جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
پیچ و خم‌ها

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

تنها قربانی واقعی

پنهان شدن غیرممکن بود و جاخالی دادن هم فوق‌العاده دشوار. مثلاً کافه نزدیک خانه‌ام که هر روز صبح قهوه‌ام را آن جا می‌خوردم. وقتی وارد می‌شدم، همه خاموش می‌شدند و نان کرواسان در دست، به من نگاه می‌کردند. درست مثل روباه‌های اطراف لاشه که نور یک پروژکتور غافلگیرشان می‌کند. از همه بدتر تسلی و تسلیت‌هایی بود که می‌بایست تحمّل کنم. در دفتر شرکت، دو سوتیه و آن نحوه گفتن «رفیق بیچاره من» و زدن روی شانه‌ام. سوزان که دائم هق‌هق می‌کرد و بینی‌اش را بالا می‌کشید و حدس می‌زدم که بیشتر از خودم، پنهانی عزا می‌گیرد. حتی شووو که احساس وظیفه کرد به من زنگ بزند. «پی‌یر! چه فاجعه وحشتناکی، عزیزم!» البته قصّه زنی که می‌خواهد سعادت خانوادگی‌اش را با دست زدن به قتل نجات دهد، به خورد کسی نمی‌رفت. در ابتدا روزنامه‌ها سعی کرده بودند آن جریان شکستن سحر و جادو را توضیح بدهند، ولی بعد  صرف نظر کرده بودند و این نظریه را پیش می‌کشیدند که کریس، راحت و پاکیزه، خواسته فاسق‌اش را بکشد، چون قصد ترک کردن او را داشته است. در آخر هفته، فقط شماری از بی‌شرافت‌ترین آن‌ها با تیتر بزرگ چاپ کردند: این زن همه چیز را نگفته است. اما خود من، مبدل به شخصیت واقعاً تأثرانگیز داستان شده بودم. تنها قربانی واقعی و بدبخت. صد در صد ناقص‌العقل و روستایی. مرد شرافتمند، شوهر نمونه، بی‌غیرت نمونه.

صفحه 66 / پیچ و خم‌ها/ پُل آندروتا/ ترجمه عباس آگاهی/ انتشارات جهان کتاب/ چاپ اول/ سال 1391/ 168 صفحه/ 5500 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها