفق شده ام و امیدوارم از نگاه مخاطبان هم اینگونه باشد.
پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۷:۵۲
نظر شما