این کتاب در اصل شامل 9 داستان کوتاه بوده که هشت عدد از آنها به فارسی ترجمه شده است. این داستانها شامل «شناوری»، «پسر»، «آفساید»، «نباید از خود چیزی به جا گذاشت»، «خبر دریا»، «تصحیح» و «قطع برق» هستند.
داستانها به ظاهر سادهاند و لیکن در حقیقت شامل سطوح و مفاهیم ظریف و دقیقی است که در تمام حکایات مشترک و مکمل هم هستند و در مجموع به آنها عمق و غنا میبخشند. تمام شخصیتها بخش اصلی و مهم زندگیشان را پشت سر گذاشتهاند، یا در میانه زندگیاند یا در انتهای زندگی، در برههای که میخواهند تصمیمی درباره مسالهای مهم بگیرند یا میخواهند به گذشتهشان نگاهی بیندازند.
فضای اصلی که بر داستانها سایه افکنده، فضای افسردگی است، همان افسردگی که نویسنده در ابتدای کتاب اینطور به آن اشاره میکند: «در فرهنگ کوبا، احساس افسردگی به استعاره با واژه گنجشک (gorrion) نشان داده میشود. در ترکیب (tener gorion) ترکیبی که معنی تحتاللفظی آن «گنجشک لال» است و در اصطلاح، معادل افسرده بودن است. دقیقاً به خاطر همین سکوت و بی صدا بودن گنجشک است که در کوبا آن را نماد افسردگی... معرفی میکند.»
تمام شخصیتهای داستانهای برنار کُمان در این کتاب را احساس افسردگی غریبی متأثر ساخته و زمانی که در تکرار بیپایان و ممتد روزمرگیها و تکرار آداب و قوانین گیر افتادهاند، این حس در تمامی حرکات و اندیشههایشان موج میزند.
برنار کمان در این داستانها به مقوله گذر زمان و تعمق در این وادی تأکید داشته، چرا که چه زود و چه دیر، همه چیز میگذرد و به قول فردوسی «زمان گذشته نیاید به بر». تنها یک راه وجود دارد که شاید بشود طی آن کمی از تأثیر گذر زمان را تعدیل کرد: بازیابی دوباره خود در قسمتهای خاص از زندگی و دوره کردن برخی از قسمتهای اصلی آن. کاری که شخصیتهای داستانها، با هنر و تکنیک خاص نویسنده در این کتاب انجام میدهند.
در بخشی از داستان «قطع برق» میخوانیم:
زمزمههای جدیدی دهان به دهان در سالن میپیچد. خاموشی سراسری کل کشور را فلج کرده بود. در حالیکه کل سیستم از کار افتاده و تمامی راههای ارتباطی مسدود است، این خبرها چگونه به اینجا رسیده است؟ در قسمت ورودی سالن آمد و شدهایی به چشم میخورد، به نظر تدابیری برای کمک به مردم در نظر گرفته شده، مسئول ورود و خروج و یکی از کارمندان که تا همین حالا در سالن حضور نداشتند، از بین ردیفها میگذرند و پتوی امداد بین مردم توزیع میکنند، بله هوا بسیار سرد است، ناگهان خیلی سرد شده است، دستگاه تهویه مطبوع ساعتهاست که از کار افتاده. من نیز یک بطری آب خواستم، اما چه وقت نوبت من میرسد، پاسخ میدهند که آب تمام شده است، باید منتظر باشیم که آذوقههای جدید از راه برسد. تشنهام است.
زن جوان گویی که از دیدن این اوضاع و شرایط یکه خورده باشد، یک لحظه مبهوط ماند سپس خودش را جمع کرد و ناگهان با حس بذلهگویی یا حسی شبیه به آن گفت: در این مواقع است که میتوان الگوهای رفتار شناسی جامعه را مورد بررسی قرار داد، از حرف خودش به خنده افتاد...
کفشها را از پا درآورد و درحالیکه مستقیما روی زمین دراز کشید، پتو را روی خود انداخت. با صدایی آرام و سرشار از همدلی، برای من شب خوشی آرزو کرد، و کف دست چپش را پشت دست راست من قرار داد، گویی میخواست آرامم کند، یا شاید هم میخواست به من دلگرمی دهد...
مجموعه داستان کوتاه «زمان در گذر است» نوشته برنار کُمان، در 148 صفحه و به قیمت هفتهزار و 500 تومان توسط انتشارات قطره روانه بازار کتاب شده است.
نظر شما