ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
در خانوادهی ما هر کسی انگیزهی متفاوتی برای داشتن یک ماشین ـ حتی یک پیکان قراضهی مدل پایین! ـ دارد. مامان معتقد است: «اگر ماشین نداشته باشیم، پیش خاله شهیناینا کم میآوریم؛ چون خاله شهیناینا ماشین دارند. آن هم نه یکی؛ دو تا!» داداش مهدی میگوید: «از مدرسه که تعطیل میشوم تمام پاپاها با ماشین میآیند دنبال آقا پسرهای لوس و ننرشان و حتی بعضی از بچهها خودشان رانندگی میکنند و من همیشه از خجالت دوست دارم آب بشوم!» من اما کاملاً فلسفی فکر میکنم: «ماشین دارم، پس هستم!» البته به قول معلم دینی مدرسهمان خدا همهی آدمها را که یک جور خلق نکرده و هر کسی یک عقیده و سلیقهای دارد. شاید برای همین است که تنها بابا مخالف خرید یک ماشین ـ حتی همان پیکان قراضهی مدل پایین! است. اتفاقاً او برای هر کاری که میکند، به اندازهی یک لیست بالا بلند دلیل میآورد. در مورد مخالفت با خرید ماشین هم کلی بهانه دارد که میشود آنها را در یک کتاب چپاند و بعد هم چاپش کرد و اسمش را هم گذاشت: «چرا خرید ماشین کار مزخرف و بیخودی است؟!»
صفحات 19 و 20/ سفر به قبرستان (مجموعهی طنز)/ فاضل ترکمن/ نشر قطره/ چاپ اول/ سال 1391/ 92 صفحه/ 3500 تومان
نظر شما