این رمان درباره فردی به نام سروش است که انتظار تولد نخستین فرزندش را میکشد. سروش که زندگیاش را دستخوش تغییراتی میبیند مشغول نوشتن داستانی میشود که به نوعی روایتگر زندگی خودش است.
این شخصیت در کنار دوستانش هر کدام نمایانگر وجهی از نسل خویش هستند. پدر سروش و حتی خواهرزاده او نیز تصویرگر نسلی از جامعهاند. سروش متولد دهه 60 است و در دانشگاه درس میخواند. او دغدغههای یک دانشجوی رشته مهندسی را دارد. سروش فیلمنامه مینویسد و همراه دوستانش قصد ساختن فیلمی را هم دارد، اما آرام آرام، با ورود شخصی که خود را پدر او معرفی میکند، زندگیاش دگرگون میشود.
آرمانگرایی شخصیت اصلی و تلاش برای ایستادگی در مقابل عوامل اجتماعی یکی از مهمترین ویژگیهای رمان میرقاسمی است. این داستان رویکردی اجتماعی دارد و نویسنده کوشیده مسائل روز اجتماعی سیاسی را با بیانی ساده به تصویر بکشد و تاکید نویسنده بر زمان حال از مهمترین ویژگی های «پیش از آب شدن برفها» به شمار میآید.
رمان دارای شخصیت های زیادی است و این تعدد شخصیت گرچه با توجه به فیلمنامه نویس بودن شخصیت اصلی، نوعی هم پوشانی از منظر فرمی و محتوایی دارد اما همین تعدد شخصیت در قسمتهایی از رمان خواندن اثر را سخت میکند، هرچند نویسنده کوشیده سیر تک تک شخصیتها را تا پایان تصویر کند و هیچکدام را بی فرجام نگذارد.
روایت اصلی داستان را نیز سروش بر عهده دارد؛ هر چند در قسمتهایی راوی سوم شخص بیرونی نیز بخشی از داستان را روایت میکند. البته قسمت های راوی سوم شخص نسبت به کل رمان محدود تر است و می توان آن بخش ها را حذف کرد.
نکته دیگر که هم درباره روایت راوی اول شخص و هم درباره شخصیت پردازی دیده می شود، راوی خود شیفته متن است. در بخشهای ابتدایی رمان، وقتی درباره زن همسایه حرف زده می شود - زنی که دارای ظاهری زیبا است که همه به او نظر دارند - تنها کسی که به او بی توجه است، راوی رمان است و نکته جالب این است که زن قصد نزدیک شدن به راوی را دارد. قسمت ازدواج راوی صحنه هم به نوعی ساخته شده که گویا همسر فعلیاش از او خواستگاری کرده است. نمونههای این چنینی درباره راوی و نوع نگاهش در رمان کم نیست. این نگرش راوی و نوع روایتش احساس نزدیکی به متن را از بین میبرد.
نکته دیگر که میتوان به آن اشاره کرد، بخش نامه همسر راوی در بخشهای پایانی داستان است. پاشنه آشیل رمان در واقع همین نامه زن راوی است. به بیان ساده تر در این بخش گویی نویسنده با یک نیم فصل کوشیده تمام سئوالات بی جواب متن را پاسخ بدهد و قسمت های لاینحل طرح رمان را پوشش دهد. در صورتی که وجود چنین فصلی به کل زائد است. نویسنده رمان کوشیده تصویری به غایت نزدیک به زندگی واقعی فردی از طبقه متوسط را تصویر کند. در چنین حالتی سئوالاتی پیش می آید که نیازی به پاسخ ندارند، یا پاسخی در جهان واقع ندارد. در چنین وضعیتی نویسنده تلاش میکند تمام این پرسشها را پاسخ دهد. این پاسخ به علت وجود شخصیت های متعدد و طرح باز رمان به سادگی قابل تجمیع نیست. به همین دلیل نویسنده سعی دارد در یک نیم فصل تمام این پاسخها را بیان کند.
رمان برای بیان روایت خود از تمهیدی بهره برده است که میتوان از آن به عنوان «تعویق روایت» نام برد. به این معنا که نویسنده خرده داستانهای خود را تا نیمه بیان میکند و قسمت دوم را تا زمانی که خرده روایت دیگری را وارد نکرده بازگو نمیکند. اگرچه این شکل روایت به نوعی ایجاد کننده تعلیقی کاذب است اما در دل رمان به خوبی حل شده و این تمهید کاملاً در رمان ساخته شده است.
از نظر مفهومی رمان تاکید بر گذشته دارد. گرچه گذشته شخصیتِ اصلی تلخ و تا حدودی گزنده است اما نگاه او نسبت به این گذشته نوستالژیک است و با لحنی که گویی نسبت به آن وابسته است از آن سخن میگوید.
از سویی دیگر نکتهای که رمان «پیش از آب شدن برف ها» را حائز اهمیت میکند، نگاه سیاسی رمان در دل مفهومی اجتماعی است. به بیان دقیق کلمه دیگر مفهوم رمان سیاسی از دل مبارزات آشکار و اسلحه به دست بودن شخصیت ها بیرون نمی آید. بلکه شخصیت با اشاره به دورانی که به سختی گذرانده است، در مقابل تصویری که رسانه میکوشد از جوان و روح پر امید او بدهد، میایستد. این تناقض وجهی از رویکردی ضد گفتمانی از رمان است.
نظر شما