به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، برنامههای نخستین روز از همایش «حافظ و دوستی» سهشنبه، 16 مهرماه با حضور حافظ پژوهان در شهرکتاب مرکزی برگزار شد.
در این برنامه، رضا داوریاردکانی به عنوان نخستین سخنران این همایش گفت: من فلسفه را با زبان ادبیات میگویم، به همین دلیل اهل فلسفه قبولم ندارند و اهل ادبیات هم ممکن است بگویند شما کجا، اینجا کجا؟ شرح شعر، کار من نیست اما از طرفی شعر را به نثر درآوردن هم، کار سخت و دشواری است. چون شعر زبان خودش را دارد و وقتی به نثر برش میگردانی، چیز دیگری میشود.
وی افزود: عنوان «حافظ و دوستی» که برای این همایش انتخاب شده، کمی عجیب است. به نظرم رسید که مردم شامه دارند و چیزی را در این زمینه حس کردهاند. آنها حس میکنند ما مفاهیم دوستی و مهر را خراب کردهایم. به همین جهت فکر کردند از شاعرمان کمک بگیریم که اگر او نبود چه فقیر بودیم! حافظ، دوستی را تعریف نمیکند که این یک کار فیلسوفانه است. شاعر به مفاهیم کاری ندارد، بلکه به معانی کار دارد. وقتی حافظ درباره دوستی صحبت میکند، چیزی در کلامش هست که در اثر بسیار بزرگ افلاطون یعنی «بزم میهمانی» که درباره عشق است، وجود ندارد.
وی گفت: سقراط و افلاطون کسانی هستند که بحث دوستی را شروع کردند. من هم مراتب احترامم را نسبت به آنها اعلام میکنم. یک تعریف درباره شعر وجود دارد که اغلب از آن استفاده میکنند و اشتباه است. آن تعریف هم این است که شعر، هنر بیان احساسات است. این اشتباه است. اگر شعر، برای بیان احساسات بود، آیا باقی میماند؟ یعنی ما بعد از 700 سال داریم بیان احساسات حافظ را میخوانیم؟ احساسات حافظ و سعدی با خودشان در گور خفتهاست، آنچه باقی مانده، احساسات نیست، چیز دیگری است. زبان ما در ترجمه دستخوش تغییر شده است.
اردکانی تصریح کرد: شعر در وقت است که پدید میآید و چون در وقت پدید میآید، دوام پیدا میکند. این میشود که حافظ چنان دوام پیدا میکند که اگر هزار بار هم آن را بخوانید، باز هم دوام دارد و میخواهید آن را دوباره بخوانید. بنابراین، شعر بیان احساسات نیست.
داوری گفت: حافظ نگفته است دوستی یعنی چه؟ او گفته دوستی نیست و وقتی که دوستی نیست چه چیزهایی هست و چه اتفاقی میافتد. ما به دوست نیاز داریم چون با دوست و دوستی به دنیا آمدهایم. ما دوستی هستیم و وقتی دوستی نیستیم، فاسد و نالایق هستیم. اگر دوست نداشته باشیم، دست و پای خود را گم میکنیم و بیعلم و بیعمل میمانیم. حافظ در شعرش از نقصهایی میگوید که بر اثر نبود دوست حاصل میشوند. خداوند طرح محبت را از روز ازل زده است. منتها ما آن را فراموش میکنیم.
در ادامه این نشست سعید حمیدیان و اصغر دادبه دو حافظپژوه پیشکسوت بهاتفاق تاکید کردند که حافظ غزل معروف با مطلع «آن یار کز او خانه ما جای پری بود/ سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود» را در فراق و مرگ همسرش سروده است.
اصغر دادبه حافظ پژوه گفت: وضع ادبیات ما به گونهای است که اگر بخواهیم درباره هر موضوعی بحث کنیم، احتیاجی به متون فلسفی نداریم و ادبیاتمان به تنهایی نیازهایمان را در این زمینه برآورده میکند. یکی از هنرهای بزرگ یونانیان، نظریهپردازی بود که البته طالعشان هم بر این بود که آثارشان باقی بماند. میهن مظلوم و مردم ما کار خودشان را انجام دادهاند اما دریغا که باید در سنگلاخها جستجو کنیم تا سرنخی پیدا کنیم و بحثمان را پیش ببریم. به هر حال گفتهاند که رومیان و ایرانیان، بیشتر اهل عمل بودهاند و یونانیان اهل تئوری و نظریهپردازی.
وی افزود: من به دنبال این سوال بودم که حافظ بیشتر کجا به دوستی به معنای رابطه دو طرفه توجه کرده است؟ چون چه یار داشته باشی، چه دوست، چه محبوب و چه معشوق، در این متون و اشعار، زبان شعر ایجاب میکند، مفهوم دوست و محبوب، هم به شکل ایندنیاییاش و هم به شکل آندنیاییاش به ذهن شما متبادر شود. حالا گاهی محبوب آن دنیایی شماره یک است و دیگری در اولویت دوم و گاه هم این وضع، دگرگون است در آنجا که نخستین دوست، خداست و معشوق زمینی به معنای شماره دو است، دوستی از نوع فضیلت بنیاد است. این نوع دوستی همانطور که گفتیم جامعیت دارد و در عین اینکه آندنیایی و متعالی است، سود و لذت هم دارد.
دادبه گفت: یکی دیگر از شعرهای حافظ با موضوع دوست، همان غزلی است که با این بیت شروع میشود: «آن یار کز او خانه ما جای پری بود/ سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود» این غزل را حافظ در فراق و مرگ همسرش سروده است. حافظ در شعر دیگری وقتی محبوبش را توصیف میکند، چیزی را طلب میکند که نمیتواند وجود داشته باشد. در جنس مونث، قوه عاطفه پررنگتر از قوه عقل است، اما حافظ گوهری طلب میکند که اینگونه نیست و قوه عقل و ادراکش بسیار قوی عمل میکند.
سعید حمیدیان حافظ پژوه دیگری بود که به عنوان سخنران بعدی نخستین روز همایش حافظ و دوستی گفت: من هم مانند آقای دادبه معتقدم غزل «آن یار کز او خانه ما جای پری بود» درباره همسر حافظ است. اما در این باره تلقی اشتباهی وجود دارد که میگوید گویی در آن زمان زنان عقل درستی نداشتند و این غزل برای جوانمرگ شدن فرزند حافظ است. متاسفانه برخی کسانی که این حرفها را میزنند، از حافظپژوهان هم هستند و این عجیب است. در مجموع این غزل برای همسر خواجه سروده شده است.
مولف کتاب «شرح شوق» گفت: من میخواهم به شعر «درخت دوستی بنشان» حافظ اشاره کنم. به گمان من حافظ تعبیر درخت دوستی را در این شعر از سعدی گرفته است. سعدی ابیات زیادی در این باره دارد که شبیهترینشان به این بیت حافظ این است: «شراب وصلت اندر ده که جام هجر نوشیدم/ درخت دوستی بنشان که بیخ صبر برکندم». ابیاتی از حافظ که درباره دوستی هستند، نظر به اشعار سعدی دارند. من از این موضوع در شگفتم و درباره دلیلش فکر میکنم. شاید به این دلیل باشد که سعدی درباره «رفیق» اشعار زیادی دارد.
چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۰
نظر شما