شلمچه اسطوره مقاومت
دژ مرکزی شلمچه آخرین مقاومتها را به خود میدید تا سقوط نکند. اما تعداد نیروهای ما خیلی کمتر و تجهیزات و ادواتمان بسیار قلیلتر از ارتش عراق بود. رادیوی بعثیها مدام با اسم بردن از اسماعیل، قصد داشت او را از ادامهی تلاش و ضربههای مهلکی که به آنها وارد ساخت، باز دارد. خبرها از دز مرکزی کوشک خیلی خوب نبود. از پادگان خبر رسید که رئیس جمهور و یک هیات بلند پایه برای بررسی اوضاع و احوال آمدند.
از من و سروان زارعی خواسته شد تا هر چه زودتر خود را به آن جا برسانیم و گزارشی از وضعیت نیروها را ارائه کنیم. اسماعیل خسته بود. رنگ و روی صورتش پریده. سربازانش یکی پس از دیگری،شهید یا مجروح میشدند و در خون خود میغلطیدند. شلمچه شده بود اسطوره مقاومت.
بچهها با جان و دل مایه میگذاشتند و سنگر به سنگر، از مرز سرزمین، حفاظت میکردند. به اسماعیل گفتم: رئیس جمهور اومده، یه خورده خاک لباست را بگیر. ...
صفحه55/داستان اسماعیل/امیررضا مافی/انتشارات سوره سبز/چاپ دوم /سال 1392/144 صفحه/7800تومان
جمعه ۱۴ تیر ۱۳۹۲ - ۱۸:۰۰
نظر شما