نويسنده كتاب «مرزهاي اخلاق» گفت: غربيان معتقدند كه فلسفه اخلاق با رسايل افلاطوني شكل گرفت اما به گمان من با ارجاع به آثار خودمان در فرهنگ ايراني ميتوانيم ردپاي فلسفه اخلاق را حتي پيشتر از رسايل افلاطوني در آيينهاي ايران باستان و اندرزنامههاي آن دوران پيدا كنيم.-
اين نويسنده در ارايه يك تقسيمبندي از فلسفه اخلاق گفت: اگر نظريات فيلسوفان مختلف اخلاق را بررسي كنيم، به پنج حوزه مختلف ميرسيم. «اخلاق هنجاري» نخستين حوزه است. اخلاق هنجاري درباره بايدها و نبايدها و امور پسنديده و نكوهيده سخن ميگويد و مبناي خوبي و بدي يك كار را مشخص ميكند. اين حوزه، نخستين و مهمترين عرصه اخلاق به حساب ميآيد.
وي درباره پيشينه شكلگيري اخلاق هنجاري گفت: به طور دقيق مشخص نيست كه بشر چه موقع آغاز به نظريهپردازي در اين حوزه كرد. غربيان معتقدند محاورات افلاطوني، آغازگر اين مبحث بود، چرا كه پيش از آن تنها اخلاقيات مطرح بودند و سخني از فلسفه اخلاق نبود.
پيكحرفه ادامه داد: بشر از زماني وارد فلسفه اخلاق شد كه توصيهگر اخلاقي به دنبال ارايه نظام منسجم عقلاني در دفاع از ادعاي خود برآمد. غربيان معتقدند با رسايل افلاطوني بود كه اين نظام عقلاني ارايه شد، اما به گمان من با ارجاع به آثار خودمان در فرهنگ ايراني ميتوانيم ردپاي فلسفه اخلاق را حتي پيشتر از رسايل افلاطوني در آيينهاي ايران باستان و اندرزنامههاي آن دوران پيدا كنيم.
وي به يكي ديگر از حوزههاي اخلاقي با عنوان «فرااخلاق» اشاره كرد و گفت: دعواي بين نظريههاي مختلف اخلاق هنجاري باعث ايجاد يك حوزه جديد به نام فرااخلاق شد. كار فرااخلاق ايضاح مفهومي و تحويل زباني واژگان و مفاهيم اخلاقي است. حوزه بعدي، اخلاق كاربردي يا اخلاق عملي است كه از دهه 60 ميلادي به اين سو به طور جدي مطرح شد. اخلاق عملي يا كاربردي نيز يك حوزه ديگر است كه متولي حل مسايل روزمره بشر بر اساس مباني نظريههاي اخلاق هنجاري است.
پيكحرفه ادامه داد: دو حوزه ديگر نيز در فلسفه اخلاق مطرحند كه پذيرش آنها به عنوان يك حوزه مستقل محل بحث است. اين دو حوزه به روانشناسي اخلاقي و اخلاق توصيفي ميپردازند.
اين نويسنده و مترجم، فسلفه اخلاق را از جمله حوزههايي دانست كه در سالهاي اخير مورد توجه مسوولان فرهنگي و دانشگاهي كشورمان و همچنين انديشمندان قرار گرفته است و گفت: درست است كه فلسفه اخلاق در دانشكدههاي غربي بسيار عميقتر و بيشتر از دانشكدههاي ما مورد توجه قرار ميگيرد، اما در كشور ما نيز ضرورت پرداختن به اخلاق و فلسفه اخلاق به عنوان يك مبحث مستقل درك شده و اين بسيار اميدواركننده است. دليل اثبات اين ادعا تاسيس رشته فلسفه اخلاق در گروههاي فلسفه دانشگاههاست. همت پژوهشگاهها براي ايجاد پژوهشكده اخلاق و حتي اختصاص بخش اخلاق در جشنوارههاي فرهنگي مانند كتاب فصل نشانگر درك اهميت اخلاق از جانب مسوولان ماست. بنابراين با وجودي كه در بادي امر هستيم، اما اگر وضع به همين منوال پيش برود، آينده درخشاني در انتظار فلسفه اخلاق در كشورمان خواهد بود.
وي زمينههاي گسترش و تعميق فلسفه اخلاق در ايران را بيش از زمينههاي موجود در غرب دانست و گفت: ادعيه، احاديث و همچنين اندرزنامههاي ايران باستان منابعي هستند كه تنها در اختيار ماست و غربيان به آن دسترسي ندارند. ما در فلسفه اخلاق، ميراثي داريم كه به آنها توجه نشده و به همين دليل جهانيان از آن بيبهره ماندهاند.
پيكحرفه افزود: خانم جوليا درايور در كتاب «پيامدگرايي» ادعا كرده است كه پيامدگرايي توسط «متسو» فيلسوف چين باستان براي نخستين بار طرح شد، در حالي كه استدلالهاي او بسيار كلي و نامستند هستند. در مطالعاتم متوجه شدم كه همان پيشينههاي پيامدگرايي كه در چين باستان وجود دارد، حتي بيشتر و پيشتر از آن و با دلايل اخلاقي مستحكمتر و عقلانيتر در فرهنگ خود ما وجود دارد، اما متاسفانه چون آنگونه كه بايد و شايد درباره آنها كار نشده است، هم خودمان و هم جهانيان از اين ميراث ارزشمند بيبهرهايم.
وي در پايان، نزديك كردن دو حوزه فقه و اخلاق را سبب گسترش فلسفه اخلاق دانست و گفت: در برخي موارد ميان نظرات فقها، ميتوان راهحلي براي يك مساله اخلاقي يافت، راهحلهايي كه شايد در فلسفه اخلاق نيز به طور جداگانه طرح شدهاند.
كتاب «مرزهاي اخلاق» كه از سوي نشر ني منتشر شد، در بيستمين دوره جايزه كتاب فصل در بخش فلسفه، مورد تقدير قرار گرفت.
نظر شما