چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۵
جلال و شريعتي در مواجهه با غرب در پي حفظ هويت ايراني بودند

غلامرضا امامي، حفظ هويت ايراني را هدف مشترك جلال آل‌احمد و دكتر علي شريعتي در مواجهه با غرب دانست و گفت: جلال سخن مذهبي‌ها را به ميان روشنفكران آورد و شريعتي سخن روشنفكران را به ميان مذهبي‌ها برد. آنان مي‌خواستند پيامشان را به جوانان برسانند و فروش ميليون‌ها نسخه از كتاب‌هايشان تاكنون نشان مي‌دهد كه در رساندن اين پيام موفق بوده‌اند.-

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، غلامرضا امامي، عصر ديروز 27 تير، در خانه‌موزه شريعتي درباره مواجهه جلال آل‌احمد و علي شريعتي با غرب سخنراني كرد.

امامي در ابتداي سخنانش گفت: از سخن گفتن در تجليل از زندگان و ترحيم مردگان ابا دارم، زيرا بسياري از سخناني كه در اين مجالس گفته مي‌شود، به اغراق يا تمجيد، شايسته آنان نيست. در اين سخنراني مي‌كوشم بدون حب و بغض سخن بگويم و نگاهي بي‌طرف داشته باشم. شريعتي و جلال همواره ميان تقديس و تكفير و بين دوستان عاشق و دشمنان خشمگين قرار داشته‌اند.

وي به مواجهه شريعتي و جلال با غرب اشاره كرد و گفت: موضع اين دو انديشمند در برابر غرب را بايد در تاريخ و جغرافياي همان دوران ببينيم نه در اين سال‌ها. بدون شك سخنان آنان وحي منزل نيست و نياز به نقد دارد.

اين نويسنده و مترجم درباره شباهت‌هاي اين دو متفكر گفت: جلال و شريعتي هر دو تبار روستايي دارند. هر دو در آذر ماه به دنيا آمدند و هر دو عمري كوتاه اما پربار داشتند. اشتراك ديگر آنان، پدران آن‌هاست. پدر جلال يك روحاني متعبد سنتي و پدر شريعتي هرچند زيّ روحانيت را كنار گذاشته بود، اما بر منش روحانيون اسلامي استوار بود. وفاداري به نهضت مقاومت ملي به رهبري محمد مصدق، ديگر اشتراك آنان بود.

وي جلال و شريعتي را فرزندان زمانه دانست و گفت: آنان در گذشته محصور نماندند و پلي ميان گذشته و حال و آينده بودند.

امامي با اشاره به تسلط جلال و شريعتي به فرهنگ فرانسه گفت: هر دو اين انديشمندان با غرب مواجهه داشتند. جلال در دو كتاب معروفش يعني «غربزدگي» و «خدمت و خيانت روشنفكران» و شريعتي در بسياري از كتاب‌هايش مانند «بازگشت به خويشتن» و «تمدن و تجدد» رهنمودهايي را به ايرانيان در مواجهه با غرب ارايه دادند.

وي يادآوري كرد: در دوراني كه آنان مي‌زيستند دو تفكر ماركسيسم و سرمايه‌داري بر جهان سيطره داشت. هر دو آنان در پي راهي بودند كه هويت تاريخي مردم ايران را حفظ كنند، اما در اين راستا هرگز از سر حب و عناد سخن نمي‌گفتند. شريعتي در همان نخستين كتاب‌هايش، اسلام را واسطه‌اي ميان سوسياليزم و سرمايه‌داري معرفي كرد. سخن او عصيان و اعتراض بود. جلال نيز از اين عصيان و اعتراض بركنار نبود. او در نخستين كتابي كه ترجمه كرد، در مقدمه‌اش شخصيت داستان را يك خداپرست سوسياليست معرفي كرد. جلال به نوعي به سنت بازگشت.

