سه‌شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۱:۰۰
تكنولوژي حاصل ابژه‌انگاري مطلق هگل است

نويسنده كتاب «تفسير هايدگر از هگل» گفت: برخلاف غربيان، من معتقدم كه هايدگر موفق شد از امپراتوري فكري هگل رها شود و به تفكري مستقل دست يابد. به زعم هايدگر، تكنولوژي حاصل ابژه‌انگاري مطلق هگل است و او با اين بخش از تفكر هگل موافق نيست.-

دكتر محمد زارع، نويسنده اين اثر، در گفت‌وگو با خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اين اثر را نسخه كامل‌شده رساله دكتري‌اش دانست و گفت: من علاقه ديرينه‌اي به هگل و هايدگر دارم و به همين دليل به بررسي تفسير هايدگر از هگل گرايش پيدا كردم. مضاف بر اين‌كه هايدگر تفسيرهاي بسيار جالب توجهي از برخي از فلاسفه غربي دارد كه متفاوت از شرح و تبيين هاي معمولي شارحان است. او در اين تفاسير، با فيلسوف گفت‌وگو مي‌كند و از اين طريق، انديشه خودش را بيان مي‌كند. به گفته هايدگر، او ناانديشيده‌ها و سطوح ناديدني انديشه آنان را مي‌بيند.

وي به علاقه هايدگر به فلسفه هگل اشاره كرد و درباره تلقي نادرست غربيان از اين علاقه‌مندي گفت: تاكنون كتاب‌ها و مقالات متعددي در غرب درباره علاقه هايدگر به فلسفه هگل و تاثير او از اين فيلسوف نوشته شده‌اند. متفكراني كه اين كتاب‌ها را مي‌نويسند، معتقدند كه هايدگر برخلاف مدعايش، تا پايان همچنان در چارچوب فكري هگل باقي ماند. به عقيده آنان، بحث وجود هايدگر، «عبارت الاخراي» مبحث روح هگل است. در واقع، با نوشتن اين كتاب خواستم واكنشي به اين رويكرد غربيان نشان دهم. 

زارع با صحه گذاشتن بر شباهت‌هاي انديشه هايدگر و هگل، تاكيد كرد: هگل به عنوان متفكري كه حرف تازه‌اي دارد، با هگل مواجه شد. هايدگر از متفكران طراز اول غرب است و در تفسيرهايش از فلاسفه ديگر، انديشه خود را به منصه ظهور مي‌رساند. او در مواجهه با ساير فيلسوفان از منظر موضوع اصلي تفكرش يعني «پرسش از وجود» با آن‌ها روبه‌رو مي‌شود. او فيلسوفي است كه با چشم مساله‌دار سراغ ارسطو، افلاطون، هگل، نيچه و كانت رفت و به همين دليل تنها برخي از فلاسفه را مورد بررسي قرار داد، فلاسفه‌اي كه به زعم او به اصطلاح «وجودانديش»اند. او هيچ‌گاه سراغ خيل انديشمندان آنگلوساكسون ماند هيوم، باركلي و لاك نرفت، زيرا آن‌ها را موجودشناس مي‌دانست، نه وجودشناس و نقطه اشتراكي براي گفت‌وگو با آن‌ها نداشت.

وي افزود: او به جست‌وجو در انديشه فلاسفه وجودشناس پرداخت تا مساله‌اش درباره وجود را با آنان در ميان بگذارد و راه خودش را بيابد. تفاسير او در نهايت گوياي تفكرات خود اويند. به گفته هايدگر، او ناانديشيده‌هاي فلاسفه وجودانديش را درباره مساله وجود بيان مي‌كند. اين ناانديشيده‌ها در زمانه آن فلاسفه، شرايط ابراز نداشتند و هايدگر در زمانه خودش اين انديشه‌ها را استخراج كرد. او تفسير انديشه ساير فلاسفه را بهانه‌اي براي بيان تفكرات خودش قرار داد و در حالي كه بر فلسفه آلمان مسلط و از آن متاثر بود اما هنگام مواجهه با آن، كاملا متفكرانه برخورد مي‌كرد.

زارع درباره شباهت‌هاي فلسفه هايدگر و هگل گفت: اين موضوع را در فصل پاياني كتاب بررسي كرده‌ام. اين‌گونه نيست كه هايدگر از بخشي از انديشه هگل متاثر باشد، بلكه او نگاهي «كل‌بين» دارد و در كليت انديشه هگل چيزي را يافت كه به وي الهام بخشيد. او مبحث روح هگل را به گونه‌اي تفسير كرد كه با مساله «وجود» او منطبق باشد. هايدگر به نحوي به بررسي انديشه هگل پرداخت كه برداشتي وجودشناسانه از روح هگلي داشته باشد.

وي همچنين به نقاط اختلاف هايدگر و هگل اشاره كرد و گفت: به اعتقاد هايدگر، فلسفه مابعدالطبيعه غرب در فلسفه هگل به نهايت خودش رسيد. سوبژكتيويته يا خودموضوعي بشر كه از دكارت آغاز شد، در فلسفه هگل به نهايت خود رسيد، يعني انسان مدرن با هگل به داناي كامل تبديل شد و با اين اتفاق، سوبژكتيويته به كمال رسيد. با اين انديشه هگل، انسان به موجودي تبديل مي‌شود كه بر كل كاينات سيطره مي‌يابد. هايدگر اما در با اين بخش از تفكر هگل موافق نيست.

زارع افزود: با تبديل شدن روح هگلي به سوژه مطلق، همه طبيعت بايد در خدمت انسان باشد. وقتي انسان سوژه شد، همه چيز براي او تبديل به ابژه مي‌شوند. سوژه است كه به اين ابژه‌ها صورت مي‌بخشد و به آن‌ها وجود مي‌دهد. تمامي موجودات براي سوژه، تبديل به ابژه مي‌شوند و اين همان تكنولوژي است كه هايدگر به توصيف آن مي‌پردازد. به زعم او، انسان در ادامه تفكرات هگلي، همه چيز را ابژه مي‌بيند و مي‌خواهد همه اشيا را آن‌گونه كه دلش مي‌خواهد، تغيير دهد. به باور هايدگر، اين تكنولوژي حاصل تفكر هگلي است و او با اين بخش از تفكر هگل موافق نيست.

وي ادامه داد: تقابل سوژه و ابژه از دكارت آغاز شد و با هگل به كمال رسيد. اختلاف هايدگر با اين انديشه هگل، مهم‌ترين نقطه افتراق آن‌هاست. البته هايدگر است كه چنين تعبير و تفسيري از فلسفه هگل دارد، زيرا او كليت تاريخ تفكر غرب را در نظر مي‌گيرد و آن را يك رشته واحد مي‌بيند كه از دوره پيشاسقراطي آغاز شد. او هگل را خاتم فلاسفه غرب مي‌داند، زيرا بر اين باور است كه او آخرين فيلسوف مابعدالطبيعي غرب است. به همين دليل هم سوبژكتيويته دكارتي را در فلسفه هگل، كامل مي‌بيند.

كتاب «تفسير هايدگر از هگل» به تازگي از سوي نشر كوير منتشر شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط