من علیه من
در ادامه سیفالدینی، با اشاره به مطلبی که مدتی پیش درباره آثار محمدعلی منتشر کرده، گفت: عنوان این مطلب «من و دیگری و نویسندگی» است. در آثار محمدعلی «من»های زیادی در داستانهای مختلف دیدم. متاسفانه باید اعتراف کرد برای شروع مبحثی با این موضوع باید به صادق هدایت و «بوف کور» باز گردیم. دلیل تاسف من این است که پس از هدایت و رمان معروفش، داستانهای زیادی نوشته شد و باید پس از نگارش آنها از هدایت رد میشدیم اما این اتفاق نیفتاد.
وی درباره اینکه چرا باید به بوف کور و هدایت برای تحلیل داستانهای محمدعلی بازگشت، توضیح داد: در این اثر «من»های متعددی وجود دارند. منِ درگیر با خود، منِ درگیر با اجتماع، به طور کلی داستاننویسی ما یا بازنمایی پند و اندرز بوده یا بازتولید داستانی افکار ایدوئولوژیک و آثاری که در آن نویسنده به منِ خود بها داده باشد، در ادبیات داستانی ایران کمتر دیده میشود.
این مترجم و منتقد ادبی با اشاره به وجود عنصری به نام «تردید» در آثار محمدعلی، اضافه کرد: این عنصر چند زاویه دارد. یکی از آنها به خود نویسنده باز میگردد و او به عنوان منتقد آثار پیش از خود آن را میآورد. در بیشتر آثار محمدعلی، خواب به نوعی حضور دارد و نویسنده به آن به عنوان بخشی از خودش توجه میکند.
سیفالدینی سابقه وجود عنصر تردید را در آثار محمدعلی به داستانهای نخستین او منتسب دانست و ادامه داد: در داستان «از ما بهتران» راوی مردد و عنصر تردید به خوبی نمایان است و ردپای این عنصر تا آخرین آثار نویسنده این داستان کشیده شده است. در واقع عنصر تردید داستاننویس را از فضایی که بخشی از آن به وی تحمیل میشود و بخشی دیگر دلبستگی اوست، جدا میکند.
وی درباره تبدیل شخصیت به تیپ در آثار محمدعلی، اظهار کرد: در داستانهای کوتاه این نویسنده، فراز و نشیبی دیده میشود که هم خودش را حفظ میکند، هم به چیزهایی که مرادش نیست نزدیک میشود و بعد از این نزدیکی شخصیتها به «تیپ» تبدیل میشوند. معلم، کارمند و دیگر اصناف این تیپها را تشکیل میدهند.
خالق «خروج» ادامه داد: نویسنده آنجا که عنصر تردید میخواهد خودش را یا بخشی از وابستگی خودش را نشان دهد، شگردهایی به کار میبرد که یکی از آنها مقوله رابطه زناشویی در داستان است. او از این شگرد استفاده میکند تا بتواند جنبه منطقی به تردید بدهد.
«من علیه من» چیزی است که در بیشتر آثار داستاننویسان ما دیده نمیشود، سیفالدینی پس از گفتن این جمله تاکید کرد: من علیه من در بوف کور هست اما ادامه ندارد و ناچاریم به این کتاب برگردیم. این چیزها در ظرف رئالیسم جای میگیرد و تردید است که این سبک را از بُعد ایدئولوژیکیاش خارج میکند. تردید در واقع عرض اندام راوی است و راوی با آن به چارچوبها نه میگوید.
نویسنده «قصه مکان» استفاده از تردید در آثار محمدعلی را به اندازه توصیف کرد و گفت: اگر نویسنده تردید را در کارهایش بیشتر میکرد، این موضوع روی فرم داستانها تاثیر میگذاشت اما او به خوبی این نکته را رعایت کرد تا آثارش از چارچوب رئالیسم خارج نشود.
وی ادامه داد: وقتی ما تابع ابعاد و اجزاء تشکیل دهنده سبک هستیم، میتوانیم راجع به شخصیتپردازی و زمان و مکان حرف بزنیم. من بارها در جلسات دیده و شنیدهام که منتقدان درباره شخصیتپردازی صحبت میکنند اما همه آثار که داستان شخصیت نیستند و به این عنصر بهای زیادی ندادهاند.
پلی برای رسیدن به رمان
سیفالدینی با طرح موضوع حرکت نویسنده از داستان کوتاه به سمت رمان، افزود: برای نمونه داستان «رعد و برق بی باران» پلی است که نویسنده با عبور از آن به رمان میرسد. این اثر میتواند الگوی تعریف قالب داستان بلند باشد. محمدعلی بعد از این اثر به «نقش پنهان» میرسد که دستاندازی دارد و نویسنده از داستان کوتاه میخواهد به سمت داستان بلند برود. او این دستانداز را با نامه پر میکند.
این منتقد ادبی با اشاره به داستان «باورهای خیس یک مرده» اظهار کرد: این اثر در واقع رمانی بیرونی است و روایتگر بخشی از بیرون وهمآلود. این رمان پیرو «نقش پنهان» میخواهد دنیایی درعالم نوشتار بسازد. نویسنده با حرکت به سمت پستمدرن در فرم به مقوله «عدم قطعیت» مینگرد. همه اینها بیانگر شخصیتپردازی است که در دنیای رئالیستی با جهان داستان مدرن تفاوت دارد و در پستمدرن هم به گونهای که در رئالیسم دیده میشود، نیست.
وی اضافه کرد: محمدعلی از طریق آثارش در جایگاهی قرار میگیرد که وجود دارد. خیل عظیم نویسندگانی هستند که مثل هم قلم زدهاند اما به طرف «من علیه من» حرکت نکردهاند. البته استثناهایی هم وجود دارد و برای نمونه «سنگی بر گوری» آلاحمد، سرشار از «من علیه من» است.
بهترین نمونه «چهره مرکزی»
در ادامه برنامه، علی شروقی، زادگاه اسطورههای آثار محمدعلی را رمان «برهنه در باد» دانست و با اشاره به نظریه گئورگ لوکاچ درباره «چهره مرکزی داستان» گفت: منصور مرعشی پاچناری رمان «برهنه در باد» یکی از بهترین نمونههای چهره مرکزی در ادبیات داستانی ایران است. چهره مرکزی شخصیتی است که ضمن حفظ ویژگیهای فردی، بین تیپ و شخصیت حرکت میکند.
وی ادامه داد: چهره مرکزی در عین حال که فرد است، به گروه، طبقه، ملیت یا برخی خصلتهای انسانی منتسب میشود. گاهی تلقی تقلیلگرایانه از تیپ، تصوری تخت از آن به وجود میآورد که به صورت کلیشههای نماینده کلی یک طبقه است. درحالی که تیپهای ادبیات داستانی غرب، چنین وضعیتی ندارند و برای نمونه در عین نمایندگی گروه، فردند.
شروقی با طرح این پرسش که چرا منصور مرعشی نمونه موفق تیپ داستان ایرانی است؟ توضیح داد: این آدم چفت شده با زمینه تاریخی اجتماعی است. رمان «برهنه در باد» به دوره انقلاب و بعد از آن و تحولاتی که منصور مرعشی دچارش میشود، میپردازد. اگر این شخصیت فقط در نوجوانی روایت میشد، ما تنها یک بُعد از شخصیت او را میدیدیم.
نویسنده «شکار حیوانات اهلی» دلیل توقف تاریخ «خطی» در داستانهای محمدعلی را گذار و گسست دانست و گفت: پس از این توقف، چند دوره تاریخی با تناقضات به سطح میآیند و در یک دوره انقلابی، آرایش نیروهای مخالف علیه شخصیت منصور مرعشی را میبینیم. در چنین بزنگاهی، مخاطب دوباره با منصور بیتل روبر میشود اما این شخصیت دیگر آن کاراکتر قبلی نیست.
وی تاکید کرد: مجموعهای از تاریخ و فرهنگ و چیزهایی است که تجربه جمعی ما را میسازد در این آدم عصاره میشود اما جنبه نمادی بر جنبه رئالیستی چیره نمیشود و به رغم تضادها به شخصیت واحدی میرسیم. او یک شخصیت رئال است و تضادها در لایههای پنهانش دیده میشود. انواع تیپهای سنتی و مدرن در او جمع شدهاند و خواننده را با یک فقدان قطعیت روبرو میکند که این آدم کیست؟
شروقی با تصریح اینکه ما نمیتوانیم شخصیت منصور مرعشی را قضاوت کنیم، توضیح داد: او از طرفی شبیه پهلوانان و عیاران افسانهای ماست، از طرفی به رندان و قلندران پهلو میزند. او از سویی یک آدم معمولی فرصتطلب است و در عین حال به قهرمانان فیلمهای فارسی شباهت دارد که در تبارشناسی آنها با ادبیات عامیانه خودمان میرسیم. حتی گاهی به کلاهبرداران نزدیک میشود اما مهم وحدتی است که در این شخصیت دیده میشود و موقعیتی که در آن قرار میگیرد که باعث موفقیت رمان «برهنه در باد» شده است.
این داستاننویس با تاکید بر اینکه انتخاب یک شخصیت برای یک رمان مساله بسیار مهمی است، گفت: ممکن است نویسندهها کاراکتر موفقی را در موقعیتی قرار دهیم که نتواند «چهره مرکزی» آن شود اما مرعشی درست در موقعیتی قرار میگیرد که به این چهره بدل شود. مساله دیگر معمایی است که حول محور او شکل میگیرد و اگر هر معمای دیگری جانشین آن میشد، داستان پیش نمیرفت.
وی رمانهای محمدعلی را از نمونههای موفق ایجاد تعلیق و انتظار در داستان ایرانی توصیف و اضافه کرد: در تمام داستانهای محمدعلی انگار گذشتهای واکاوی میشود که اطلاعاتی چندسطری از آن داریم اما هرچه به عمقش میرویم، نمیتوانیم بگوییم چه اتفاقی میافتد.
مردی با نگاه خیس و عمیق
در ادامه امیرحسین یزدانبُد با دعوت مقانلو به جمع سخنرانان اضافه شد. وی به نمایندگی از نویسندگانی که سالها پیش در کارگاه داستاننویسی محمدعلی حاضر بودند، گفت: زمانی من و چند نفر دیگر به کتاب علاقه داشتیم و داستان میخواندیم اما روزگار چرخید و روزی هرکدام از ما با یک داستان سر کلاسی آمدیم که مردی با نگاه خیس و عمیق به همه چیز نگاه میکرد و کم حرف میزد.
یزدانبُد ادامه داد: او از داستان با ما حرف زد و اوایل گفتیم چه خوب! بهتر میدانیم چه خواندهایم و چرا لذت بردهایم اما داستان ما اینجا تمام نشد. به این نتیجه رسیدیم که داستاننویسی تنها چیز دانستن نیست و چیزی که علاقه ما بوده، ته دالان تاریکش هنوز فرصت هست که ما هم در آن راه برویم. همان نگاه خیس و عمیق ما را به رفتن دعوت کرد. برخی بریدند و جمعی ده پانزدهنفری در آن دالان تاریک قدم گذاشت. دانستیم، نوشتن فقط مهارت نیست و به توانایی در یک رشته محدود نمیشود و فقط یک تخصص و بیشتر دانستن به حساب نمیآید.
دریافتیم نوشتن نوعی زندگی کردن و سلوک دائمی است، یزدانبد پس از ادای این جمله، اظهار کرد: ته آن دالان انتظار ما را میکشید و ما با گذشت زمان دریافتیم چرا آن نگاه، اینطور میدید. ما هنوز هم یاد میگیریم. محمدعلی با داستان به ما یاد داد چگونه از ترسهای زندگی لذت ببریم اما باید بگویم من از زندگی کردن در جهانی که شما (محمد محمدعلی) در آن نباشید، بیشتر از همه چیز میترسم.
اتفاق تاریخی نشر ایران و خنجری که هدایت به خودش زد
محمد محمدعلی هم در پایان برنامه با اشاره به اینکه پنج سال است ایران نبودهام و خیلیها را ندیدهام، گفت: ممکن است برای برخی دوستان مسنتر، حضور کنار دوستان جوان اهمیت نداشته باشد اما موضوع برای من کاملاً فرق میکند. من 20 سال است با جوانها سر و کار دارم و ادا و اصول هم در نمیآورم و لذت میبرم و نو میشوم.
وی با اشاره به وقفهای که طی پنج سال برای انتشار آثارش در کشور ایجاد شده بود، عنوان کرد: متاسفانه طی این سالها از 10 کتاب من تنها یک عنوان منتشر شد اما در سه ماه اخیر 9 کتاب باقیمانده از سوی ناشری چاپ شد که باید از آن تشکر کنم. این اتفاق در تاریخ نشر ایران بینظیر است. با مرور این جلسه زمان را دور زدم و به سالهای جوانی رفتم.
محمدعلی اضافه کرد: در مباحثی که آقای سیفالدینی مطرح کرد، موضوع تردید و انتخاب زاویه اول شخص، همچنین موضوع صادق هدایت نکات حساسی بودند. قبول دارم هدایت کاری کرد که از آن عبور نکردهایم اما ندیده گرفتن تلاشهای این سالها که از سوی جمعی حدود 20 تا 30 نویسنده ایرانی انجام شد، مسالهای است که نمیتوانم آن را به راحتی بپذیرم، مگر اینکه توضیح بیشتری در این زمینه داده شود.
وی با اشاره به آثار هدایت، توضیح داد: هدایت با انتخاب زاویه اولشخص در «بوفکور» (1315) و پیش از آن در «سه قطره خون» (1311) خودش را در معرض یک خطر اجتماعی قرار داد، چرا که تا پیش از آن به طور کلی زاویه اولشخص در ادبیات ایران دیده نمیشد، حتی جمالزاده هم زاویه اولشخصی که انتخاب میکرد با مضامینش همخوانی نداشت. هدایت این کار را انجام داد و ناسزا هم شنید.
نویسنده «برهنه در باد» تصریح کرد: در محیطی که تعریف مشخصی از نویسنده و راوی نداریم و این دو تفکیک نمیشوند، هدایت به خودش خنجر زد و کار را برای دیگران دشوار کرد و خودش را در معرض تهمتهای زیادی قرار داد. بخشی از آن جامعه هنوز با ماست و ما نمیتوانیم بپذیریم نویسندهای از خودش بگوید و بنویسد. این کار صرفاً با زاویه دید اولشخص میسر است.
این نویسنده درباره موضعگیری علیه نویسنده اولشخص، گفت: اگر حرفهایی که اول شخص میزند با برخی جریانات همسویی داشته باشد برای وی امتیاز به حساب میآید اما اگر مسائلی که مطرح میکند با جریانهای پیرامون نداشته باشد، موضعگیریها شروع میشود. مانند اشعار و داستانهای اول شخصی که خانمها در ادبیات ایران خلق کردند که همواره با مشکلاتی برای آنها همراه بود. این مشکلات از جایی آغاز میشود که ما بین راوی و نویسنده تفکیک قائل نمیشویم.
محمدعلی با مطرح کردن بحث هویت فردی، عنوان کرد: برخی منتقدان من را جزو کسانی که شخصیتپردازی در آثارشان دیده میشود، میدانند که توانسته کاراکتر از حالت خشک شخصیت به تیپ برساند و تیپ را بشکند و باز به شخصیت برگردد. این را هم باید گفت تیپ اگر درست خلق شود اصلاً بد نیست. البته یک تیپ کلیشهای داریم که آن را نمیپذیریم. دیگر کلاه مخملیها پذیرفتنی نیستند. یک سرباز، یک تیپ است و خواست مینیمالیستها اما در داستانهای بلند پذیرفتنی نیست.
وی افزود: وقتی تیپی اجتماعی را در یک داستان میبینیم و وقتی فکر میکنیم آن را میشناسیم به آن نزدیک شدهایم و بد نیست اگر تیپ خودش صاحب شخصیت باشد. من در آثارم بیش از شخصیتپردازی کار کردهام و از ویژگیهای من این است که هرگونه مسالهای را توضیح دهم.
در حاشیه
*مراسم بزرگداشت محمدعلی با پخش کلیپی درباره این نویسنده آغاز شد. این کلیپ در پایان برنامه، مجدداً نمایش داده شد.
* محمدعلی در ابتدای سخنانش با تشکر از تعریف و تمجید شیوا مقانلو، گفت: اگر آلیس مونرو هم اینجا بود از خوشحالی کرواتش را باز میکرد!
* در پایان مراسم، کتاب «بررسی سیمای زن در آثار محمد محمدعلی» رایگان در اختیار حاضران قرار گرفت.
نظر شما