شنبه ۳ دی ۱۳۹۰ - ۱۳:۴۹
كتابي كم‌‌توجه به عنصر خيال، براي كودكان

«مارماري و يك لنگه كفش»، داستان ساده‌اي دارد و چندان از عنصر خيال كه مهم‌ترين عنصر كتاب‌هاي كودكان محسوب مي‌شود بهره نگرفته است. اين كتاب از جمله داستان‌هاي حيوانات است كه كتاب‌هاي شكوفه وابسته به انتشارات اميركبير منتشر كرده است.-

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، داستان «مارماري و يك لنگه كفش» سهم اندكي از خيال‌پردازي‌هاي خاص كودكانه دارد. كتاب در زمره داستان‌هاي حيوانات قرار مي‌گيرد و تنها در شخصيت بخشي به حيوانات و گفت‌وگوي آن‌ها با انسان است كه عنصر خيال را مي‌توان يافت.

«مارماري و يك لنگه كفش» داستان ماري است كه به دنبال يك سرپناه براي خوابيدن مي‌گردد؛ جايي كه به راحتي در جنگل پيدا نمي‌شود. در جنگل هر كس مشغول كاري است؛ ميمون روي درخت بازيگوشي مي‌كند و نارگيل‌ها را بر سر مارماري مي‌ريزد؛ طوطي، خوش و بي‌خيال آواز مي‌خواند و حتي فيل هم كه فقط راه مي‌رود به خاطر وزن سنگين بدن و صداي قدم‌هايش مزاحم خواب مارماري است. دست آخر هم باران مي‌بارد و خواب خوش مار را به هم مي‌زند.

باران كه قطع مي‌شود، يك ميهمان ناخوانده به جنگل مي‌آيد و براي حيوانات هديه‌هايي مي‌آورد؛ ميهمان ناخوانده كفاشي است كه در نزديكي جنگل زندگي مي‌كند و براي همسايه‌هايش كفش آورده است. پيرمرد براي حيوانات دليل استفاده از كفش را توضيح مي‌دهد و كفش‌هاي هر كس را به او مي‌دهد اما او براي مارماري چيزي به همراه نياورده است چون مارماري پا ندارد.

در نخستين روز همه با خوشحالي كفش‌هايشان را مي‌پوشند اما روال طبيعي زندگي‌شان با پوشيدن كفش به هم مي‌خورد. ميمون ديگر نمي‌تواند از درخت بالا برود، طوطي به سختي پرواز مي‌كند و بند كفش‌ها زير پاي فيل مي‌ماند و زمين مي‌خورد. همه كفش‌ها را دور مي‌اندازند و اينجاست كه فركي به ذهن مارماري مي‌رسد. كفش بزرگ فيل مي‌تواند خانه مناسبي براي مار باشد و از سر و صدا و باران او را در امان نگه دارد. مارماري به درون لانه آرام و دنجش مي‌خزد و به خواب فرو مي‌رود.

طرح داستان ساده است. مارماري خواسته‌اي طبيعي دارد كه به دليل نوع زندگي خود و دوستانش نمي‌تواند به آن دست يابد. كنش‌هاي اصلي داستان نيز به خاطر اين خواسته مارماري به وجود مي‌آيد؛ ماماري مي‌خواهد بخوابد اما جاي دنج و آرامي در جنگل براي اين كار پيدا نمي‌كند تا اينكه تغييري در زندگي اهل جنگل بوجود مي‌آيد و يك پيرمرد كفاش با تعدادي كفش به سراغ حيوانات مي‌آيد.

داستان بر محور فعاليت‌هاي حيوانات در جنگل و برخي تفاوت‌هاي ابتدايي انسان‌ها و حيوانات هم‌چون استفاده از كفش مي‌چرخد. حيوانات از پيرمرد كفاش درباره كاربرد كفش سوال مي‌كنند و بعد علاقه‌مند به استفاده از آن مي‌شوند اما كفش زندگي عادي آن‌ها را سخت مي‌كند و يك روز بعد همه كفش‌ها را به كناري مي‌اندازند و راه و روش قديمي زندگي‌شان را دنبال مي‌كنند.

نويسنده در اين كتاب دو دنياي متفاوت را در كنار هم خلق كرده است؛ دنياي حيوانات جنگل و انسان‌هايي كه در كنار جنگل محل زندگي آن‌ها ساكن هستند. ارتباط زيباي يك انسان با حيوانات يكي از نقاط مثبت اين داستان است كه مي‌تواند نقش مهمي در علاقه‌مندسازي كودكان به حيوانات داشته باشد.

داستان از شخصيت‌پردازي قدرتمندي برخوردار نيست؛ حتي شخصيت اصلي داستان يا همان مارماري نيز به خوبي به مخاطب معرفي نمي‌شود و خواننده تنها متوجه تلاش او براي پيدا كردن يك جاي مناسب براي خوابيدن مي‌شود. بقيه حيوانات نيز به خوبي معرفي نمي‌شوند. پيرمرد كفاش هم با وجود اينكه انسان خوبي است دنياديده نيست و از نيازهاي حيوانات چيزي نمي‌داند و به همين دليل است كه با وجود عمري زندگي كردن در حاشيه جنگل براي آن‌ها كفش هديه مي‌آورد.

لحن داستان و واژه‌هاي به كار رفته در اثر ساده و روان است و ارتباط خواننده با اثر را تسهيل مي‌كند.

«مارماري و يك لنگه كفش» را مي‌توان داستاني نمادين نيز دانست؛ داستاني كه نشان مي‌دهد زندگي شايد هميشه مطابق ميل ما پيش نرود. پيرمرد كفاش مارماري را ناديده مي‌گيرد و هديه‌اي براي او همراه ندارد و اين شايد بزرگ‌ترين ناكامي او در طول داستان باشد اما در ادامه شرايط تغيير مي‌كند و هيچ‌كدام از حيوانات نمي‌توانند از هداياي‌شان استفاده كنند و در اين ميان تنها كسي كه تغيير مثبتي در زندگي‌اش اتفاق مي‌افتد مارماري است.

پايان‌بندي داستان خوش است و مارماري سرانجام به آرامشي دست مي‌يابد كه از ابتدا به دنبال آن بوده است. پايان‌بندي خوش داستان، موجب ايجاد حس امنيت در كودكان مي‌شود و از جمله نقاط مثبت اثر به شمار مي‌رود. داستان اين‌گونه پايان مي‌پذيرد:
يك‌دفعه دوباره هوا ابري شد. باران گرفت. ميمون، فيل و طوطي به اين طرف و آن طرف مي‌رفتند. دنبال جايي مي‌گشتند كه از باران در امان باشند، ولي مارماري توي لنگه كفش خوابش برده بود. راستي كه جايي بود؛ مثل يك لانه‌ آرام و دنج.

«مارماري و يك لنگه كفش» را منصوره صابري نوشته و شبنم شعباني كار تصويرگري‌اش را برعهده داشته است. اين كتاب را كتاب‌هاي شكوفه وابسته به موسسه انتشاراتي اميركبير با قيمت 1300 تومان روانه بازار كتاب كرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها