شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۰ - ۱۶:۳۴
فرهنگ 60 هزار بيتي

آناهيد خزير- گاه جهان شتابزده امروز بردباري خواندن متن‌هاي كلاسيك ادبي را از ما مي‌گيرد. به همين دليل شاهنامه‌پژوهان، خوانندگان را با آثار مكتوب گذشتگان كه اغلب متن‌هايي مفصل و آراسته با آرايه‌هاي ادبي‌ دارند آشنا مي‌كنند. گيرايي و جذابيت كم مانند ماجراهاي شاهنامه، خوانندگان را به سوي اين متن مفصل شصت هزار بيتي مي‌كشاند و آنها را در هزار تُوي قصه‌ها و نبردها و ماجراهاي پهلواني، سرگرم مي‌كند. اما ديرينگي هزار ساله شاهنامه، گاه خواننده را با بيت‌ها و واژگاني رو در رو مي‌سازد كه امروزه در زبان فارسي به كار نمي‌روند، يا به سبب دگرگوني‌هاي زندگي اجتماعي ما، كاربرد خود را از دست داده‌اند. همين واژگان و تركيبات و اصطلاحات‌اند كه از سوي استادان گره گشايي توضيح داده مي‌شوند يا به نثر امروزي و آسان‌ياب درمي‌آيند./

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) - دكتر ميرجلال‌الدين كزازي با پژوهش‌هاي شاهنامه‌شناختي نامبردار است. كتاب نُه جلدي «نامه باستان» او كه گزارش و ويرايش بيت‌هاي شاهنامه، از آغاز تا پايان، است، برجسته‌ترين و شناخته شده‌ترين اثر او در حوزه شاهنامه‌شناسي است اما كزازي درباره ديگر شاهكارهاي ادب فارسي نيز آثار دانشورانه و راهگشايي پديد آورده است كه هر كدام از آنها شناساي جايگاه علمي اوست. به ويژه بايد از پژوهش‌هاي خاقاني‌شناسي كزازي ياد كرد. 

شعر دشوار و پُرگره اين شاعر سده ششم، آن گونه است كه فهم و دريافت آن را از دسترس بسياراني دور ساخته است. از اين رو هيچ علاقه‌مند ادبيات فارسي از مراجعه به شرح‌هايي كه بر ديوان خاقاني نوشته‌اند، بي نياز نيست. كزازي با دو كتاب «سوزن عيسي» (چاپ دوم 1387)، «گزارش دشواري‌هاي ديوان خاقاني» (چاپ دوم 1385)، «سراچه آوا و رنگ» (چاپ سوم 1385)، «رخسار صبح» (چاپ سوم 1374) و «خاقاني شرواني» (چاپ نخست 1387) گام‌هاي استواري در شناخت شعر خاقاني برداشته است. 

دامنه كارهاي كزازي قلمرو عرفان و ادبيات صوفيانه ايران را نيز دربرمي‌گيرد. او با كتاب «پارسا و ترسا» به وادي عطارشناسي و شرح «منطق الطير» نيز گام نهاده و راهنماي دانشجويان و علاقه‌منداني شده است كه سعي در گره‌گشايي از متن رازآميز «منطق الطير» را دارند. به همين گونه مي‌توان از مجموعه مقالات پراكنده او در كتاب‌هاي «مازهاي راز» (چاپ دوم، 1380)، «پرنيان و پرند» (1376)، «پند و پيوند» (چاپ دوم 1389) و «در آسمان جان» (1387) اشاره كرد كه هر كدام از جستارهاي آن گوشه‌اي از گستره زبان فارسي را شامل مي‌شود. 

دكتر كزازي تجربه‌هاي شعرسرايي نيز دارد و دفترهاي شعري نيز از او چاپ شده است. او كه استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه علامه طباطبايي بوده است، اكنون دوران بازنشستگي خود را مي‌گذراند. پرسش و پاسخ با كزازي ما را با آثار او آشنايي بيشتري مي‌بخشد. 

كزازي درباره زادگاه، آموزش‌هاي ابتدايي و تحصيلات دانشگاهي خود، آگاهي‌هايي در اختيار ما مي‌گذارد و مي‌گويد: در دي‌ماه 1327 در کرمانشاه در خانواده‌اي فرهنگي که بنيادگذار آموزش نوين در اين سامان است، چشم به جهان گشودم. خوگيري به مطالعه و دلبستگي پرشور به ايران و فرهنگ گرانسنگ و جهاني آن را از پدرم که مردي آزادمنش و فراخ‌انديش و مردم دوست بود به يادگار ستاندم. دوره دبستان را در مدرسه «آليانس» کرمانشاه گذرانيدم و از ساليان دانش‌آموزي با زبان و ادب فرانسوي آشنايي گرفتم. سپس دوره دبيرستان را در مدرسه «رازي» به فرجام آوردم و آنگاه براي ادامه تحصيل در رشته زبان و ادب پارسي که رشته و دانشي است گرامي و سپند، به تهران رفتم و در دانشکده ادبيات فارسي و علوم انساني دانشگاه تهران دوره‌هاي گوناگون آموزشي را سپري کردم و به سال 1370 به اخذ درجه دکتري در اين رشته نائل آمدم. از ساليان نوجواني نوشتن و سرودن را آغاز کرده و در آن ساليان با هفته نامه‌هاي کرمانشاه همکاري داشته‌ام و آثار خود را در آنها به چاپ مي‌رسانيدم. افزون بر زبان فرانسوي که از ساليان خردي با آن آشنايي يافته‌ام با زبان‌هاي اسپانيايي و آلماني و انگليسي نيز آشنايم. چندي را نيز در اسپانيا به تدريس ايران‌شناسي و زبان پارسي پرداخته‌ام و در ايران نيز عضو هيأت علمي در دانشکده ادبيات فارسي و زبان‌هاي خارجي وابسته به دانشگاه علامه طباطبايي بوده‌ام. 

دوره دكتراي ادبيات فارسي را زير نظر كدام استادان گذرانيده‌ايد؟ خواهش مي‌كنم درباره پايان نامه دكتراي خود هم توضيح بفرماييد.
دوره دكتري را به طور كلي با استاداني نظير مظاهر مصفا، اسماعيل حاكمي والا و... گذرانده‌ام. پايان‌نامه دكتري من «نهادشناسي شاهنامه» نام داشت. اين پايان‌نامه همان است كه با نام «رويا، حماسه، اسطوره» به چاپ رسيده و تا كنون چندين بار بازچاپ شده است. 

نمي‌توان از كارهاي پژوهشي شما نام بُرد و «نامه باستان» را فراموش كرد. تصور مي‌كنم اين كتاب نُه جلدي، نخستين شرح كامل و فراگير شاهنامه فردوسي است. دست كم تاكنون به اين گستردگي داستان‌ها و بيت‌هاي شاهنامه، گزارش و توضيح داده نشده است. اين اثر به چه انگيزه‌اي پديد آمده است؟
«نامه باستان» نخستين كتابي است كه در آن شاهنامه از آغاز تا انجام بيت به بيت از ديدگاه‌هاي گوناگون كاويده و بررسي شده است. پيداست كه انگيزه بنيادين من در دست يازيدن به اين كار بزرگ و دشوار يكي همين بوده است كه گزارشي فراگير و همه سويه از شاهنامه به دست داده نشده بود. انگيزه ديگر ناگفته پيداست شكوه و شگرفي اين شاهكار بي‌همانند ادبي است، زيرا همه آناني كه با شاهنامه آشنايي دارند هر آينه مي‌دانند كه شاهنامه بنيادين‌ترين پديده فرهنگي ايران زمين است زيرا اين نامه ورجاوند و بي‌مانند بسيار فزون‌تر و فراتر از آن است كه آن را تنها شاهكاري ادبي بناميم. من بر آنم كه آنچه آن را ناخودآگاهي تباري ايراني مي‌دانم بر شاهنامه بنياد گرفته است. اين نامه نامبردار چيستي و هستي فرهنگي و نهادين و منش ايرانيان را شالوده مي‌ريزد، پس نيازي مي‌توانم گفت شكوه‌آور آن بود كه گزارشي فراگير از شاهنامه به دست داده شود تا همه دوستداران اين نامه نامي گرامي كه بي‌گمان دوستداران ايران‌اند بتوانند با خواندن آن به شناختي بنيادين و آغازين از شاهنامه برسند. 

آيا «نامه باستان» تنها متني تخصصي براي تدريس در دانشگاه‌هاست؟ يا آن اندازه قابل استفاده است كه هر خواننده‌اي، با هر مقدار دانش، بتواند از آن استفاده كند؟
راست اين است كه هر دو گروه مي‌توانند از نامه باستان بهره ببرند، گواه آن هم اين است كه از زماني كه اين كتاب در دسترس نهاده شده است هم دانشجويان دانشگاه‌ها از آن بهره مي‌برند و هم ديگر دوستداران و خواستاران آشنايي با اين نامه نامبردار. سرپرستان سازمان سمت به من گفته‌اند كه نامه باستان نه تنها در ايران بلكه در ديگر كشورهاي جهان نيز با رويكردي بسيار همراه بوده است. 

نوشتن اين كتاب نه جلدي چند سال زمان بُرد؟
اين كتاب كه در 9 پوشينه (مجلد) به چاپ رسيده است با درنگ‌هايي كه در كار نگارش آن افتاد 12 سال زمان برده است. 

اين كه شما در گزارش شاهنامه هيچ متن ويرايش شده‌اي را مبناي كار خود قرار نداده‌ايد و دست به ويرايش دوباره شاهنامه زده‌ايد، نكته در خور توجهي است. چرا به ويرايش‌هاي شناخته شده اعتماد نكرده‌ايد و به تصحيح دوباره متن پرداخته‌ايد؟ اساس ويرايش شما چه نسخه‌هاي خطي بوده است؟
هنوز هيچ متني از شاهنامه را نمي‌شناسيم كه يكسره بر آن بنياد كنيم، شايد هرگز به چنين متني دست نيابيم زيرا شاهنامه همواره در درازناي روزگاران از زمان پيدايي با رويكرد ايرانيان همراه بوده است و برنوشته‌هاي بسياري از آن به دست داده شده است. از اين روي دگرگوني‌ها و فزود و كاست‌هايي در آن راه جسته است. برترين انگيزه من در ويرايش ديگر باره شاهنامه از اين ديد آن بوده است كه بكوشم پيراسته از اينكه كدامين برنوشته كهن‌تر است، بر پايه چند برنوشته بنيادين به شيوه سخن‌سنجانه و دانشورانه شاهنامه را ويرايش كنم. در بخشی که گزارش بيت‌ها آورده شده است، گزارش پچين‌شناختي متن را هم مي‌‌بينيم. پچين‌شناختي به معني در پيوند با نسخه بدل است. پچين، واژه كهن پهلوي و پارسي نسخه بدل يا واريانت است. دانش بررسي متن و يافتن ريخت‌های به آيين و نژاده و درست را در آن، من پچين‌شناسی می‌نامم. نخست بار است كه متني ادبي از آغاز تا انجام بدين شيوه ويراسته مي‌شود، هر جا من ريختي يا پچيني را پذيرفته‌ام بيتي را نژاده دانسته‌ام و بيتي را به كناري نهاده‌ام. در گزارش پچين‌شناختي به برهان چرايي آن را نشان داده‌ام. برآن نيستم كه اين متن از لغزش پيراسته است اما نخستين تلاشي است كه در ويرايش بدين شيوه انجام گرفته است. من برآنم كه متن‌هاي ادبي را تنها بدين شيوه مي‌توان به گونه‌اي پسندينه و پذيرفتني ويرايش كرد زيرا اين ويرايش برهاني و دانشورانه است. 

پرداختن به اسطوره‌ها و دنياي رازآميز آن‌ها، بخشي ديگر از كارهاي پژوهشي شماست. چه اندازه شناخت اسطوره‌هاي ايراني، به شناخت و فهم انسان ايراني كمك مي‌كند؟
پاسخ من بدين پرسش آن است كه اگر فراخ بنگريم شناخت چوني و چيستي انسان ايراني در گرو آشنايي با اسطوره‌هاي ايراني است، اگر شناسنده با اين اسطوره‌ها بيگانه باشد هرگز به شناختي سنجيده و درست و به آيين از انسان ايراني نخواهد رسيد، زيرا از ديد من ژرف‌ترين، بنيادين‌ترين، پايدارترين هنجارها و پديده‌ها و ويژگي‌هاي فرهنگي و منش بن مايه‌ها و نهادهاي اسطوره را مي‌سازد. پس ما اگر بخواهيم از فرهنگ و منش ايراني به شناختي برسيم كه همه سويه و همه رويه باشد و گسسته و پيراسته از ناپايداري‌ها و وابستگي‌هاي پراكنده و پريشان، چاره‌اي جز آن نداريم كه اسطوره‌ها را بكاويم تا بتوانيم هنجارها و بنيادهايي پايدار و هميشگي را كه فرهنگ و منش ايراني را در درازناي زمان ساخته‌اند و شالوده ريخته‌اند از آنها به در بكشيم. بدين گونه است كه بستر‌هاي بايسته براي سنجيدن و بررسيدن چيستي و چوني ايراني بودن را به دست خواهيم آورد. 

شما در كنار شرح شاهنامه، كه به هر حال در مقايسه با بسياري از متن‌هاي ادبي ديگر، زباني آسان ياب‌تر دارد، به متن‌هاي دشوار و پيچيده‌اي چون اشعار خاقاني هم پرداخته‌ايد. در واقع، خاقاني‌شناسي و بررسي شعر سخت و ديرياب او، بخش مهمي از پژوهش‌هاي شما را شكل مي‌دهد. آيا پرداختن به آثار خاقاني، يك الزام و ضرورت دانشگاهي بوده است يا به دلبستگي شما به شعر او هم بازمي‌گردد؟
شناخت و دريافت شاهنامه دشوارتر از دريافت و شناخت سروده‌هاي آن چامه‌سراي سترگ است. من در يكي از كتاب‌هاي خود به فراخي در اين باره نوشته‌ام، آنجا آورده‌ام كه شاهنامه متني است نهادينه اما سروده‌هايي از گونه چامه‌هاي خاقاني متن‌هايي هستند كالبدينه. متن‌هاي كالبدينه نخست با نگاهي لغزان و شتابزده بسيار دشوار و ديرياب مي‌نماياند و متن‌هاي نهادينه يكسره وارونه‌اند. در نگاه نخستين به دور از هر پيچيدگي و دشواري و ديريابي به چشم مي‌آيند اما هنگامي كه خواننده مي‌خواهد به ژرفاي آنها راه ببرد و شناختي راستين و سرشتين از آنها به دست بياورد به روشني درمي‌يابد كه كار بر او بسيار دشوار است. من اين هر دو گونه متن را خوش مي‌دارم چامه‌هاي ستوار و كوهوار خاقاني مرا به شور مي‌آورد و شگفتي. از ديگر سوي ژرفاي تو در توي و ناپيداي شاهنامه نيز در چشم من دريايي است كه هر چه بيش در آن فرو برويم، بيش باور مي‌كنيم كه هنوز اندكي از آن را نشناخته‌ايم و در نيافته‌ايم. 

تاكنون چند كتاب، كه مي‌توان آن‌ها را «سفرنامه» ناميد، به قلم شما منتشر شده است. به نظر مي‌آيد كه به نوشتن يادداشت‌هاي سفر و شرح رويدادها، علاقه‌منديد. خواهش مي‌كنم درباره ضرورت و انگيزه فراهم آوردن و انتشار سفرنامه‌هايتان هم توضيح بفرماييد.
خوي و خيم من آن است كه در سفرهاي ديرياز سفرهايي كه دست كم چندين روز به درازا مي‌كشد از ديده‌ها و شنيده‌ها و آزموده‌هاي خود يادداشت برمي‌دارم. نخست بار يادداشت‌هاي يكي از سفرها را به خواست تني چند از دوستان كه پراكنده آنها را خوانده بودند سامان داده‌ام. كتاب «روزهاي كاتالونيا» كه روزنگارهاي سفر من به اسپانيا است بدين سان پديد آمد. از آن پس گزارش چند سفر ديگر را هم به همين شيوه نوشتم اين نوشته‌‌ها كه به درست نمي‌توان آنها را سفرنامه ناميد با رويكرد و دوستداري خوانندگان رو به رو شد، تني چند از آنان به من گفته‌اندكه اين سفرنامه‌ها و گزارش‌هاي سفر را چندين بار خوانده‌اند آنچنان كه گويي داستاني دلكش و پرفسون را مي‌خوانند. من در اين گزارش‌هاي سفر به راستي سفرنامه ننوشته‌ام بدين معني كه سفر را از آغاز تا انجام و موي به موي باز گفته باشم آنچه اين گزارش‌ها را مي‌سازد آزمون‌هاي من است يا دريافت‌هايم از آنچه در اين سفرها آزموده‌ام و دريافته‌ام. به سخن ديگر بخش‌هايي از اين سفرنامه‌ها را مي‌توان گونه‌اي از نويسندگي دانست كه من آن را «خستوانه» (اعترافات) مي‌نامم. اين ويژگي در آن گزارش‌هاي سفر هم بازمي‌گردد بدين نكته كه من نخست اين يادداشت‌ها را به پاس دل خويش نوشته بوده‌ام، بي آنكه در انديشه پراكندن و نشر آن باشم. 

گاهي به سرودن شعر هم پرداخته‌ايد. كتاب «بيكران سبز» يادگار و ره آورد سروده‌هاي شماست كه سال‌ها پيش منتشر شد. آيا كتاب ديگري نيز از شما در زمينه شعر چاپ شده است؟ قصد چاپ شعرهاي ديگرتان را نداريد؟
«بيکران سبز» گزيده‌اي از سروده‌هايم است که ميانه سال‌هاي1350 تا 1367 را دربر مي‌گيرد. من دو سال پيش دفتر ديگري از سروده‌هايم را با نام «دستان مستان» به چاپ رسانده‌ام. اين دفتر شعر را «نشر نويسنده» چاپ كرده است. آنچه در اين دو دفتر آورده شده گزيده‌اي از سروده‌هاست. من بارها گفته‌ام و نوشته‌ام كه سخنور «پيشه ‌ورز» (حرفه‌اي) نيستم آنچه سروده‌ام يا به پاس دل من سروده شده است يا به خواست ديگران يا به انگيزه‌اي كه من نياز ديده‌ام به پاس آن شعري را درپيوندم. از اين روي چندان در بند آن نيستم كه سروده‌هاي خود را به چاپ برسانم. اين دو دفتر شعر را هم به پاس خواست پاره‌اي از دوستان كه بخشي از اين سروده‌ها را شنيده بود‌ه‌اند و آنها را از من مي‌خواسته‌اند به چاپ رسانيده‌ام. 

هميشه دانستن اين كه نخستين اثري كه نويسندگان و پژوهشگران منتشر كرده‌اند چه نام داشته و در چه روزگاري بوده است، براي خوانندگان و علاقه‌مندان آثار آنان، شنيدني و جذاب است. به خاطر همين است كه مي‌خواهم از شما بپرسم كه اولين كتابي كه منتشر كرديد، چه نام دارد و به چه سالي بازمي‌گردد؟
نخستين كتابي كه از من به چاپ رسيده است وارونه آنچه شما گفته‌ايد بهترين و گرامي‌ترين كتاب من نيست اين كتاب برگرداني است از كتابي كه نويسنده نامدار انگليسي «سر آرتور کُنان دويل»؛ آفريدگار کارآگاه معروف «شرلوک هلمز»، در ساليان فرجامين زندگاني نوشته است. اين كتاب كه با نام «جهان پس از مرگ» به چاپ رسيده است در زمينه فراروانشناسي يا روشن‌تر بگويم پديده‌هاي روح گرايانه است كه اين نويسنده در آن ساليان بدان‌ها گرايشي پر شور يافته بود، از آنجا كه يكي از زمينه‌هايي كه از ساليان نوجواني بدان مي‌گراييدم فراروانشناسي است، اين كتاب را افزون بر دو دهه پيش به پارسي برگرداندم و نخستين كتابي است كه از من به چاپ رسيده است. 

چه كتاب‌هايي در دست چاپ داريد؟ به ويژه مي‌خواهم بدانم كه درباره شاهنامه، اثري از شما منتشر خواهد شد؟
كتابي كه چند روز پيش نگارش آن به پايان رسيد درباره شاهنامه هم هست و هنوز نامي بر آن ننهاده‌ام بازنوشت شاهنامه است از آغاز تا انجام. اين كتاب را به خواست ناشر (سيمين و زرين) نوشته‌ام، او پافشارانه مرا برمي‌انگيخت كه شاهنامه را به نثر درآورم. بازنوشت تمامي داستان‌هاي «شاهنامه»، اين نامه نامور، در اين اثر آمده است و تنها بخش‌هايي که ساختار داستاني نداشته‌اند، کنار گذاشته شده است. براي نمونه بخش‌هاي درپيوند با بزم‌هاي بزرگمهر با نوشين‌روان و فرزانگان که دراز دامان است در اين بازنوشت نيامده است. در اين بازنوشت پيکره داستان‌ها به يكبارگي پاسداشته شده‌اند. به راستي در اين اثر شاهنامه را به‌گونه‌اي فشرده اما با زباني هم‌ساز و هماهنگ با زبان شاهنامه بازنوشته‌ام. 

من آنچنان كه در چند گفت و گو باز نموده‌ام با نثركرد شاهكارهاي شعري همساز نيستم. در اين كتاب هم اگر شاهنامه را بازنوشته‌ام زباني كه در اين بازنويسي به كار گرفته شده است زباني است از گونه زبان‌ شاهنامه. به سخن ديگر همچنان اگر فراخ بنگريم گويي شاهنامه‌اي است كه به جاي آنكه سروده شود نوشته شده است زيرا خواست من آن بوده است كه خواننده با خواندن اين كتاب از جهان شاهنامه نگسلد و دور نيفتد، اين نخستين باري است كه چنين شيوه‌اي در نثركرد شاهكاري ادبي به كار برده مي‌شود. 

اين روزها چند کار ديگر نيز در دست انجام دارم. يکي از آن‌ها پي‌گرفت «سه‌گانه حافظ‌شناسي» است که در مجلدهاي ديگري به چاپ مي‌رسد. در هر مجلد ۲۰ غزل از ابتداي ديوان گزينش و بر طبق دو ديدگاه زيبا‌شناسي و باورشناسي بررسي و گزارش شده‌اند. به سخني ديگر تاکنون 60 غزل بر اساس اين روند بررسي شده‌اند. مي‌تواند بود که هر چه کار پيش‌تر مي‌رود، آهنگ‌ کار تندتر شود و در هر مجلد غزل‌هاي بيشتري بررسي و در پيش نهاده شوند. همچنين پيش‌تر در برگردان شاهکارهاي کلاسيک در ادب اروپايي چند کتاب چون «افسانه‌هاي دگرديسي اويد»، «شهسوار ارابه» اثر کرتين دوتروي و «درباره طبيعت» نوشته لوکرس با برگردان من منتشر شده‌اند. از همين مجموعه «زندگي در بهروزي» و «کوتاهي زندگي» اثر سنک را به پارسي برگردانده‌ام. اين اثر چشم به راه پروانه نشر است. اين دو نوشته سنک (سنکا) همچون ديگر نوشته‌هاي او ساختاري فلسفي و فرزانه‌وار دارند. همچنين برآنم كه دفتر شعري از «هُراس»، شاعر رومي، را با شايد با نام «چامه‌ها» به پارسي برگردانم. 

برخي از استادان و شاهنامه‌شناسان، برگردان امروزين داستان‌هاي شاهنامه را كاري ضروري مي‌دانند و بر اهميت آن تاكيد مي‌كنند و برخي ديگر از استادان زبان فارسي با نثرگرداني شاهنامه هم‌آ‌واز نيستند و ديدگاه متفاوت ديگري دارند. ديدگاه شما در اين باره چيست؟
من به هيچ روي با اين كار همداستان نيستم و به نثر درآوردن شاهكارهاي ادبي را روا نمي‌دارم. زيرا با اين كار همه آن افسون و زيبايي و دل‌آرايي متن نخستين را از آن مي‌ستانيم. شما مي‌توانيد هر كدام از داستان‌هاي شاهنامه را به زبان خود باز بنويسيد؛ به گفته ديگر، پيكره داستان را به هر شيوه‌اي كه خوش مي‌داريد براي خوانندگان بازگوييد. اما آن نثر گرداندن شاهنامه نيست. بازگفت شما از آن داستان است. اگر من بيت‌ها را يك به يك به نثر برگردانم، براي اين كه خواننده آن متنِ نثري را بخواند نه شاهنامه را، ستمي به شاهنامه روا داشته‌ام. 

شايد شاهنامه خوانندگاني داشته باشد كه نتوانند متن را به درستي بخوانند پس نيازمتد كتاب‌هايي هستند كه داستان‌ها را به نثر برگردانده باشد. نظر شما در اين باره چيست؟
چاره اين كار آن نيست كه شاهنامه را به نثر برگردانيم و بدين سان آن را به كناري بنهيم و از گردونه بيرون گذاريم. چاره در اين است كه به شيوه‌هاي گوناگون شاهنامه را دوباره به دامان ذهن ايرانيان برگردانيم و انگيزه خواندن شاهنامه را در آنان پديد بياوريم. شاهنامه كتابي است كه از زمان پيدايي تا كنون، همواره خوانده مي‌شده است؛ يا روشن‌تر و نغزتر بگويم، همواره شنيده مي‌شده است. چون شاهنامه در متن زندگي ايرانيان جاي داشته است. در گذشته شاهنامه را در قهوه خانه‌ها مي‌شنيدند. ناگفته پيداست كه امروز رسانه‌ها مي‌توانند كار نهادهايي فرهنگي چون قهوه‌خانه را انجام دهند. اگر ما از رسانه‌ها به همان سان كه در گذشته از قهوه‌خانه در شناساندن شاهنامه به ايرانيان بهره مي‌برديم، بهره بگيريم، ايرانيان شاهنامه را بيش از پيش خواهند شناخت. 

برگردان شاهنامه به نثر در صورتي سودمند است كه بخواهند كودكان و نوجوانان را با داستان‌هاي حماسي ايران آشنا كنند. در آنجا هم شما شاهنامه را به نثر برنمي‌گردانيد، آنها را به زبان كودكان بازمي‌گوييد. اين دو از هم جداست. شما مي‌توانيد از داستان‌هاي شاهنامه براي نوشتن داستاني امروزينه بهره ببريد، يا اين داستان‌ها را به نمايش بگذاريد، يا برپايه آنها مجموعه‌هاي تلويزيوني يا فيلم‌هاي سينمايي بسازيد. اين كارها همه روا و پسنديده است. شما با اين كار انگيزه‌اي مي‌آفرينيد تا ايرانيان، يا حتي جهانيان، شاهنامه را بيش از پيش بخوانند و با آن خو بگيرند و بكوشند به جهان شگفت و جاودانه آن راهي بجويند. مي‌توان در آن انديشه بازنگريست و گفت اگر برگردان شاهنامه، آميزه‌اي از نوشته‌ای همساز با زبان شاهنامه باشد و آراسته به بيت هايی از آن، يعنی نوشته‌ای نزديك به جهان شاهنامه، به گونه‌اي كه متن را به شيوه‌اي درست بازتابد، بازنويسي آن کاری شايسته و رواست. 

گرايش شما به فارسي‌گويي و پرهيز از به كاربردن واژگان بيگانه، ويژگي يگانه‌اي به زبان و نوشتارهاي شما داده است. شايد براي بسياري اين پرسش پيش بيايد كه دليل پافشاري شما براي به كاربردن واژگان فارسي چيست؟
به اين پرسش من تا كنون بارها پاسخ داده‌ام زيرا پرسشي است كه همواره در پيش نهاده مي‌شود، از اين روي كوتاه اين پرسش را پاسخ مي‌دهم. انگيزه من در به كار گرفتن اين شيوه در نوشتار و گفتار آن بود كه دو دهه پيش به استواري باور كردم كه مي‌بايد به ياري زبان پارسي شتافت، كوشيدم زباني را به كار بگيرم كه نغزي‌ها و دل‌آويزي‌هاي پارسي را به همان سان توانش‌ها و كارآيي‌‌هاي آن را در بيشترين نمود آشكار بدارد. مي‌خواستم به گونه‌اي روشن نشان بدهم كه زبان پارسي زباني است توانمند آنچنان كه گاه كساني برآنند نيازمند وام واژه‌ها نيست مي‌توان از واژه‌هاي ناب و نژاده پارسي بيشترين بهره را برد بي آنكه سخن تاريك و سست و ديرياب بشود. 

نيز از ديگر سوي، در نوشته‌ها و گفته‌هايم، پارسي را كه زبان شكرين و شيواي شعر است و يكي از توانمند‌ترين و مايه‌ور‌ترين زبان‌هاي جهان، به گونه‌اي به‌آيين و بهنجار و به‌اندام در كار آورم و پيراسته از كژي‌ها و كاستي‌ها و پالوده از سستي‌ها و نادرستي‌ها. نيك شادان و نازانم كه اين شيوه در نوشتار و گفتار دلپسند ايرانيان افتاده است و در ميان آنان، به‌ويژه جوانان، پيرواني يافته است كه همواره از من مي‌خواهند كه راهكار را بدانان بياموزم و روشن بدارم كه چگونه مي‌توانند آن را بورزند و در گفتار و نوشتار، به‌كار بگيرند. خداي را از بن جان سپاس مي‌گزارم كه به گواهي گروه‌هايي گوناگون از ايرانيان در اين كار بسيار باريك و دشوار كامكار و بختيار بوده‌ام در اين ساليان بسيار كسان به شيوه‌هاي گوناگون از من خواسته‌اند كه راه و روش پارسي گفتن و پارسي نوشتن را به آنان بياموزم. ديگر آنكه اين شيوه و گرايش و خيزش ـ هر گونه خوش مي‌داريد بناميدش ـ بسيار بيش از آنچه من چشم مي‌داشتم و مي‌انگاشتم گسترش و روايي يافته است. من گهگاه واژگاني را كه برساخته‌ام و در پيش نهاده‌ام از زبان كساني مي شنوم يا تراويده از قلم كساني مي‌بينم كه كمترين پيوند را با زبان پارسي دارند و در انديشه توانمندي و استواري آن نيستند. 

نكته اين‌جاست كه شما حتي براي اصطلاحات ادبي هم معادل‌هاي فارسي ساخته‌ايد. آيا خودداري از به كار بردن واژگاني كه به هر حال قرن‌هاست كه در زبان فارسي بكار مي‌رود، نويسنده را در انتقال مفهوم به تنگنا و دشواري نمي‌افكند؟ چه ضرورتي باعث مي‌شود شما در استفاده از واژگان غير فارسي، تا اين اندازه سخت‌گير باشيد؟
زبان پارسي كه زبان فرمند فرهنگ و فرهيختگي است و بزرگ‌ترين و دلاويز‌ترين سامانه ادبي جهان در آن پديد آمده و رشته‌اي است استوار كه تيره‌هاي گوناگون ايراني را كه گاه گويش‌ها و زبان‌هايي ديگر در سخن‌گفتن با يكديگر به‌كار مي‌برند، با هم پيوند مي‌دهد، گران‌ترين و گرامي‌ترين سرمايه و گنجينه فرهنگي و اجتماعي ما ايرانيان است و پاسداشت آن از گزند و آسيب و تلاش در آنكه همچنان زباني پرتوان و پويا و شاداب بماند، ‌بايد خارخار و نگراني و پرواي هميشگي همه ما باشد. من بارها گفته‌ام و نوشته‌ام كه اگر واژه‌اي بميرد و روايي و كارآيي خويش را از دست بدهد، دريغي است بزرگ و هر بيداردل جان‌آگاه، اگر در مرگ آن واژه به سوگ بنشيند، كاري بر گزاف و رفتاري سبكسرانه نكرده است؛ زيرا هر واژه، رشته پيوندي است كه ما را با ژرفاهاي تاريخ و فرهنگمان پيوند مي‌دهد و پاره‌اي و گاه پهنه‌اي از پيشينه نياكاني را بر ما آشكار مي‌دارد. 

بزرگداشتن فردوسي و شاهنامه به تاريخ، فرهنگ و منش ايراني كمك بسياري مي‌كند. ديدگاه شما در اين باره چيست؟
بزرگداشتن فردوسي بزرگداشتن ايران و ايراني است. ما با بزرگ داشتن فردوسي و شاهنامه، تنها يك تن را و يك شاهكار را بزرگ نمي‌داريم؛ تاريخ و فرهنگ و پيشينه و منش ايراني را ارج مي‌نهيم و در پي آن خويشتن را كه بدان مي‌نازيم و سرافرازيم كه ايراني هستيم و بختِ آن را يافته‌ايم كه در اين سرزمين سپند اهورايي كه بهترين بومي است كه مزدا آفريده است، زاده‌ايم و مي‌زييم. ديگر آنكه، به ويژه، در اين روزگار پرآشوب كه روزگار گسستن‌ها و از خود بيگانگي‌هاست و فرهنگي بيگانه كه پديده‌اي اهريمني است به ياري فناوري رسانه‌اي در هر سوي درمي‌گسترد، ما ناچاريم براي آنكه ايراني بمانيم، خويشتن را بازيابيم؛ براي بازيافتن خويشتن، ناگزير مي‌بايد خود را بشناسيم؛ براي شناخت خود نيز، هر آينه مي‌بايد به شاهنامه بازگرديم و آن را بشناسيم؛ زيرا تنها كتابي كه گوهره و افشره ايراني بودن را دربر دارد و شايسته نام «نامه فرهنگ و منش ايراني» است، شاهنامه است. 

فردوسي و شاهنامه با دنياي دگرگون شده ما چه نسبتي و پيوندي مي‌تواند داشته باشد؟
فردوسي ايراني‌ترين ايراني‌اي است كه مي‌شناسم. او ايرانيِ آرماني است و آرمان ايراني بودن. هر ايراني بيداردل و خويشتن‌شناس كه به ايراني بودن خويش سرافراز است، وامدار و سپاسگزار فردوسي است زيرا فردوسي، با سرودن شاهنامه، شالوده چيستي و هستي دروني و نهادين و فرهنگي ايرانيان را ريخته است. هيچ سخنوري را در پهنه گيتي نمي‌شناسيم كه به اندازه فردوسي بر مردم سرزمين خويش اثر نهاده باشد.از آن است كه ايرانيان، در درازناي سده‌ها، همواره اين پير پاك و پارساي دري را گرامي داشته‌اند و پيرامون وي، افسانه‌هايي پديد آورده‌اند و او را در برابر ددمنشان بدكنش و تباه‌كامگان سياه‌نامه، به هماوردي و رويارويي، ايستانيده‌اند. 

كار بزرگ فردوسي و اثر شگرف او بر فرهنگ و ناخودآگاهي تباري ايراني آن است كه پلي شگفت و شكوهمند به بلندا و درازاي تاريخ ايران، در ميان اكنون و گذشته اين سرزمين، برآورده است و امروز ايرانيان را با ديروزشان پيوند داده است. اگر فردوسي نمي‌بود و آن پل را نمي‌ساخت و نمي‌افراخت، ما امروز ايراني نمي‌توانستيم بود و ماند و مانند بسياري ديگر از مردمان كه گذشته و فرهنگي بشكوه و ديرياز داشته‌اند و برافتاده‌اند و از پهنه تاريخ زدوده شده‌اند، در گرد و غبار زمان گم مي‌شديم. 

آقاي كزازي غير از كتاب‌هايي كه در زمينه تخصص كاري خود مي‌خوانيد و مي‌نويسيد، به خواندن چه كتاب‌هايي علاقه‌منديد و چه كتاب‌هايي را در اوقات فراغت خود مطالعه مي‌كنيد؟
ناچارم در پاسخ به پرسش شما از رازي پرده بردارم آنهم اين كه چند سالي است كه كمتر كتاب مي‌خوانم، چون زمان براي خواندن كتاب به بسندگي ندارم و بيشتر زمان من در نوشتن مي‌گذرد. كتاب‌هايي هم كه مي‌خوانم يا روشن‌تر بگويم بدانها بازمي‌گردم و مي‌نگرم در پيوند با كتابي است كه مي‌نويسم. گذشته از آن رازي كه شايد نخست‌بار است كه در گفت و شنودي رسانه‌اي از آن پرده برمي‌گيرم، اين است كه من اگر زمان بيابم كتاب‌هايي را مي‌خوانم كه پيوندي تنگ و نزديك با زمينه كاري من ندارند. هنگامي كه مي‌خواهم نكته‌اي را از يكي از آبشخورهاي در پيوند با كتابي كه مي‌نويسم باز آورم، انگيزه اين گفته شايد در نگاه نخستين شگفت‌آور بنمايد اين است كه من مي‌خواهم در آنچه مي‌انديشم و مي‌نويسم يكسره بر يافته‌ها و انديشيده‌هاي خود بنياد كنم. به سخن ديگر خواست من آن است كه بوم زيست (اكولوژي) انديشه‌اي خود را بكاوم و به كار بگيرم تا انديشه‌ها و يافته‌هايم هر چه بيشتر ناب و نژاده باشد. پس بدان سان كه گفته شد اگر زماني براي خواندن كتاب بيابم، كتاب‌هايي را مي‌خوانم كه در زمينه‌ها و قلمروهايي ديگرند. براي نمونه داستان‌هايي را كه آوازه‌اي يافته است مي‌خوانم يا كتاب‌هاي جهان‌شناختي و فلسفي را يا زيست‌نامه‌هايي را كه دانشوران و انديشمندان درباره خود نوشته‌اند. گاهي نيز كتاب‌هايي را مي‌خوانم كه انديشه‌ورزي دانشورانه در آنها به نمود آمده است. به سخن ديگر انديشه‌هاي جهان‌شناسانه بر پايه يافته‌هاي دانشورانه.

مي‌خواهم پرسشي غير از فعاليت‌هاي كتابي و پژوهشي از شما كه عمري در اين زمينه كاويده‌ايد و كتاب‌هاي بسياري نوشته‌ايد مطرح كنم، اينكه در كنار نگارش كتاب‌ها و كارهاي پژوهشي به فعاليت‌هاي ورزشي نيز مي‌پردازيد؟
بايد بگويم كه من دوستدار ورزش هستم اما خود ورزشگر نيستم. تنها ورزشي كه خوش مي‌دارم و انجام مي‌دهم آنهم بيشتر به پاس تندرستي، راه‌پيمايي است، گاهي كه به گشت و گذار مي‌روم تپه‌نوردي هم بر آن افزوده مي‌شود اما اگر بتوانم و زمان داشته باشم بازي‌هاي بزرگ ورزشي را مي‌بينم، به ويژه ورزش‌هايي را دوست مي‌دارم كه با هنر پهلو مي‌زند. ورزش‌هايي نوآيين آميزه‌اي از ورزش و هنرند مانند لغزش شگفت‌آور و هنرمندانه پاره‌اي از ورزشكاران بر يخ يا ورزشي كه بسيار نوآيين است و در آب انجام مي‌شود يا كارهايي شگفت‌آور كه پاره‌اي از ورزشكاران در ورزش‌هايي مانند فوتبال انجام مي‌دهند. از ورزش‌هايي كه خوش مي‌دارم و مي‌بينم مي‌توانم از كشتي ياد كنم كه يكي از ورزش‌هاي كهن و ناب ايراني است. 