امامي درباره پيوستن جلال به جريان چپ گفت: از جلال پرسيدند كه چرا با اين‌كه يك روحاني‌زاده بودي به جريان چپ پيوستي و او پاسخ داد كه از ميان دربار و جريان چپ، اين جريان را برگزيدم. اما جلال پس از اين‌كه دانست شوروي به واسطه جريان چپ در پي ايران به مطامع خودش است، از اين جريان دست كشيد.

وي افزود: اما شريعتي همواره به تبار سنتي خود وفادار ماند. در واقع جلال سخن مذهبي‌ها را به ميان روشنفكران آورد و شريعتي سخن روشنفكران را به ميان مذهبي‌ها برد. هر دو آنان مي‌خواستند پيامشان را به جوانان برسانند و فروش ميليون‌ها نسخه از كتاب‌هايشان تاكنون نشان مي‌دهد كه آنان تا امروز در رساندن اين پيام موفق بوده‌اند. آنان به آن‌چه مي‌گفتند و مي‌نوشتند ايمان داشتند و مانند بسياري از روشنفكران دكان دونبش باز نكرده بودند. نقد آراي آنان واجب است، اما توهين به آنان، هرگز.

امامي درباره نگاه شريعتي به مذهب گفت: شريعتي براي مقابله با غرب به مذهب روي آورد و اسلام را مذهب اعتراض مي‌دانست. او نگاهي پرشور و عصيان‌گر به مذهب داشت. او دين را براي داد و زندگي مي‌خواست نه زندگي را براي دين. او از انديشه اسلامي از پس چهارده قرن سخناني تازه بيرون كشيد. شريعتي نگاهي تازه به اسلام و تشيع داشت. مي‌توان با آراي او در آن سال‌ها يا در اين سال‌ها موافق نبود، اما نمي‌توان منكر آن شد.

وي افزود: جلال نقشي را كه شريعتي براي مذهب در نظر مي‌گرفت، براي ادب و فرهنگ در نظر گرفت. او بزرگترين نويسنده‌اي است كه در كتاب‌هايش زبان گفتاري را به زبان نوشتاري نزديك كرد. هنگام خواندن كتاب‌هايش گويي او با ما سخن مي‌گويد. جلال از ادب فرانسه و ايران بهره‌ها گرفت و تز معروف غربزدگي‌اش را ارايه كرد.

امامي تاكيد كرد: اين دو متفكر در مواجهه با غرب، در پي حفظ هويت ايراني بودند. در برابر غرب مواجهه‌هاي متفاوتي وجود دارد. عده‌اي غرب را بيگانه‌اي مي‌دانند كه بايد با آن سر ستيز داشت. از چنين نگاهي است كه خوارج و طالبان پديد مي‌آيند.

اين نويسنده و مترجم، شكست صفويه از عثماني و شكست قاجاريه از روسيه تزاري را نخستين دوره‌هاي مواجهه ايرانيان با غرب دانست و گفت: بي‌شك اميركبير الگويي براي شريعتي و جلال در مواجهه با غرب است. او دارالفنون را تاسيس كرد، زيرا بر اين باور بود كه سخن تازه لازم است. استادان غربي را به‌كار گرفت تا كتاب‌هاي علمي غربيان را به ايرانيان درس دهند. از جمله مباحثي كه شريعتي و جلال به آن پرداختند، مقاومت در برابر مسخ‌شدگي است. آنان مي‌خواستند كه ما هويت‌مان را از دست ندهيم و مسخ نشويم تا هويتي ايراني در اين فرهنگ باقي بماند نه هويتي جاهلانه و غربي.

امامي رويكرد جلال و شريعتي به غرب را رويكردي شرطي و سياسي دانست و گفت: آنان رويكرد علمي به غرب نداشتند البته نه به اين معنا كه كتاب‌هاي غربيان را نخوانند. نگاه آنان به غرب سياسي بود و سياست غرب را برنمي‌تافتند، هرچند نوعي مبارزه سياسي با غرب پيش از آنان آغاز شده بود.

وي تاكيد كرد: اين‌كه مواجهه آنان با غرب در آن دوران درست بوده يا غلط، سوالي است كه بايد درباره پاسخ آن تامل كرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها