یادداشت اختصاصی ایبنا به قلم دکتر پیروز مجتهدزاده، استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک دانشگاه تهران و عضو فعال سازمان خلیج فارس (پرشن گلف آنلاین) و از افراد تاثیرگذار برای نامگذاری (10 اردیبهشت) روز ملی خلیج فارس.
پيشينهها
خانوده بشر، از آغاز تاريخنويسي و جغرافيانگاری علمی تاکنون، دريای جداكننده فلات ايران از شبه جزيره عرب را به نامی جز «درياي فارس» يا «خليجفارس» نشناخته است، جز امروز که برخی محافل دلبسته به ناسيوناليزم افراطی عربی، به دلايل خاص خود در تلاش تغيير اين نام هستند و ضرورت مقابله با اين تلاش را نزد همه صاحبان انديشه و دانش، به ويژه تاريخ دانان و جغرافيا نويسان ایجاد کردهاند.
دانشمندان خاور و باختر جهان متمدن بابليان را قديمیترين قومی دانستهاند که مطالعات اوليه چهره زمين را به گونهای جدی آغاز کردند. آنان در آثاری که از سه هزار سال پيش برجای نهادهاند، چهره زمين را عرصه مسطحی فرض کردند محاط در دريای پارس که آن را به شيوه آشوريان نارمراتو nar marratu يا «رودخانه آب شور» نام نهادند. پس از بابليان، پژوهشهای علمی به دست يونانيان و ايرانيان رونق تازهای پيدا کرد.
ابوريحان محمد ابن احمد البيرونی الخارزمی در کتاب «التفهيم لاوائل صناعت التنجيم» ضمن شرح تقسيمبندیهایی که تا آن زمان در مورد چهره جغرافيایی زمين متداول بود، درباره تقسيمبندیهای يونانيان میگويد که آنان خشکیهای جهان را به قاره قاره ايسيا «آسيا»، لوبيه يا ليبيه «آفريقا» و اوربی «اروپا» تقسيم کرده و آبهای زمين را عبارت از يک اقيانوس کناری دانستند که کره خشکی را دور زده و چهار دريا به شرح زير و با نام های زير از آن به داخل صفحه مسطح خشکی پيش رفتهاند.
1- دريای متوسط Mediterranean که در عصر روميان خليج روم Roman Gulf نام گرفت.
2- دريای خزر Caspian Sea که دريایی باز و متصل به اقيانوس کناری فرض میشد.
3- خليج پارس Sinus Persicus که در عصر روميان، به شيوه ايرانيان دريای پارس =Mare Persicum نام گرفت.
4- خليج عربی يا Sinus Arabicus که به دريای سرخ کنونی اطلاق میشد.
آثار باقی مانده از يونان باستان ترديدی بر جای نمیگذارد که اين گونه تقسيمبندی ميان همه تاريخ و جغرافيانويسان يونان باستان مانند Thales of MelitusThales of Melitus تالس ملتی (546 تا 640 پيش از ميلاد)، Anaximenderآناکسی ماندر (546 تا 612)، Indicopleutes کوسماس اينديکوپلوتس (حدود 535 پيش از ميلاد)، Hecataus هکاتوس (حدود 500 پيش از ميلاد)، Eratosthenes اراتوستن(حدود 200 پيش از ميلاد) و Strabo استرابو که مقارن تاريخ ميلادی میزيست، متداول بود.
با توجه به آثار بسيار اندکی که از ايران باستان برجای مانده است، از جمله کتيبه «حجر الرشيد» که از داريوش بزرگ هخامنشی در محل زقازيق نزديک کانالی که ميان رود نيل و دريای سرخ در مصر حفر شد، ايرانيان باستان از عصر هخامنشی اين بدنه پراهميت آبی را «دريای پارس» میخواندند. داريوش شاه هخامنشی در اين کتيبه اشاره دارد: درايا تيا هچا پارسا آيتی = draayaa tyaa hachaa paarsaa aayiti يعنی دريايی که از پارس به اينجا میآيد. همين جمله از داريوش شاه اشاره به اين فرض دارد که برخلاف ديدگاه يونانيان باستان که آبهای داخلی جهان را چهار گانه دانسته و يکی از آنها را «خليج فارس = Sinus Persicus» میخواندند، ايرانيان باستان آبهای داخلی کره خاکی را دو گانه فرض میکردند: «دريای پارس» و «دريای غرب» که بعدها دريای متوسط و دريای روم و سرانجام مديترانه نام گرفت که به همان معنی «وسط خشکیها» است.
اين فرضيه هنگامی جامه واقعيت میپوشد که توجه کنيم آثار تاريخی و جغرافيایی عصر اسلامی بحث گستردهای در اطراف تقسيم آبهای داخلی کره خاکی به دو دريای فارس و روم ارایه میدهند. در اين برخورد آثاری مانند «صور الاقاليم» از ابوزيد بلخی (حدود 321 هجری)، «المسالک و الممالک» از ابو اسحق ابراهيم بن محمد استخری (حدود 346 هجری)، «صوره الارض» از ابوالقاسم محمد بن حوقل النصيبی البغدادی (حدود 367 هجری)، و شمار ديگری از آثار معتبر قرون اوليه اسلامی به تفصيل فرضيه ايرانی دوگانه بودن آبهای درونی کره خاکی و به «پارس» موسوم بودن بدنه عظيم آبهای خاوری جهان که امروز اقيانوس هند و منشعباتش شناخته میشوند شرح مفصلی را ارایه میدارند. فرضيه ايرانی دوگانه بودن آبهای درونی کره خاکی حتی در قرآن کريم مورد اشاره است، چنان که ابوبکر احمد ابن محمد معروف به ابن الفقيه در صفحه 9 «مختصر البلدان» که در سال 279 هجری تاليف شد، منظور از دو دريايی که در آيات شريفه 20 و 21 و 22 سوره مبارکه الرحمن را دو دريای فارس و روم میداند و میگويد: «قال الله عز و جل: مرج البحرين يلتقيان...
يروی عن الحسن قال بحر فارس و الروم... ».
جغرافيانويسان ياده شده از قرون اوليه اسلامی، به ويژه دانشمندانی مانند ابن حوقل و استخری (الاصطخری) در مجموع دليل ناميدن خليج فارس را شکوه و عظمت سرزمين فارس دانستهاند. شهابالدين احمد بن عبدالوهاب النويری، از جغرافيانويسان عصر اسلامی در کتاب نهايت الارب نيز نظر ابن الفقيه را تاييد کرده و میگويد: يتفرع من البحر المحيط خليجان: احدهما من جهت المغرب و يسمی الرومی و الاخر من جهت المشرق و يسمی البحر السينی و هندی و الفارسی و اليمنی و الحبشی بحسب مايمر عليه من البلاد.
يعنی: از اقيانوس کناری جهان دو خليج منشعب میشوند: يکی از آنها دريای روم است
و آن ديگری موسوم به دريای چين و هند و فارس يمن و حبشه به اعتبار سرزمينهایی که اين دريا از کنارشان میگذرد.
اين بحث النويری که در اواسط قرون اوليه اسلامی مطرح شده است نشان از آن دارد که نام همه درياهای خاور گيتی مورد اشاره در سوره مکرمه الرحمن از قرآن مجيد که در قرون اوليه اسلامی به پيروی از جغرافيانگاری ايران باستان «دريای فارس» شناخته میشد، به مرور زمان تغيير وضعيت داده و به گفته مقدسی البشاری در قرن چهارم هجری کلمه «فارس» شامل بدنه آبی میشد که از فارس تا يمن ادامه داشت. اين وضعيت در نامگذاری درياها درونی جهان تا قرن بيستم ادامه يافت و در حالی که باختر زمين به پيروی از جغرافيانگاری يونانی و روم باستان دريای جداکننده فلات ايران از شبه جزيره عرب را «خليج فارس = Sinus Persicus» میخواند، خاور اسلامی به پيروی از جغرافيانگاری ايران باستان و قرون اوليه اسلامی آن را «البحر الفارسی = دريای پارس» خوانده است. از آغاز قرن بيستم رفته رفته کلمه «خليج فارس = Persian Gulf» در ادبيات جغرافيایی شرق اسلامی مانند ديگر نقاط جامعه بشری به جای «البحر الفارسی = دريای پارس» مینشيند و متداول میشود.
اگرچه در دهه 1930 سر چارلز بلگريو Sir Charles Belgrave ، نماينده سياسی دولت بريتانيا در خليج فارس، پس از تبديل طوايف جنوب خليج فارس به امارات عربی و تکميل برنامه ايران زدایی جنوب خليج فارس که از تاريخ ورود استعمار بريتانيا به منطقه در سال 1820شروع شده بود، پرونده ای را برای دگرگون کردن نام اين دريا به «خليج عربی» تهيه کرد که مورد توجه دولت بريتانيا قرار نگرفت، و در سال 1956 به عنوان مشاور حاکم بحرين شيخ سلمان الخليفه را وادار کرد که از نام عربی به جای خليج فارس استفاده کند، در حقيقت پيروزی کودتاهای 1958 و 1968بعثی در عراق سرآغاز اقدامات جدی بوده است برای تغيير اين نام جغرافيایی که جنبهای کاملا نژادپرستانه داشته است و بعث عراق در توضيحات خود جای ترديدی بر جای نگذارده است که هدف اصلی از تغيير نامهای جغرافيایی و ادعاهای سرزمينی عليه ايران در منطقه خليج فارس ابراز انزجار ايدئولوژيک نسبت به ايران بوده است.
برخلاف تلاشهای گسترده مالی و تبليغاتی رژيم بعثی پيشين عراق و برخی از شيوخ عربی جنوب خليج فارس در تبليغ منطقهای و بينالمللی اين تغيير نام که نخستين و آخرين نمونه از تغيير اسامی جغرافيایی به دلايل سياسی است، اين اقدام خلاف مغررات و اصول علمی نتوانسته است مقبوليت ضروری را درميان ملل جهان کسب کند. نه تنها گروه متخصصان سازمان ملل متحد برای يکسان سازی اسامی جغرافياییUNGOGN پيوسته فارسی بودن نام خليج فارس را تاييد میکند، بلکه دبيرخانه سازمان ملل متحد در چند بيانيه (دستور العمل) رسمی در سالهای مختلف فارسی بودن نام خليج فارس را مورد تاکيد قرار داده است.-
نظر شما