دكتر كزازي آيا افزون بر ورزش به موسيقي نيز علاقه‌منديد ديدگاهتان درباره موسيقي چيست؟
من شيفته موسيقي هستم، خنيا يا موسيقي را ناب‌ترين و بي‌نوين‌ترين و پيراسته‌ترين هنري مي‌دانم كه آدمي بخت يافتن و شناختن آن را داشته است. من آگاهانه و با برنامه گوش به موسيقي مي‌سپارم زيرا كه اين هنر بخش ناگزير از زندگاني من است بارها گفته‌ام كه شنيدن خنيا همراه كاري ديگر بر چشم من خوارداشت اين هنر شگرف و والاست. زماني كه من گوش به خنيا مي‌سپارم به هيچ كار ديگر دست نمي‌يازم، خنيا را بايد با همه گوش خويش شنيد و با آن درآميخت و يافته‌ها و ژرفاهاي تن و جان را از آن بهره گرفت. آنچه من مي‌شنوم در ميانه گونه‌هاي بسيار خنيا يكي خنياي ناب ايراني است كه ژرف‌ترين آزمون‌هاي آدمي را در شنونده آگاه و نيوشاي مغزانديش خوشتر مي‌دارم. خنياي ايراني بيشتر خنيايي است درونگرايانه كه در دم‌هاي تنهايي بايد بدان گوش فرا داد. چون در ايران از هنرهاي آييني بوده است و در ايران كهن بخشي ناگزير از رفتارهاي آييني شمرده مي‌شده است. به همان سان در نهانگرايي ايراني و دبستان‌هاي ايران جايگاهي برين و والا داشته است و دارد. گونه ديگري از خنيا كه فراوان مي‌شنوم، دنياي انديشه‌ورزانه و فلسفي اروپايي است و به عنوان موسيقي مجلسي مي‌نامند، اين خنيا بيشتر ساختاري فرزانه‌وار و جهان‌شناختي دارد. دامنه معنايي در آن بسيار گسترده است هر گونه خنيايي از اين گونه به ويژه پيكره‌اي در موسيقي مجلسي كه آن را هم نوايي و سمفوني مي‌نامم از ديد من آزموني جهان‌شناختي را فراپيش شنونده مي‌گذارد. مي‌انگارم كه اين زمينه را بايد اندكي بيشتر بكاوم، به سخني ديگر هنگامي كه شما انديشه‌اي را از اين دست در كتابي جهان‌شناسانه مي‌خوانيد با آن انديشه آشنا مي‌شويد و آن انديشه را مي‌دانيد اما زماني كه شما خنياي جهان شناختي را مي‌شنويد آن چه را از آن انديشه دانسته‌ايد، مي‌آزماييد. هنر شگرف و خنيا جادوي زير و بم اين است كه انديشه‌ها را به آزمون ديگرگون مي‌سازد شما به ياري سر مي‌انديشيد و به ياري دل مي‌آزماييد و مي‌يابيد. به سخن ديگر آزمون‌هاي خنيايي بسيار زنده‌تر از دانسته‌هاي انديشه‌ورزانه است. من نمونه‌اي مي‌آورم: 

«لُرد بايرُن» چكامه‌اي بلند سروده است به نام «مانفرد» كه برگرفته از قهرمانان سودا زده در داستان‌هاي رمانتيك است. قهرماناني كه بيشتر در جهان درون خود مي‌جويند، شهرها و مردمان را تاب نمي‌آوردند، در تنهايي روزگار مي‌گذرانند و سرانجام در پي رنج‌ها و اندوه‌ها و ناكامي‌هاي بزرگ به زندگاني خويش پايان مي‌دهد، مانفرد هم به يكي از آنها سرانجام خود را از فراز تخته سنگي بلند به زير مي‌افكند. هنر لرد بايرن در سرودن اين چكامه آن است كه در آن هنگام كه ما آن را مي‌خوانيم بر مانفرد دل مي‌سوزانيم تو گويي يكي از آشنايان ديرينه و يكي از دوستان دلبند ماست. فراتر از اين هم خنياي بزرگ رمانتيك «چايكوفسكي» برگرداني خنيايي از اين سروده به دست داده است، به سخني ديگر آن را در پيكره خنيا بازگفته و بازآفريده است. آنچه ما در سروده لرن بايرن مي‌دانيم و سخت با آن پيوند مي‌گيريم در خنياي چايكوفسكي از بن جان مي‌آزماييم. هنگامي كه چايكوفسكي برگ اندوهبار مانفرد را در جادويي زير و بم بازمي‌گويد خنيا فرا مي‌رود و به يكبارگي و پر از شور فرود مي‌آيد، اين مانفرد نيست كه از كوه به زير مي‌افتد بلكه ماييم كه مرگ را مي‌آزماييم. اين جادو و اين شگفتي تنها از خنيا برمي‌آيد. از اين روست كه من گفته‌ام انديشه‌هاي جهان‌شناسانه به ياري خنيا مي‌توانند به آزمون‌هايي جهان‌شناختي دگرگون شوند. 

