دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۱ - ۱۴:۴۱
آن شب اسارت، خدا و مسيح را از هميشه نزديك‌تر مي‌ديدم

كتاب «چه كسي قشقره‌ها را مي‌كُشد» شامل خاطرات آزاده جانباز مسیحی، سورن هاكوپيان است. اوج خاطرات سورن به اردوگاه بي‌نام و نشان «بعقوبه» عراق باز مي‌گردد. جایي كه هزار و 700 اسير داخل سوله‌اي زنداني‌اند و به شيوه‌‌هاي مختلف شكنجه مي‌شوند. او به یاد آورده است: «در آن شرايط سخت كاري جز دعا كردن و كمك خواستن از خدا و مسيح از دستم بر نمي‌آمد. شايد آن شب، يكي از شب‌هايی بود كه خدا را از هميشه به خود نزديك‌تر مي‌ديدم.»-

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، مولف «چه كسي قشقره‌ها را مي‌كُشد» خاطرات سورن هاكوپيان را در اين اثر از زماني آغاز مي‌كند كه پسري شش ساله‌ است و خانواده‌اش، به دليل مشكلات مالي از فريدون‌شهر اصفهان به خرمشهر كوچ كرده‌اند.

سورن، قهرمان ماجراهاست و خواننده با همدلي ميان اعضاي خانواده او و تلاش آن‌ها براي ادامه زندگي و امرار معاش در سال‌هاي پايان حكومت پهلوي دوم روبه‌رو می‌شود.

نویسنده «چه كسي قشقره‌ها را مي‌كُشد» براي آگاهي دادن به مخاطب، درباره پيش زمينه‌هاي فكري راوي و دليل حضورش در دفاع مقدس، روايت‌ را در دو زمان پيش مي‌برد و نخست، ماجراي گلوله‌باران شهر خرمشهر در سال 1356 را با خمپاره‌هایي كه بر سر مردم شهر فرود آمدند و موجب به آتش كشيده شدن كارخانه صابون‌سازي شدند، بازگو مي‌كند.

اما اين اتفاق پیش از هر چیز تلنگري به ذهن مخاطب مي‌زند كه آيا پيش از شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران در شهريور ماه سال 1359 ارتش عراق به خاك ايران تعرض كرده بود؟ حجت شاه‌محمدي، مولف اثر گفت: با اوج‌گيري فعالیت‌های انقلابی مردم علیه رژیم پهلوی، كشور عراق از موقعيت استفاده كرده و با همكاري نيرو‌هاي خود در ايران، شهر خرمشهر را در سال 1356 مورد اصابت خمپاره قرار داد و در مراكز مهم شهر بمب‌گذاري كرد.

وي در پاسخ به اين سوال كه «چرا شرح اين نکته در خاطرات سورن، گنگ است و مخاطب به راحتي متوجه تحرک عراقي‌ها در خرمشهر نمي‌شود؟» توضيح داد: به دنبال ايجاد همين چرايي بودم تا به ذهن مخاطب تلنگري بزنم و او را وادار به كاوش وقايع سال 1356 در شهر خرمشهر كنم. زيرا بنا بر اسناد وزارت امورخارجه چهارصد هواپيماي عراقي قبل از پيروزي انقلاب، به شهر‌هاي آبادان و خرمشهر تعرض كردند. سال 1356 هم شهر خرمشهر درگير جنگي داخلي بود كه توسط رژيم بعث عراق حمايت مي‌شد.

از صفحه 29 تا 34 كتاب «چه كسي قشقره‌ها را مي‌كُشد» كشتار و آوارگي مردم خرمشهر با تمام رنج‌ها، از نگاه پسري نوجوان به تصوير كشیده می‌شود و تمام رويا‌هاي كودكي‌اش را با خمپار‌ه‌هایي كه بر سر شهر فرود آمده‌اند نابود شده مي‌بيند و به ناچار خانواده او برای زندگي به سوی اصفهان كوچ مي‌کنند.

در صفحه 35 كتاب، ماجرا از ظهر سي‌و‌يكم شهريور ماه سال 1359 آغاز مي‌شود، زماني كه سورن به سن نوجواني رسيده است. گذران عمر سورن در روايت خاطراتش، گاهي مخاطب را دچار سردگمي مي‌كند. مانند روز‌هایي كه سورن به ميان تظاهرات كنندگان شهر خرمشهر مي‌رود و شعار مرگ بر شاه سر مي‌دهد، اما روايت خاطرات به گونه‌اي است كه مخاطب مي‌پندارد وي در جمع تظاهرات كنندگان شهر اصفهان حضور دارد.

شاه‌محمدي در پاسخ به اين ابهام به این توضیح اکتفا کرد: سورن در سال 1344 متولد شد،‌ سال 1356 در خرمشهر دوازده ساله بود و در سال 1359 به سن پانزده سالگي رسيد. سال 1365 زماني كه 21 ساله بود، به جبهه‌های جنگ رفت و در سن 23 سالگي به اسارت درآمد. حضور او در تظاهرات‌ها به صورت پراكنده در كتاب آمده تا مخاطب با پيش زمينه‌هاي فكري او آشنا شود.

خاطرات سورن در ادامه با خدمت سربازي او و زماني كه سوار بر اتوبوس است و به همراه ديگر سربازان به پادگان صفر پنج كرمان مي‌رود، ادامه مي‌يابد. وي در گفت‌وگو با سربازي كه كنار او نشسته است مدام خود را درگير اعتقادت ديني مي‌بيند. ولي ترسي از جنگ ندارد و بعد از يك سال خدمت سربازي به لشكر 84 كرمان معرفي مي‌شود.

حضور سورن در جبهه و آشنایي‌اش با رزمند‌ه‌اي به نام مرتضي باعث مي‌شود بيشتر به اعتقادات مشترك ميان خود و مسلمانان پي‌برد. تا آنجا كه وقتي مرتضي قرار است گلوله خمپاره را شليك كند، براي نشان دادن احساس مشترك ميان خودش و سورن ابتدا يا حسين (ع) و بعد يا مسيح (ع) مي‌گويد. شهادت مرتضي و سپس اسارت سورن بخش‌های اصلي خاطرات را تشكيل مي‌دهند و بنابراین كتاب «چه كسي قشقره‌ها را مي‌كُشد» اثری از باور‌هاي ديني رزمندگان مسلمان و مسيحي و وفاداري آنان به اعتقادات مشترك‌شان است.

اوج خاطرات سورن به اردوگاه بي‌نام و نشان «بعقوبه» عراق باز مي‌گردد. جایي كه 1700 اسير داخل سوله‌اي زنداني‌اند و به شيوه‌‌هاي مختلف شكنجه مي‌شوند. تزريق آمپولي كه جان اسرا را به لب مي‌رساند يكي از اين روش‌هاست.

اين اتفاق مقاومت سورن و يكي‌بودنش با اسراي مسلمان را به تصوير مي‌كشد زيرا عراقي‌ها به او واكسن نمي‌زنند! مي‌گويند اين واكسن مخصوص مسلمانان است. اثرات واكسن با غروب آفتاب ظاهر مي‌شود. تب، استفراغ و بدن‌درد‌هایي كه سورن ناظر آن‌هاست و مدام مي‌كوشد به اسرا كمك كند.

در صفحه 280 كتاب آمده است: «در آن شرايط سخت كاري جز دعا كردن و كمك خواستن از خدا و مسيح از دستم بر نمي‌آمد شايد آن شب، يكي از شب‌هايی بود كه خدا را از هميشه به خود نزديك‌تر مي‌ديدم.» 

سورن در بخش دیگری از خاطراتش آورده است كه عاشورا برايش به مفهوم حركت است و در هر نقطه كه باشي ايستادن جايز نيست. او این صحنه را به یاد مي‌آورد: «همان دم به ياد نوحه‌‌خوان افتادم و سراغش رفتم. كمي به حال آمده و دو زانو روي زمين خم شد. گويي با سجده‌اش شكرگزار خدا بود. تكانش دادم و صدايش كردم. از پهلو به زمين افتاد و چشم باز كرد. هنوز رمق ايستادن نداشت، با اين حال نيم‌خيز روي دو زانو بلند شد. هق هق گريه امانم نداد، تا حرفم را بزنم. دست داغش كه روي صورتم نشست دلم يكباره شكست: «ظهر عاشوراست.» گويي شيشه روح نوحه‌خوان هم شكست و فرو ريخت: «كربلا غوغاست.»

صداي سورن و فريادهايش در كنار نوحه‌خوان، جمع بيمار اسیران را به تلاطم وا مي‌دارد و صداي ياحسين(ع) آن‌ها در اردوگاه مي‌پيچد و سربازان عراقي را به سوی‌شان مي‌كشاند.

سورن، اوايل سال 1367 به اسارت نيرو‌هاي عراقي درآمد و در تاريخ 22 شهريور سال 1369 به ميهن بازگشت. او آخرين نفري بود كه اردوگاه‌شان به ايران برگشت و به همین دلیل مدتي را به تنهايي در آن‌جا سپري كرد. اما خاطره‌اي از زمان بازگشت او به ايران در كتاب كتاب «چه كسي قشقره‌ها را مي‌كُشد» نيامده است و شاه‌محمدي، نویسنده کتاب درباره چرايي آن گفت: خاطرات اسارت تلخ است و سورن در زمان بازگويي و مرور آن‌ها دچار رنج مي‌شد. وقتي به آخرين روز اسارت و بازگشتش به ايران رسيد، گفت: «تا همين جا كافي است.» او هنوز هم از آن دوران به اندازه تمام برگ‌هاي اين كتاب خاطره دارد.

نويسنده در آغاز كتاب اشاره‌اي به انتخاب عنوان اثر دارد و در توضيح آن آورده است: «قشقره‌ همان كلاغ سفيد و سياه و زیبايي است كه با صداي يكنواخت و شيطنت‌هايش جلوه‌‌اي خاص به طبيعت الهي مي‌دهد. زاغي انسان را دوست دارد و با او هم خانه مي‌شود پس چرا انگشت‌ها براي كشتنش روي ماشه مي‌رود.»

انتخاب عنوان «چه كسي قشقره‌ها را مي‌كُشد» به ماجرايي در كتاب باز مي‌گردد. زماني كه تعدادي از اسراي ايراني كه سورن هم در ميان آن‌هاست را براي شكنجه به حياط اردوگاه مي‌آورند. سورن در اين بخش از پرنده‌ها و زاغ‌هايی خاطره دارد كه روي سيم‌خاردار‌ها نشسته‌اند و در آن ميان سربازي عراقي تيري را به زاغي شليك مي‌كند و او را مي‌كُشد در اين بين فرمانده عراقي سرباز را مورد شماتت قرار مي‌دهد كه چرا پرنده را كشته، در حالي كه خود او قصد شليك گلوله را داشته است. خاطرات سورن با اين جمله‌ها به پايان مي‌رسد: «قشقره‌اي سينه روی هوا سُر داد و كنار نيروهاي ارتش روي زمين فرود آمد. شايد او هم آخرين قشقره‌اي بود كه از بند رها شده و زير سايه آزادي مي‌نشست.»
 
این كتاب با زندگينامه مختصر سه شهيد مسیحی، وارتان آبراهاميان، رايموند باغراميان و ورژه باغوميان به پايان مي‌رسد.

کتاب «چه كسي قشقره‌ها را مي‌كُشد» در قطع رقعي و 351 صفحه با شمارگان دوهزار و 500 نسخه و بهاي 65 هزار ريال توسط دفتر مطالعات و ادبيات پايداري استان اصفهان و انتشارات سوره مهر منتشر و روانه بازار نشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها