یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۷
«راحتی با وسایل دیگران»

گاهی اوقات میان کتاب‌های کودک و نوجوان، به کتاب‌هایی برمی‌خوریم که به نظر می‌رسد از کلیشه و تکراری بودن فاصله گرفته و نویسنده‌اش قصد نوآوری و ابداعی در آن داشته است.

خبرگزاری کتاب ایرا(ایبنا)، زهره یحیی‌پور: ما که همیشه به دنبال نام‌های تازه‌ای هستیم و اتفاقات جدید؛ در نگاه اول با روبه‌رو شدن با چنین کتاب‌هایی خوشحال می‌شویم. اما بعد وقتی کتاب را ورق می‌زنیم و آن را می‌خوانیم؛ می‌بینیم یا نویسنده در نوشتن داستان عجله کرده و داستانش خوب به پختگی لازم نرسیده، یا اینکه سیر داستانی و ماجرای داستان با شخصیت داستان همخوانی ندارند و عوامل دیگر. 

در کتاب «سیاره توکی‌ها» به سه عنوان به هم پیوسته «سیاره توکی‌ها» و «عروسی توکی 2» و «تولد توکی 72» ما با شخصیت‌هایی روبه‌رو هستیم به نام توکی‌ها. 

موجوداتی تخیلی و فانتزی که در فضا زندگی می‌کنند و ظاهراً زندگی‌شان با آدم‌های روی زمین فرق دارد، اما تا آخر ماجراها ما هنوز نمی‌دانیم این توکی‌ها چه جور موجوداتی هستند. چه جنسی دارند؟ جان دارند. از جنس آهن هستند. لزجند و ... و ماجرایی را هم که دنبال می‌کنند، تخیلی و فانتزی نیستند چرا که در داستان‌های تخیلی و فانتزی، شخصیت‌ها برای رسیدن به هدف خود، از امکاناتی استفاده می‌کنند که در زندگی عادی دسترسی به آنها مقدور نیست. به بیانی دیگر، شخصیت‌ها و رخدادها و کنش‌ها در دنیای تخیلی و فانتزی همگی رویاگونه‌اند و دارای قوانین خاصی هستند.

اما در قصه «سیاره‌ توکی‌ها» «توکی 2» هر بار که با مشکلی در سیاره‌اش روبه رو می‌شود؛ بی‌آنکه خودش راهی را برای حل مشکلش بیابد؛ سوار سفینه‌اش می‌شود و شبانه به زمین می‌آید و وسیله مورد نیازش را برمی‌دارد و به سیاره خودش می‌برد. 

مثلاً در قسمت «سیاره توکی 2» شهاب سنگ‌هایی که از فضا پرتاب می‌شد، سیاره توکی 2 را سوراخ سوراخ کرده بودند؛ توکی 2 نشست و فکر کرد. بعد شبانه سوار سفینه‌اش شد و به زمین آمد. همه کلاه‌های ایمنی موتور سوارها را جمع کرد و به سیاره خودش برد. کلاه‌ها را قلمبه قلمبه روی سیاره‌اش چید تا شهاب سنگ‌ها به کلاه‌های ایمنی برخورد کنند و پودر شوند. 

«آن شب همه خواب بودند و متوجه اتفاقی که در شهر افتاد نشدند. اما صبح با بیدار شدن مردم، همهمه‌ای در شهر به پا شد. کلاه‌های ایمنی موتورها گم شده بود...» 

همین طور در قسمت «عروسی توکی 2» توکی 2 دلش می‌خواست عروسی‌اش مثل زمینی‌ها پر از مهمان باشد. اما سیاره‌هایی که دور و برشان می‌چرخیدند؛ توجهی به عروس و داماد نمی‌کردند. توکی 2 دوباره نشست و فکر کرد. او این بار هم سوار سفینه‌اش شد و به زمین آمد و تمام چراغ‌های راهنمایی سر چهار راه‌ها را دزدید و به سیاره خودش برد. چراغ‌ها را دور سیاره‌اش چید. حالا وقتی چراغ راهنماها قرمز می‌شدند؛ همه سیاره‌ها می‌ایستادند و توکی‌های روی سیاره برای عروس و داماد دست تکان می‌دادند و شادی می‌کردند. «توکی 2 به زمین آمد. آن شب باز هم اتفاق عجیبی روی زمین افتاد. تمام چراغ‌های راهنمایی سر چهارراه‌ها ناپدید شدند.» صفحه 27 

همین‌طور در قسمت «تولد توکی 72» زمانی که توکی 2 و همسرش خواستند فرزندشان توکی 72 را به سیاره‌اش بفرستند؛ نگران شدند نکند توکی 72 در فضا پرتاب شود. پس توکی 2 نشست و دوباره فکر کرد. او دوباره سوار سفینه‌اش شد و به زمین آمد و تمام کمربندهای ایمنی ماشین‌ها را بلند کرد و به سیاره‌اش برد. بعد توکی 72 مرا به سیاره‌اش بست و آن را به فضا فرستاد. 

«اما توکی 2 فکرهایش را کرده بود. او به سرعت به طرف سفینه‌اش رفت. سوار شد و به سمت زمین حرکت کرد. شبی که توکی 2 به زمین رسید، تمام کمربندهای ایمنی ماشین‌ها ناپدید شدند.» 

با خواندن این داستان، از خودمان می‌پرسیم؛ چرا نویسنده برای گره‌گشایی ماجراهایش به یک سری راه حل‌های دم‌دستی و بی‌اساس تکیه کرده است. نویسنده‌ای که خوب با روحیة مخاطبش آشنایی دارد و می‌داند کودکان وقتی داستانی را می‌خوانند؛ خودشان را جای شخصیت داستانی قرار می‌دهند و به جای آنها وارد ماجرای داستان می‌شوند. 

حال این سؤال پیش می‌آید؛ آیا منظور نویسنده از ارائه‌ یک همچنین راه‌حل‌هایی این است که کودکان وقتی به چیزی نیاز دارند، باید برای رفع نیازشان، آن را با برداشتن وسایل دیگران رفع کنند؟ 

اصلاً نویسنده قصدش از نوشتن یک همچنین داستانی چه بوده است. برای پاسخ به این سوال جا دارد درون مایه داستان را هم مورد بررسی قرار دهیم. 

در واقع مخاطب در این داستان با یک قصه تخیلی رو به رو نیست. گرچه شکی نیست شخصیت‌ها و عناصری را که راوی در داستانش استفاده کرده است  نشانه‌ اند.

حال برمی‌گردیم به شروع داستان. «کهکشان توکی‌ها پر از سیاره‌های کوچک بود. سیاره‌هایی به اندازه خود توکی‌ها. روزی که توکی 2 بدنیا آمد، پدر و مادرش یک سیاره کوچک و زیبا برای او انتخاب کردند و توکی 2 را با یک سفینه به سیاره خودش فرستادند. حالا توکی 2 تا آخر دنیا روی سیاره خودش می‌ماند و از آن مراقبت می‌کرد.» (شروع داستان) 

حال اگر منظور از کهکشان زمین باشد و سیاره‌های آن همان خانه‌های روی زمین و توکی‌ها را هم آدم‌های روی زمین بدانیم که در این خانه‌ها زندگی می‌کنند. اگر بخواهیم دوباره این پاراگراف را بخوانیم به چه می‌رسیم؟ آیا غیر از این است که نویسنده در قالب آدم فضایی و از فضا به زندگی کلیشه‌ای آدم‌های روی زمین نگاه کرده است. آدم‌هایی که بزرگ می‌شوند و ازدواج می‌کنند و بچه‌دار می‌شوند و دست به هر کاری می‌زنند تا به امنیت و خوشحالی برسند. 

مثل توکی 2 در قسمت «سیاره توکی 2» توکی 2 به زمین آمد و کلاه‌های دیگران را جمع کرد و به سیاره خودش برد تا سیاره‌اش را حفظ کند. یا در عروسی توکی 2 او برای رسیدن به یک لحظه خوشی همه چراغ‌های راهنمایی روی زمین را به سیاره خودش برد تا چراغ قرمزهای راهنمایی، سیاره‌های دیگر را از حرکت نگه دارند و برای آنها شادی کنند. 

همین طور در قسمت تولد توکی 72، توکی 2 برای آنکه خطری فرزندش را تهدید نکند؛ همه کمربندهای روی زمین را به سیاره‌اش برد و فرزندش را به سیاره‌شان بست تا او به فضا پرتاب نشود. راستی این‌ها همه نشانه‌هایی از خودخواهی آدم‌ها نیست؟! 

جدای از روند کلی قصه؛ اگر بخواهیم از زاویه دیگری به ماجراها نگاه کنیم؛ چطور می‌توانیم اینها را در ذهن تجسم کنیم؟ 

مثال: همه چراغ‌ها راهنمایی زمین به سیاره کوچک یک نفره توکی 2 برود! 

از نحوه انتقال این چراغ‌های راهنمایی که بگذریم آیا سیاره یک نفره در ابعادی هست که میلیون‌ها چراغ راهنمایی را در خود جای دهد؟ از طرف دیگر آیا در فرهنگ بین سیاره‌ای چراغ راهنما همان کاربردی را خواهد داشت که در روی زمین دارد؟! 

روی هم رفته «سیارة توکی‌ها» نیازمند اصلاحاتی است. البته ممکن است  درون‌مایه داستان حرفی برای گفتن داشته شد. اما آنچه از ظاهر داستان برداشت می‌شود؛ آموزش مناسبی برای کودکان به همراه ندارد. 

کتاب «سیاره توکی‌ها» با شمارگان 3000 نسخه در 48 صفحه و با قیمت 70000 ریال را انتشارات نشر شهر منتشر کرده است./

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها