بهمناسبت سومین سالروز درگذشت پدر کتابشناسی ایران
ایرج افشار، مردی که در سینههای مردم دانا جای گرفت
امروز (18 اسفندماه) سه سال از درگذشت ایرج افشار، ایرانشناس و پدر کتابشناسی ایران میگذرد. وی که از ارزشمندترین پژوهشگران معاصر ایران بهشمار میآید، عشق به ایران را در تمام زندگیاش با تار و پود و گوشت و خونش دنبال کرد و در سینههای مردم دانا جای گرفت.
ایرج افشار، فرزند محمود افشار یزدی، متولد 16 مهرماه 1304 بود و همگان وی را عاشق ایران میدانستند. افشار تحصیلات ابتدایی را در دبستان «زرتشتیان» و «شاپور تجریش» گذراند و در سال 1324 در رشته ادبی از دبیرستان فیروز بهرام دیپلم گرفت. وی در سال 1328 در رشته حقوق قضایی و با رساله «اقلیتها در ایران» از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و از سال 1329 بهعنوان دبیر در دبیرستانهای تهران به تدریس پرداخت.
در سال 1330 به تشویق محمدتقی دانشپژوه، به کتابداری در کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران پرداخت و در سال 1331 مجله «فرهنگ ایرانزمین» را بنیان گذاشت. همکاران وی در تاسیس این مجله محمدتقی دانشپژوه، منوچهر ستوده، مصطفی مقربی و عباس زریابخویی بودند.
این کتابشناس معروف ایرانی از سال 1333 تا سال 1335 سردبیر مجله «سخن» به صاحب امتیاز ی دکتر پرویز ناتلخانلری بود و از سال 1337 تا سال 1357 نیز سمت مدیر و سردبیری مجله «راهنمای کتاب» را بر عهده داشت. این ایرانشناس از سال 1337 به تدریس در دانشسرای عالی وابسته به دانشگاه تهران پرداخت.
ایرج افشار در سال 1341 به ریاست کتابخانه ملی ایران و در سال 1342 به ریاست مرکز تحقیقات ایرانشناسی دانشگاه تهران رسید. در همین سال، فهرستنگاری مجموعه کتابهای چاپی فارسی دانشگاه هاروارد آمریکا را به اتمام رساند و از سال 1344 تا 1358 رییس کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران بود.
وی همچنین از سال 1348 تا سال 1357 دانشیار و سپس استاد رشته تاریخ در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران بود. در سال 1374 فهرستنگاری نسخههای خطی فارسی در «کتابخانه ملی اتریش» در وین را بر عهده گرفت و به پایان رساند.
گامهای افشار به عشق ایرانشناسی
شاید نخستین نکتهای که در کارنامه پژوهشی استاد افشار دیده میشود، گستردگی حجم نوشتههای وی است. فهرست دوهزار و 18 اثری وی از سال 1323 تا 1377 نشان از فعالیت بسیار وی در حوزههای علوم انسانی، علوم اجتماعی، علوم طبیعی، مهندسی و دیگر رشتههاست. وی به تمامی آنچه به ایران، تاریخ و فرهنگ آن، چه پیش از اسلام و چه پس از آن وجود دارد، پرداخته و به کشف آثار ادبی، جغرافیایی، زبانها، لهجهها، گویشها، فرهنگ عامه، سفرنامهها، اسناد و عکسهای تاریخی همت گمارد که دریچههای تازهای بر ایرانشناسی گشودند.
افشار از افرادی بود که در شناخت و قیمتگذاری اسناد بسیار خبره بود. فعالیتهای وی در حوزه کتاب، کتابداری و کتابشناسی نیز به گونهای بود که وی را به حق پدر کتابشناسی امروزی ایران میدانند.
وی به دلیل علاقه به پژوهشهای میدانی، کیلومترها از خاک ایران را زیر پا گذاشت و بیشک بخشهای بسیاری از خاک ایران، گامهای افشار را برخود به یاد میآوردند که برای شناخت و ثبت شدن در خاطره ایرانشناسی پیموده شدهاند. سفرهای ایرج افشار همراه با منوچهر ستوده در ترویج رشته ایرانشناسی و تبلیغ آثار این حوزه نقش مهمی ایفا کردهاند.
افشار، شرح خاطرات این سفرها در کتابهای «گلگشت وطن»، «سواد وبیاض» در دو جلد و «بیاض سفر» نوشت. وی همچنین گامهای بزرگ و ارزشمندی در راه شناخت تاریخ استان یزد از آغاز تا عصر قاجار برداشت و هفت اثر درباره یزد، تصحیح و گردآوری کرد.
«تاریخ جدید یزد»، «تاریخ یزد»، «جامع الخیرات»، «جامع جعفری»، «جامع مفیدی» در سه جلد، «دیوان وحشی بافقی»، «سعادتنامه»، «فرخنامه»، «مختصر مفید»، «منشآت شرفالدین علی یزدی»، «منظومات شرفالدین علی یزدی»، «واژهنامه یزدی»، «یادگارهای یزد» در سه جلد، «یزد در اسناد امینالضرب» و دو جلدی «یزدنامه» تنها مختص به این استان نوشته شدهاند.
«پژوهشهای ایرانشناسی نامواره دکتر محمود افشار»، «دفتر تاریخ»، «ریاض الفردوس خانی»، «فرهنگ ایران زمین» در ۳۰ جلد، «نامههای تهران شامل ۱۵۴ نامه از رجال دوران به سید حسن تقیزاده»، «فهرست دستنویسهای فارسی در کتابخانه ملی اتریش و آرشیو دولتی اتریش در وین» از دیگر آثار افشار هستند.
همچنین میتوان به «كاغذ در زندگی و فرهنگ ایرانی»، «عهد حسام» (سفرنامه لرستان و خوزستان) از محمود میرزا قاجار، «جامعهالضایع» از مولف ناشناخته، «تاریخ هرات»، «فلاحت»، «جواهرنامه نظامی»، «دفتر اشعار صوفی» و «آداب المضیفین و زادلاكلین» و «فرش ایرانی» نیز اشاره کرد.
ایرج افشار چهارشنبه (18 اسفندماه) ۱۳۸۹ بهدلیل بیماری سرطان خون در بیمارستان جم تهران درگذشت. بهمناسبت سومین سال درگذشت زندهیاد ایرج افشار، دوستان وی به پاس گرامیداشت یادش، خاطراتی را در وبسایت مرکز پژوهشی میراث مکتوب منتشر کردهاند.
خاطراتی از زندهیاد ایرج افشار
غلامرضا امیرخانی، عضو هیات علمی سازمان اسناد و كتابخانه ملی در یادبود استاد ایرج افشار نوشته است: «بحثی بین دستاندرکاران کتابخانه ملی جریان داشت برای نامگذاری سالنهای این ساختمان عظیم. هر یک از مسوولان و اعضای هیات علمی پیشنهادهایی داشتند. من معتقد بودم که خوب است اسامی انتخاب شود که ارتباطی با کتابخانه در معنای اعم آن داشته باشند. مثلا ابن ندیم یا شیخ آقا بزرگ که خوشبختانه اولی تصویب شد. از دیگر پیشنهادهایی که به ذهنم خطور کرد، صاحب بن عباد بود که کتابخانهاش در عصر دیلمیان، شهره آفاق بود و فهرست آنها بار چند شتر.»
وی در ادامه مینویسد: «فکر کردم خوب است که این مساله را با استاد در میان گذارم و نظر وی را هم جویا شوم. تلفن را برداشتم و استاد طبق معمول با کمترین الفاظ سلام و علیک و احوالپرسی کرد. پاسخ او در جواب من، ابتدا مرا ناراحت ساخت ولی پس از ساعتی احساس کردم که این پاسخ دلیلی است بر شیدایی و شیفتگی افشار به زبان و ادب پارسی: «آقاجان! این مرد، دانشمند بزرگی است ولی یک خط به زبان فارسی ننوشته.» همین جمله كوتاه كافی بود تا از پیشنهادم منصرف شوم.»
مهدی فیروزیان، عضو هیات علمی دانشگاه تهران نیز درباره ایرج افشار نوشته است: «یک چیز بیش از همه برایم ارجمند است. آنچه از افشار گرفتم و تا دمی که زندهام با من خواهد بود این است: نیروی جادویی امید. هرگاه یاد او میکنم، با همه سیاهی و تیرگیهایی که دید تار مرا تارتر کرده است، با همه بند و رنجهایی که رشته پیوند مرا با زندگی سستتر ساخته است، خود را زنده میبینم. درمییابم که زندهام و امید هست؛ امید به بودن؛ بودنی که برای من در جستن و یافتن و نوشتن فشرده شده است.»
محمدجواد جدی از دیگر پژوهشگرانی که با ایرج افشار آشنایی داشت نیز درباره آخرین دیدارش با وی میگوید: «بعدها که استاد حال مساعدی نداشتند در تماسی از نسخه منحصر به فرد مثنوی مولوی سوال کردند و قرار شد پس از مدتها صبح روز جمعه اوایل بهمن 1389 به منزلشان بروم. وقتی خدمت رسیدم استادان: دکتر باستانیپاریزی، دکتر شفیعی کدکنی، دکتر محمد اسلامی، دکتر شکرچیزاده و ... حضور داشتند. استاد افشار دوستان را تا دم در بدرقه کردند. زمین یخ بسته حیاط حکایت از زمستانی دیگر در دل زمستان داشت. شاید به همین دلیل استاد باستانیپاریزی مثل همیشه با طنزهای خاص خود با عصا به زمین یخزده اشاره کرده و گفتند: مواظب یخهای استادکش باشید... وقتی هم که در پایان مراسم به خاکسپاری استاد در معیت دوست پژوهشگرم جناب عمادالدین شیخالحکمایی قصد بازگشت از بهشت زهرا داشتیم، بیتی ذهنم را مشغول خود کرده بود که زبان حال استاد با ماست:
بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی
در سینههای مردم دانا مزار ماست»
یادش گرامی و راهش جاودان باد/
نظر شما