سرانجام شش ماه بعد یعنی در ماه اوت، فلمینگ در سن 56 سالگی درگذشت. او توانسته بود رمان خود را به پایان رسانده و تحویل ناشر دهد. اما شاید این رمان چیزی نبود که فلمینگ آرزو داشت از آب دربیاید! چرا که او همیشه نسبت به ضعفها و ایرادات پیشنویس رمانهای خود آگاه و دقیق بود.
پس از مرگ فلمینگ، «تام مکلر» ناشر رمانهای جیمز باند، آخرین رمان فلیمینگ را به منظور ویرایش نهایی برای «کینگزلی امیس» (شاعر و رماننویس انگلیسی که از طرفداران فلیمینگ بود) فرستاد. امیس نیز فهرستی از ایرادات و تصحیحهای پیشنهادی خود در مورد رمان را به مکلر داد.
در نهایت وقتی رمان منتشر شد، بسیاری از منتقدان نیز درمورد نقاط ضعف بیان شده توسط امیس و تصحیح آنها اتفاق نظر داشته و نسخه اصلی آن را تا حدی ناامیدکننده قلمداد کرده بودند.
من نیز ابتدا کاهش شهرت داستانهای باند را پذیرفته بودم، اما وقتی رمان را دوباره خواندم نظرم درمورد آن تغییر کرد. یکی از انتقادات امیس در مورد این رمان، طرح ساده و بیتکلف آن است. به نظر من رمانهای جیمز باند سرشار از اتفاقات و طرحهای ساده هستند.
پیچیدگی، نکات ظریف و دقیق، اعجاب و تکلف، ویژگیهای رمانهای جاسوسی دلخواه فلمینگ نبودند و «مردی با اسلحه طلایی» نیز از این قاعده مستثنی نیست. درمورد این انتقاد که «اسکارامانگا / Scaramanga » یک تبهکار واقعی در داستان باند نیست، باید بگویم بهتر است بار دیگر به جایگاه این رمان در فهرست رمانهای باند توجه کنیم.
به نظر من مجموعه ماجراهای جیمز باند را میتوان در دو دسته طبقه بندی کرد، یک دسته رمانهای «واقعگرایانه» هستند و دسته دیگر رمانهای «خارقالعاده». «کازینو رویال»، «بکش و زنده بمان»، «الماسها ابدیاند» و «از روسیه با عشق» جزو رمانهای واقعگرایانه هستند و رمانهای خارقالعاده نیز شامل «ماه شکن»، «دکتر نو»، «پنجه طلایی»، «تندربال»، «در سرویس مخفی علیا حضرت» و «شما فقط دوبار زندگی میکنید» میشوند. منظور من از رمانهای واقع گرایانه رمانهایی هستند که واجد شرایط رمانهای جاسوسی هستند و در ژانری خاص در کنار آثار «جان بوکان»، «سامرست موآم» و «گراهام گرین» جای میگیرند. در این رمانها هیچ چیز عجیب و غریب و یا باورنکردنی وجود ندارد.
اما در مورد رمانهای خارقالعاده به نظر من، اصول اساسی واقعگرایی کنار گذاشته شده و تا حدی کارتونی و غیرقابل قبول هستند که البته باز هم سرگرمکنندهاند.
بررسی رمان مردی با اسلحه طلایی نشان میدهد این رمان جزو گروه رمانهای واقعگرا است. طرح اولیه داستان ساده است و نه عجیب و غریب: باند در یک مأموریت مربوط به ترور به جامائیکا فرستاده میشود.
ما فراموش میکنیم که باند همانگونه که در «ماه شکن» عنوان شد، یکی از سه مأموری است که مجوز مربوط به مأموریتهای ترور را دارد. از سوی دیگر تبهکار رمان مردی با تفنگ طلایی (اسکارامانگا) نباید با آنتاگونیستهای بزرگی مقایسه شود که در داستانهای خارق العاده باند، حضور دارند.
به نظر من تمایل «امیس» برای عجیب و غریب جلوه دادن اتفاقات در چارچوب این رمان کاملاً نابجا و مغایر با آن چیزی است که فلمینگ در این داستان خواستار دستیابی به آن بوده است.
مردی با اسلحه طلایی سرشار از دروننگریهای باند است و بیش از رمانهای دیگر باند، ما را به درون پیچیده او واقف میکند و این دلیل دیگری برای جذاب بودن این رمان است.
نظر شما