وی در ادمه به معرفی و توضیحاتی درباره این کتاب و نویسنده آن پرداخت و عنوان کرد: مساله اساسی که نویسنده در این کتاب سعی در تاکید آن دارد، پرداختن به مساله «زمان» (فرایندهای زمانبند) در مباحث علوم اجتماعی و سیاسی است؛ مسالهای که معمولا پژوهشگران علوم اجتماعی کمتر به آن میپردازند و به اهمیت آن پی نبردهاند. اگرچه پیرسون (نویسنده) این بی توجهی به تاریخ را یک معضل اساسی در آمریکا میداند اما من فکر میکنم این خلا به مراتب در حوزه جامعهشناسی ایران بیشتر و پررنگتر است؛ چراکه به هیچ وجه مساله تاریخ و زمان در آن جایگاهی ندارد.
این پژوهشگر ادامه داد: در واقع حرف پیرسون در این کتاب این است که صرف گفتن این که «تاریخ مهم است»، کافی نیست، بلکه مهم این است که ما در حوزه جامعهشناسی دارای یک «نظام مفهومی» شویم که بتوانیم به وسیله آنها از تاریخ مساله زمان در مباحث جامعهشناسی استفاده کنیم؛ چراکه به اعتقاد وی چگونگی کارکردن با تاریخ در علوم اجتماعی و همچنین وارد کردن مفهوم زمان در جامعهشناسی، اقتصاد و سیاست نیازمند نظام مفهومی خاصی است. از این رو، همواره وی در این کتاب از مفاهیمی مانند «وابستگی به مسیر»، «حلقههای خود تقویتکننده» و «بزنگاه» و مفاهیمی از این دست استفاده میکند؛ به عبارتی، کار پیرسون در این اثر این است که توضیح میدهد دستگاه مفهومی منسجمی مبتنی بر نقد علوم اجتماعی غیر تاریخی لازم است.
تحلیل «پل پیرسون» از فرایندهای اجتماعی
وی در ادامه درباره تحلیلهای پیرسون از فرایندهای اجتماعی در این کتاب توضیح داد: پیرسون فرایندهای اجتماعی را براساس بلند یا کوتاه بودن دامنه «علتها و و معلولها» به چهار دسته تقسیم میکند. فرایندهای «بلند-بلند»، «بلند-کوتاه»، «کوتاه-بلند» و «کوتاه-کوتاه». بدین معنی که ممکن است در یک فرایند، علت در کوتاه مدت رخ دهد و معلول نیز به همان صورت در کوتاه مدت از بین رود (کوتاه-کوتاه) و یا مثلا در فرایندی دیگر، در یک بازه زمانی بزرگی، علتها عمل کنند و معلولها هم نیز در بازه زمانی بلند ظهور پیدا کنند و ادامه داشته باشند.(بلند-بلند) (مثلا در فرایند انقلابهای اجتماعی) و به همین ترتیب در دو مورد فرایند دیگر که نسبت علل و معلول ممکن است کوتاه و یا بلند باشند.
مترجم این کتاب ادامه داد: نکتهای که «پیرسون» میخواهد به آن اشاره کند، این است که پژوهشگران علوم اجتماعی امروز دنیا عموما روی فرایندهای کوتاه-کوتاه کار میکنند و فرایندهای بلند مورد توجه جدی قرار نمیگیرند. (این حرف وی، دقیقا چیزی است که در جامعهشناسی ایران هم صدق میکند) و به دنبال آن، وی درصدد است تا یادآوری کند، چگونه میتوان با ایجاد یک نظام مفهومی، فرایندهای بلند-بلند را طراحی و تحلیل کرد و برای این مهم، از مفهوم «وابستگی به مسیر» استفاده میکند. (اهمیت لحاظ مسیر طی شده در فرایندهای اجتماعی)
مباحث جامعهشناسی به تاریخ وابستهاند
فاضلی افزود: پیرو تاکید پیرسون بر این مسایل، من نیز معتقدم گونه علوم اجتماعی در ایران، گونهای است که گویی مسیر طی شده (وابستگی به مسیر) و تاریخ در آن هیچ اهمیتی ندارد؛ در حالیکه مساله وابستگی مباحث جامعهشناسی به تاریخ، برای بخش عمدهای از تحلیل تاریخ ایران و فرایندهای اجتماعی آن مهم و ضروری است. مثلا در مبحث فرایند «اصلاحات» در تاریخ ایران؛ این که مسیر طی شده اقتصاد، بروکراسی و مسایلی از این دست در رابطه با این موضوع چه بوده است، در این تحلیلها برای درکی بهتر و روشنتر بسیار مهم و اساسی است.
وی در ادامه سخنان خود به مفاهیمی که پیرسون برای «درک و اهمیت زمانبندی در فرایندهای اجتماعی» از آن استفاده میکند، پرداخت و گفت: پيرسون در این کتاب با مشخص کردن نسبت كنش و ساختار در فرایندهای اجتماعی، با تفكيك بين علتهاي بلند و كوتاه، در صدد است تا بایدهایی را ایجاد کند که علوم اجتماعي از منظر «روششناسي» از روشي استفاده كند كه عليتهاي كوتاه را از خود دور كند و به نظريههايی رو بیاورد تا عامل «زمان» و علت هایبلند را نیز در خود لحاظ كنند.
مثلا در مفهوم توسعه، كه روستو از مراحل 5 گانه توسعه اين تصور كه اثر متغيرها همواره يكسان است، پيرسون معتقد است كه اصلا اين طور نيست و ميتواند اثر متغيرها يكسان نباشد. و اين بخشي از خوشبيني زدايي از حوزه جامعهشناسي است.
نقدهای ابراهیم توفیق به کتاب «سیاست در بستر زمان»
دكتر ابراهیم توفيق در ادامه اين مراسم، به نقدهایی در رابطه با این کتاب پرداخت و در آغاز سخنان خود گفت: با توجه به سخنان دکتر محمد فاضلی (مترجم) و دغدغه ایشان مبنی بر راه دادن تاریخ به حوزه جامعهشناسی، من بعید میدانم ترجمه چنین کتابی بتواند این معضل را در جامعه علمی ما حل کند؛ چراکه مفاهیم این کتاب چنان غریب، نا آشنا و دور از ذهن برای مخاطب ایرانی است که به سختی میتواند با آن ارتباط برقرار کند و سنتی که پیرسون از آن بحث میکند، من نه آن را قبول دارم و نه آن را میشناسم. بنابراین، اگر دکتر فاضلی کتاب نظری دیگری را قبل از پرداختن و ترجمه این کتاب، برای آشنا شدن مخاطبان و عالمان علوم اجتماعی با این مسایل نظری (که پیرسون مطرح کرده)، ترجمه میکرد و یا حتی کتاب یا مقالهای را به قلم خودش مینوشت، ترجمه این کتاب به طور قطع، از تاثیرگذاری بیشتری برخوردار بود و میتوانست مخاطبان بیشتری را جذب کند.
وی در ادامه گفت: نقد دیگری که بر این کتاب وارد و بسیار قابل توجه است، این است که نوع نظام آکادمیک مورد بحث پیرسون در این کتاب، با نظام آکادمیکی که در ایران وجود دارد، از اساس متفاوت است. بنابراین مطالب این کتاب و به عبارتی، مساله «محور قرار دادن زمان» که مورد تاکید پیرسون است، نمیتواند برای جامعهشناسی سیاسی ما مورد استفاده قرار گیرد.
او نقد خود را چنین توضیح داد: مساله این است که ما با دو نوع نظام دانش مورد بحث رو به رو هستیم، نظام دانشی که در آمریکا وجود دارد و پیرسون از آن صحبت میراند و نظام دانشی که در ایران وجود دارد که به دلیل ویژگیهای خاصی که این نظام آکادمیک در تولید دانش دارد نمیتواند به مباحث پیرسون جامه عمل بپوشاند، بدین معنا که ما دچار خلاهایی در فضای آکادمیک ایران هستیم که تا این خلاها درست و اصلاح نشود، نیازی به ترجمه کتاب پیرسون هم احساس نمیشود؛ چراکه پیششرط چنین مباحثی در جامعهشناسی آن است که رویکرد پوزیتیویستی به وجود آید اما در ایران نه تنها چنین رویکردی هنوز به وجود نیامده و نقد نشده بلکه هر آنچه در این رابطه وجود دارد، ادعاهای بیاساس و ناقصی در این زمینه است.
وی در توضیح این مطلب ادامه داد: با حاکم بودن چنین فضایی در حوزه آکادمی ایران که نظم آن ناظر بر تولیدات دیگران و مبتنی بر این است که «شناخت از لحظه حال اهمیتی ندارد»، چطور میتوان انتظار داشت که مباحث پیرسون مفید واقع شود؟. در حال حاضر، فهمی که در جامعهشناسی ما وجود دارد، این است که «لحظه حال» واجد هیچ گونه نظمی نیست و پیرو آن «تاریخ» و مساله «زمان» و شناخت و اهمیت آن در مباحث جامعهشناسی ما اصلا محلی از اعراب ندارد.
وی ادامه داد: زمانیکه ما جامعهشناسان به دنبال هر مشکل و مانعی که در جامعه ایران به وجود میآید، چنین پاسخ میدهیم که «جامعه ایران در حال گذار است» و با «منقطع» کردن گذشته و آینده هیچ توضیحی از زمان حال را ارایه نمیدهیم و چنین خودمان را از واکاوی زمان حال و نظم بخشیدن به آن و ارتباط گذشته و آیندهمان رها میکنیم، پس طبیعی است که در چنین شرایطی ترجمه کتاب «سیاست در بستر زمان» نیز مشکلی را حل نخواهد کرد و هر زمان که ما توانستیم جامعهشناسی پوزیتیویستی داشته باشیم و از نظم موجود در «هر لحظه» صحبت کنیم، دیگر لازم نیست که پیرسون به ما بگوید که باید در جامعهشناسی مفهوم وابستگی به زمان را در نظر گرفت؛ چرا که ناگزیر به سمت آن میرویم و به گذشته رجوع میکنیم و خلا موجود در این حوزه نیز حل میشود.
جامعهشناسی ایران نگاه پارادایمی ندارد
آیتالله میرزایی، جامعهشناس نیز با بیان اینکه جامعهشناسی در ایران فاقد نگاه پارادایمی و نظری است و مفروضات تئوریکی در آن لحاظ نمیشود در نقد خود بر این کتاب گفت: یکی از نکاتی که پیرسون بر آن تمرکز کرده، تمرکز بر فرایندهای اجتماعی در طی زمان در قالب بحث علت و معلولی است. در حالیکه فرایندهایی که در جامعه شکل میگیرند، میتوانند علت دیگر پیامدها باشند. چنانکه یکی از دشوارترین رویکردهای جامعهشناسی تاریخی، شاید موضوع «زنجیرهای از علتها» باشد. این مسالهای است که پیرسون به آن توجه نکرده است.
وی در ادامه، سخنانش را به بیان سوالاتی از محمد فاضلی (مترجم کتاب) درباره وابستگی جامعهشناسی به مسیر، نگاه خطی پیرسون به روششناسی جامعهشناسی تاریخی و پرسشهایی دیگر محدود کرد.
نظر شما