«به آينه نگاه نميكنم» مجموعهي 9 داستان از «مژگان كلهر»، نويسنده و مترجم كتابهاي كودك و نوجوان است. او در اين كتاب تلاش كرده به حال و هواي نوجوانان امروز نزديكتر شود.
همهي قهرمانان و شخصيتهاي اصلي داستانهاي اين مجموعه، نوجوانان هستند؛ نوجواناني كه شايد شبيه خيلي از ما باشند. يكي از صبح تا شب چت ميكند، يكي عاشق ميشود، يكي هم با سختگيريهاي پدرش دست و پنجه نرم ميكند.
كلهر پيش از اين دربارهي داستانهاي اين كتاب به ايبنا نوجوان گفته بود: «حال و هواي اين كتاب با كتابهاي ديگرم متفاوت است و در آن تلاش كردهام به دنياي نوجوانان امروز نزديك شوم؛ بنابراين به موضوعاتي كه نوجوانان با آنها درگير هستند پرداختهام. مثلاً موضوع يكي از داستانها با نام «دوستهاي نامرئي» دربارهي دو خواهر است كه يكي از آنها عاشق رايانه است و با چت كردن دوستاني پيدا كرده و همين موضوع باعث شده تا به خواهر كوچكتر خود بيتوجه باشد. خواهر كوچكتر هم كه از اين موضوع ناراحت است سعي ميكند از دوستان نامرئي خواهرش انتقام بگيرد.»
«از مدرسه كه ميرسيد، روپوش و مقنعهاش را روي دستهي صندلي ميانداخت و مينشست پشت كامپيوتر. مادر كه صدايش ميكرد، انگار نه انگار، حسابي كر ميشد.
غذايش را هم همانجا پشت كامپيوتر ميخورد. درسهايش را هم همانجا ميخواند. يك چشمش به صفحهي كامپيوتر بود و يك چشمش به دفتر و كتابها. وقتي با او حرف ميزدم، نميشنيد. اصلاً مرا نميديد. انگار كه من ديگر وجود نداشتم. اين كامپيوتر لعنتي او را از همهي ما دور كرده بود. اين دوستهاي نامرئي، تمام وقت او را گرفته بودند.»
داستان «اسمم نام يكي از گلهاي دنياست» هم دربارهي رابطهي دو خواهر است. خواهرهايي كه حالا يكي از آنها از خانه رفته است و ديگري به زحمت با نبودن خواهرش كنار ميآيد: «تو تنها خواهرم بودي. خواهر بزرگم. ولي انگار من خواهر كوچك تو نبودم. ليلي! مرا با تمام بزرگي اتاقمان تنها گذاشتي! نميدانم مادر هم دلتنگت شد يا نه. چون چشمهايش از خوشحالي برق ميزدند. خوشحال بود كه دخترش بخت بلندي پيدا كرده... ليلي! حضور تو توي اين اتاق به من جان ميداد و مرا يك جوري روي زمين نگه ميداشت. تو كه رفتي انگار قلاب من هم از روي زمين كنده شد. انگار كسي لنگر كشتيام را از آب بيرون كشيد...»
مژگان كلهر در داستانهاي ديگراين مجموعه هم به اندازهي «اسمم نام يكي از گلهاي دنياست» و «دوستهاي نامرئي» از احساسات نوجوانان دربارهي مادر، پدر، خواهر، دوستان و حتي خودشان ميگويد.
مثلاً در «جاي خالي او، دل پر من» از جريحهدار شدن احساسات دختري ميگويد كه پدرش بهخاطر بيماري عصبي با او بدرفتاري ميكند و در «به آينه نگاه نميكنم» هم «مرضيه» بايد بهخاطر سختگيريهاي پدرش از ثبتنام در كلاسهاي داستاننويسي منصرف شود.
«بستني دلقك»، «دلم روي پلههاست»، «كاش زودتر بيايند»، «ميخنديد يا لبخند ميزد» و «انگار كسي توي خانه است» ديگر داستانهاي اين مجموعهاند كه دختران نوجوان قهرمانان آنها هستند.
در پايان كتاب «من به آينه نگاه نميكنم»، يادداشت كوتاهي از نويسندهي آن «مژگان كلهر» آمده كه خواندنش خالي از لطف نيست.
«من به آينه نگاه نميكنم» را انتشارات پيدايش با تصويرگري «سميه شوشتري» و با قيمت 2500 تومان منتشر كرده است.
نظر شما