تأليف
- «چراغي در باد» چاپ نخست: نشر قطره ـ سال 1389
- «از اخگر تا اختر» (نوشته‌هاي کوتاه و سروده‌هاي بي سرود و ديباچه‌ها) نشر دُر دانش بهمن (کرج) ـ سال 1388
- «فرهنگ نظريه و نقد ادبي» (انگليسي ـ فارسي) انتشارات مرواريد ـ سال 1388
- «در آسمان جان» انتشارات معين ـ سال 1387
- «از دهلي نو تا آتن کهن» (چهار سفرنامه کوتاه) چاپ نخست: نشر نويسنده (اراک) ـ سال 1387
- «خاقاني شرواني» نشر دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي ـ سال 1387
- «خشم در چشم» (گزارشي از داستان رستم و اسفنديار شاهنامه) نشر آيدين (تبريز) ـ سال 1387
- «دستانِ مستان» (گزيده‌اي از سروده‌هاي دکتر ميرجلال‌الدين کزازي) چاپ نخست: نشر نويسنده (اراک) – سال 1387
- «آب و آينه» (مجموعه مقاله) نشر آيدين ـ سال 1384
- «بيکران سبز» (دفتر شعر) نشر مرکز ـ سال 1369
- «پارسا و ترسا» (عطارشناسي) چاپ نخست: انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي ـ سال 1376چاپ دوم: انتشارات آيدين ـ سال 1386
- «پرنيان پندار» (مجموعه مقاله) انتشارات روزنه ـ سال 1376
- «پند و پيوند» گزارش بيست غزل حافظ بر پايه زيباشناسي و باورشناسي (حافظ شناسي) چاپ نخست: نشر قطره ـ سال 1378 چاپ دوم: نشر قطره ـ سال 1389
- «تَرجُماني و تَرزَباني» (هنر ترجمه) نشر جامي ـ سال 1374
- «تندبادي از کنج» (شاهنامه‌شناسي) نشر آيدين ـ سال 1386
- «دُرّ درياي دَري» (شاهنامه‌شناسي) نشر مرکز ـ سال 1368
- «ديدار با اژدها» (گزارش سفر) نشر قطره ـ سال 1380
- «دير مغان» (حافظ شناسي) چاپ نخست: نشر قطره ـ سال 1375 چاپ دوم: نشر قطره ـ سال 1389
- «رخسار صبح» (خاقاني‌شناسي) چاپ نخست: نشر مرکز ـ سال 1368 چاپ سوم: نشر مرکز ـ سال 1374
«روزهاي کاتالونيا» (گزارش سفر) چاپ نخست: نشر واژه آرا ـ سال 1379 چاپ دوم: نشر نويسنده ـ سال 1384
- «رؤيا، حماسه، اسطوره» (شاهنامه شناسي) چاپ اول: نشر مرکز ـ سال 1372 چاپ سوم: نشر مرکز ـ سال 1385
- «زيباشناسي سخن پارسي» در سه جلد، جلد اول ـ «بيان (زيباشناسي سخن پارسي)» چاپ نخست: نشر مرکز ـ سال 1368 چاپ هفتم: نشر مرکز ـ سال 1385
- جلد دوم «معاني (زيباشناسي سخن پارسي)» چاپ نخست: نشر مرکز ـ سال 1370 چاپ ششم: نشر مرکز ـ سال 1385
- جلد سوم «بديع (زيباشناسي سخن پارسي)» چاپ نخست: نشر مرکز ـ سال 1373 چاپ پنجم: نشر مرکز ـ سال 1385
- «سراچه آوا و رنگ» (خاقاني‌شناسي) چاپ نخست: انتشارات سمت ـ سال 1376 چاپ سوم: انتشارات سمت ـ سال 1385
- «سوزن عيسي» (خاقاني‌شناسي) چاپ نخست: انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي ـ سال 1376چاپ دوم: انتشارات آيدين ـ سال 1387
- «گذري و نظري بر آثار و احوال» (زيست نامه) شهر کتاب ـ سال 1377
- «گزارش دشواري‌هاي ديوان خاقاني (خاقاني‌شناسي) چاپ نخست: نشر مرکز ـ سال 1378چاپ دوم: نشر مرکز ـ سال 1385
- «مازهاي راز» (شاهنامه‌شناسي) چاپ نخست: نشر مرکز ـ سال 1370 چاپ دوم: نشر مرکز ـ سال 1380
- «نامه باستان» ـ جلد اول (شاهنامه‌شناسي) چاپ نخست: انتشارات سمت ـ سال 1379 چاپ پنجم: سال 1385
- «نامه باستان» ـ جلد دوم (ويرايش و گزارش شاهنامه، از پادشاهي نوذر تا پايان داستان رستم و سهراب) چاپ نخست: انتشارات سمت ـ سال 1381 چاپ دوم سال 1384
- «نامه باستان» ـ جلد سوم (ويرايش و گزارش شاهنامه، داستان سياوش) چاپ نخست: انتشارات سمت ـ سال 1382 چاپ دوم: سال 1386
- «نامه باستان» ـ جلد چهارم (ويرايش و گزارش شاهنامه، از داستان فرود سياوش تا داستان اکوان ديو» چاپ نخست: انتشارات سمت ـ سال 1384چاپ دوم: سال 1385
- «نامه باستان» ـ جلد پنجم (ويرايش و گزارش شاهنامه، از داستان بيژن و منيژه تا آغاز پادشاهي لهراسپ) چاپ نخست: انتشارات سمت ـ سال 1384چاپ دوم: سال 1385
- «نامه باستان» ـ جلد ششم (ويرايش و گزارش شاهنامه، از پادشاهي لهراسپ تا پادشاهي داراي داراب) چاپ نخست: انتشارات سمت ـ سال 1384
- «نامه باستان» ـ جلد هفتم (ويرايش و گزارش شاهنامه، از پادشاهي اسکندر تا پادشاهي بهرام) چاپ نخست: انتشارات سمت ـ سال 1385
- «نامه باستان» ـ جلد هشتم (ويرايش و گزارش شاهنامه، از پادشاهي يزدگرد تا پادشاهي هرمزد) چاپ نخست: انتشارات سمت ـ سال 1386
- «نامه باستان» ـ جلد نهم (ويرايش و گزارش شاهنامه، از پادشاهي خسرو پرويز تا پادشاهي يزدگرد) چاپ نخست: انتشارات سمت ـ سال 1387

ترجمه
- «افسانه‌هاي دگرديسي» انتشارات معين ـ سال 1389
- «اُديسه چاپ اول» چاپ نخست: نشر مرکز ـ سال 1379 چاپ چهارم: سال 1383
- «ايلياد» چاپ نخست: نشر مرکز ـ سال 1377چاپ چهارم: سال 1383
- «بهار خسرو» نشر مرکز ـ سال 1374
- «توان‌هاي نهاني آدمي» نشر ني ـ سال 1372
- «سيلوي» نشر مرکز ـ سال 1370
- «رويدادهاي شهر سنگي» نشر مرکز ـ سال 1370
- «جهان اشباح» انتشارات عطايي ـ سال 1370
- «انه ايد» چاپ نخست: نشر مرکز ـ سال 1369چاپ سوم: نشر مرکز ـ سال 1381
- «تلماک» نشر مرکز ـ سال 1368
- «سه داستان» نشر مرکز ـ سال 1367
- «آتالا و رُنه» نشر مركز چاپ اول: سال 1366 چاپ دوم: سال 1367 چاپ سوم: سال 1369 چاپ چهارم: سال 1380
- «جهان پس از مرگ» نشر دنياي کتاب چاپ نخست: سال 1361 چاپ دوم: سال 1371

تصحيح و ويرايش
- «بدايع الافکار في صنايع الاشعار» نشر مرکز ـ سال 1369
- «ديوان خاقاني» در دو جلد نشر مرکز ـ سال 1375
- «ديوان ميرزا محمدباقر حسيني سپاهاني» نشر مرکز ـ سال 1376
- «رباعيات خيام» چاپ نخست: نشر مرکز ـ سال 1371چاپ سوم: سال 1384
- «غزل‌هاي سعدي» چاپ نخست: نشر مرکز ـ سال 1371چاپ سوم: سال 1384
- «گزيده‌اي از سروده‌هاي شيخ الرئيس قاجار» نشر مرکز ـ سال 1369

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها