چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۶:۴۲
روایت‌هایی خصوصی از زندگی ناشنیده یک اندیشمند

حبیبه جعفریان، نویسنده ای است که بیش از همه به بیوگرافی نویسی و خاطره نویسی شهرت دارد. خاطراتی که نیمه پنهان شخصیت های کتاب هایش را به نمایش می گذارند. از نیمه پنهان شهید چمران و شهید همت که شروع کرد پیشنهاد نوشتن درباره روحانی ربوده شده، امام موسی صدر به او داده شد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) معصومه جوادی نسب- حبیبه جعفریان می گوید نثر متفاوتی که در روایت شخصیت «دکتر چمران» به کار گرفته بود و نیز نزدیکی چمران با امام موسی صدر در انتخابش برای روایت این شخصیت بی تاثیر نبوده است؛ روایتی که از نگاه 7 راوی نزدیک به امام موسی صدر بازخوانی می شود و نیمه دیگری از او را برای مخاطبی که گاهی او را با محمد باقر صدر، پسر عمویش که اتوبانی به نام او در تهران وجود دارد اشتباه می گیرد، روشن می کند.

آنچه در ادامه می‌آید گفت و گو با حبیبه جعفریان درباره نگارش کتاب «سید موسی صدر،7 روایت خصوصی» است.

پیش از این با روایت نویسی های شما از زندگی شهید چمران و شهید همت در مجموعه «نیمه پنهان» آشنا شدیم و حالا روایت دیگری از یک شخصیت برجسته که کمتر درباره آن شنیده ایم از شما منتشر شده است. انتخاب این سوژه و روایت آن از کجا شروع شد؟

اولین بار در پاییز 1378 از من خواسته شد که روی این موضوع کار کنم. محمد علی فارسی به من پیشنهاد داد که به همراه تیم مستند ساز آنها به لبنان بروم و با نزدیکان آقای صدر مصاحبه بگیرم. پیشنهادی غریب و ماجراجویانه بود که دوست داشتم حتما بپذیرم و انجام دهم. اما به دلایلی این کار تا سال 1385 به تعویق افتاد. وقتی کار نوشتن کتاب قطعی شد با دو بار سفر به لبنان توانستم با اعضای خانواده صدر و دوستان نزدیک امام موسی صدر که در لبنان ساکن هستند دیدار و گفت و گو کنم. مصاحبه با دختر بزرگ امام، خانم حورا صدر هم که در تهران زندگی می کنند در ادامه انجام شد و بعد مشغول نوشتن و تبدیل مصاحبه ها به نثر مستند داستانی شدم.

ایده تبدیل مصاحبه به روایت داستانی چگونه در آثارتان شکل گرفته است؟ شما نثر روان و گیرایی دارید که مخاطبان زیادی را با هر نوع سلیقه و طرز فکر وادار به خواندن زندگی نامه های روایی تان می کند.

دوست داشتم آدم ها موقع خواندن متن احساس راحتی با شخصیت آن داشته باشند و بتوانند به کسی که درباره او می خوانند نزدیک بشوند. فکر می کنم در این صورت مخاطب می‌تواند با شخصیت روایت شده همذات پنداری کند و حتی از او تاثیر بگیرد. به همین دلیل فرم مصاحبه را به فرم روایت داستانی تغییر می دهم تا حس همراهی و همدلی مخاطب را تحریک کنم. گرچه کتاب های قبلی ام هم به شکل روایت بوده اند اما در این کتاب برای اولین بار است که از فرم مستند- داستانی استفاده می کنم. سال گذشته کار مستند نگارانه ای درباره کاوه گلستان با عنوان «بودن با دوربین» انجام دادم که فرمش مصاحبه بود. اما درباره امام صدر دلم می خواست که یک بار این سختی را به خودم بدهم و مصاحبه ها را به روایت های مستند-داستانی تبدیل کنم و ببینم که می توانم از پس این کار بر بیایم یا نه.

چطور به این فرم رسیدید و توانستید قالب مصاحبه را از لابه‌لای نوشته ها حذف کنید؟

تبدیل مصاحبه به چنین متنی سخت بود. مثل هر متن دیگری باید بازنویسی های متعدد روی آن انجام می دادم، هر چند در این کتاب به طرز عجیبی بیشتر روایت ها نیاز به بازنویسی چندباره نداشت؛ به خصوص روایت مربوط به خانم حورا صدر.

پاراگراف به پاراگراف که پیش می رفتم در نثر کمتر نیاز به بازنویسی داشتم. شاید چیزی که بیشتر روی آن تامل داشتم ریتم نوشته ها بود. این ها همان طور که گفتید مصاحبه هایی بودند که به نثر داستانی تبدیل شدند. برخی از مصاحبه ها هم مثل مصاحبه با خانم حورا صدر بسیار کوتاه بود، چرا که حرف زدن درباره برخی از مسائل گاهی برای آدم ها سخت می شود و ناخودآگاه مواردی پنهان شده و بازگو نمی شود.
وقتی می خواهید این مصاحبه ها را به متن تبدیل کنید، بزرگ ترین چالش شما به عنوان نویسنده ماجرای ریتم است. من باید یک سری جواب های پراکنده را انسجام می دادم و برای حفظ ریتم طوری عمل می کردم که خواننده احساس نکند چند جواب با تعدادی حرف ربط به هم متصل شده اند. در درجه بعدی می خواستم شخصیت هر راوی مربوط به خود او باشد و روایت خانم حورا صدر با آقای صدرالدین صدر فرق داشته باشد. بنابر این باید مهم ترین دغدغه راوی درباره این سوژه را بیان می کردم. اگر چه برای اولین بار بود که این فرم را امتحان می کردم و این چالش های متعدد را داشتم، اما بسیار لذت بخش بود. خوشحالم که کار را به این شکل انجام دادم و امیدوارم تفاوت لحن راوی ها در این کتاب دیده شود.

البته فکر می کنم تا حد زیادی این اتفاق افتاده است، چرا که وقتی به طور مثال روایت خانم حورا صدر را می خوانید زندگی پدر از زبان یک دختر 15 ساله بیان می شود یا روایت خانم ملیحه صدر که در زمان ربوده شدن پدرشان دختر 7 ساله ای بوده است.

تمام تلاشم این بود که این اتفاق بیفتد، به خصوص درباره روایت خانم حورا صدر که خیلی نگرانی داشتم. چون ایشان بسیار تودار هستند و کم حرف می زنند و کل زمانی که توانستم با ایشان صحبت کنم، چیزی در حدود یک ساعت و ربع با تعداد زیادی جواب های کوتاه بود و من کلی کلنجار رفتم و تلاش کردم که جزئیات بیشتری را از زبان ایشان بشنوم.

درباره حبیبه جعفریان
«حبیبه جعفریان داستان نویس، پژوهشگر و بیوگرافی نویس متولد ۱۳۵۳ مشهد از جمله نویسندگانی است که در زمینه دفاع مقدس خاطره نویسی‌های ارزشمندی به رشته تحریر درآورده است. «چمران به روایت همسر شهید»، «باکری به روایت همسر شهید»، «بودن با دوربین»، «تولستوی»، «همت»، «مدرس»، «گاندی»، «زندگی سید محمد حسین طباطبایی» و «زندگی در دامنه آتشفشان» از جمله آثار اوست. «سید موسی صدر،7 روایت خصوصی» آخرین اثر جعفریان است که در بهار 93 منتشر شده و در نمایشگاه کتاب امسال در غرفه موسسه امام موسی صدر عرضه شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها