يك كتاب ژاپني كه به ارايه سونامي 11 مارس(21 اسفند) ژاپن از زاويه ديد كودكان زلزله ديده پرداخته، با استقبال روبه رو شده است._
اين كتاب يادآور فاجعه بزرگي است كه در ژاپن اتفاق افتاده است. يكي از كودكان ژاپني در اين باره نوشته چگونه زمين زيرپايش هنگام زمين لرزه به سروصدا درآمد و غرش كرد و در همان حال سد بزرگي از آب كه همان امواج سونامي است به سمت خشكي هجوم آورد. او كه در اين اتفاق دوستش را از دست داده، سونامي را حريص و بي رحم مينامد. اين داستان كه خيلي ساده نوشته شده، گاهي قابل لمس و گاهي اوقات باعث شكستن قلب مي شود.
اين كتاب كه با نام «سونامي» منتشر شده، از ميان نوشته هاي اين كودكان، آسيب هاي رواني را كه مردم اين كشور با سونامي تجربه كردند، بررسي مي كند.
زبان اين كتاب اغلب معصومانه، بي شيله پيله و ويرايش نشده است. «كن موري» روزنامه نگار ژاپني كه اين كتاب را تدارك ديده ميگويد تصميم داشت فاجعه زمين لرزه را كه در آن بيش 20 هزار زندگي با تخريب نيروگاه هسته اي فوكوشيما از بين رفت و همه بار اين فاجعه را از ديد كودكان كشورش ثبت كند.
در هفته تيره و بسيار سرد بعد از زمين لرزه او به ديدن اردوگاههاي آوارگان در 10 شهرك وشهر ژاپن رفت و از 100 كودكي كه سن آنها بين 5 تا 17 سال بود خواست تا خاطرات خود را درباره مصيبتي كه بر آنها وارد شده بنويسند.
موري 43 ساله با بيان اين كه «تلاش كودكان براين بود كه آنچه را با حواس پنج گانه خود هنگام زمين لرزه احساس كردند بازگو كنند»، به خبرگزاري فرانسه گفت آنها فاقد مهارت نويسندگي هستند اما من فكر ميكنم كه خواننده ها اين آثار را زنده و واقعي احساس كنند.
زلزله حدود 6 ماه پيش در ساعت 2:46 بعدازظهر در گسترهاي به وسعت 130 كيلومتر ( 80 مايل ) در ساحل روي داد. موج هاي غول آسايي از دريا ميآمد كه مردم، وسايل نقليه و ساختمان ها را ميبلعيد. ارتفاع اين موج ها حتي به 40 متر هم مي رسيد.
هاياتو هيرو يك كودك 11 ساله كه در زمان وقوع سونامي تازه از مدرسه به خانه آمده بود، ميگويد «از پنجره مي ديدم كه افرادي تلاش مي كنند شنا كنند اما چون عمق آب و جريان آن زياد بود، غرق ميشدند و افرادي را هم ديدم كه در ماشين شان گير كرده بودند و درخواست كمك مي كردند. ماشين غرق شد اما ناگهان پس از مدت خيلي كوتاهي يك مرد جوان آمد و 3 نفر آنها را توانست نجات بدهد اما متاسفانه فرد ديگري كه در ماشين بود از سرما جان خود را از دست داد». او افزود بعد از اينكه من از خانه نجات پيدا كردم اجساد زيادي را در اطراف شهر ديدم .
يوي موتوي 11 ساله چنين بازگو ميكند: «من از ترس سرو صداي زمين لرزه قبل از اينكه سونامي مدرسهمان را در شهر ناتوري پاره پاره كند به پشت بام مدرسهمون فرار كردم ». ماي ناكامورا 8 ساله هم ميگويد كه رنگ آب سياه و بد بو بود.
كودكان در اين كتاب فقط از خرابي ها ، مرگ و مير در خانواده ها و پناهگاهها ننوشته اند بلكه در مورد لذت زنده بودن وقدرداني از نيروهاي امداد و نجات و اميدشان به آينده هم نوشته اند.
شوتا كوماگاي 10ساله درمورد روزي نوشته است كه بهترين دوستش براي ديدن اوبه پناهگاه كسنوما رفت. او خيلي شديد گريه ميكرد و وقتي او از دوستش پرسيده بود كه چرا اينقدر گريه ميكند او گفت «مگه ما دوست نيستيم؟» شوتا مينويسد نميتوانست بيشتر از اين شاد شود چون فكر مي كرد كسي كه براي او گريه كند حتما بهترين دوستش است .
چيو ياهاتا دختر 11 ساله اي كه در اوتسوچي جايي كه يك دهم از جمعيت 15 هزار نفري آنجا جان سپردهاند زندگي ميكند، هم در مورد از دست دادن مادرش نوشته است. در نوشتهاش پس از اين كه او با «موري» در اواسط ارديبهشت ملاقات كرد ، نوشته است «واقعا فقط با پيدا كردن مادرم مي توانم يك زندگي هماهنگ داشته باشم» . او كه دلش مي خواهد هر دوي والدينش را در كنار خود داشته باشد تا آن زمان هرگز با پدرش درباره احساسي كه براي از دست دادن مادرش داشت، صحبت نكرده بود.
يك ماه بعد، «چيو» كه به پيدا كردن مادرش اميد داشت، احساس خود را بر پدر و مادر مادرش متمركز كرد و سعي كرد تا با آنها به هماهنگي برسد و توانست به پدرش بگويد كه دوستش دارد.
يك دخترديگر هم براي «موري» نوشته است كه حالا ميتواند بگويد بر همه احساسي كه آزارش مي داد يك نقطه مي گذارد و سعي ميكند تا مطلبي را كه از او خواسته است، براي اين كتاب بنويسد. او مينويسد :«حالا ميگويم خداحافظ دوران گريه و سختي» و اضافه ميكند «من با اين عقيده زندگي خواهم كرد كه فردايي هم براي يك چهره خندان وجود دارد».
اين كتاب كه مجموعهاي از صحبت هاي كودكان در مورد زلزله و سونامي را در خود جاي داده در سومين چاپ خود با شمارگان بيش از 140 هزار نسخه، راهي كتاب فروشيها شده است. اين كتاب كه اواخر ماه ژوئن (خرداد) منتشر شد، با نقدهاي مثبت زيادي روبه رو شده است.
موري ميگويد : چيز مهمي كه در مورد اين كتاب وجود دارد اين است كه تمامي مدارس اين كشور خواسته اند تا از اين كتاب در جلسات قصهگويي استفاده شود .
سه تن از خوانندگان اين كتاب هم از انتشارات بونگیشونجو ناشر اين كتاب درخواست كردهاند تا اين كتاب را به زبان انگليسي ترجمه كنند. ناشران كتاب قصد دارند تا با اين طرح موافقت كنند.
نظر شما