جمعه ۴ شهریور ۱۳۹۰ - ۰۸:۰۰
تجلي تمام عيار جنگ در زباني ساده

فرشاد شيرزادي،روزنامه نگار و نويسنده: تصور غلطي است اگر بخواهيم جنگ و امنيت را با مطرح كردن موضوعات خرد به بچه‌ها بشناسانيم. در ادبيات جنگ كودك و نوجوان به مطرح ساختن موضوعات به ظاهر پيش پا افتاده در چشم بزرگسالان براي محور قرار دادن داستان نيازي نيست...

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)فرشاد شيرزادي،روزنامه نگار و نويسنده: 
تصور غلطي است اگر بخواهيم جنگ و امنيت را با مطرح كردن موضوعات خرد به بچه‌ها بشناسانيم. در ادبيات جنگ كودك و نوجوان به مطرح ساختن موضوعات به ظاهر پيش پا افتاده در چشم بزرگسالان براي محور قرار دادن داستان نيازي نيست. مي توان با زباني ساده‌تر از داستان‌هاي عاميانه موضوع و ماجرايي كه درك و فهمش براي كودك و نوجوان پيچيده به نظر مي‌آيد پيش كشيد و آنها را از چند و چون واقعيت‌هاي جنگ آگاه كرد.
«اسلحه سري» عنوان كتابي است كه از سوي انتشارات سوره مهر به چاپ دوم رسيده است. داستان از جايي شروع مي‌شودكه «پيتر» براي برداشتن كفش‌هاي ورزشي‌اش به زيرزمين خانه‌شان مي‌رود و پدر و مادر خود را بر سر دستگاه تكثير مي‌بيند. «لارس آندرسن» و «ليزا» پدر و مادر پيتر مشغول تهيه روزنامه‌هاي زيرزميني هستند كه در آنها اخبار واقعي جنگ انعكاس مي‌يابد. پيتر كه شخصيت محوري كتاب است و داستان از زاويه ديد او روايت مي‌شود از همان اول خود را با موضوع خبررساني در كشورش روبه‌رو مي‌بيند. وقتي از پدر ومادرش دلايل چاپ روزنامه زيرزميني را مي‌شنود احساس بزرگ بودن به او دست مي‌دهد و مي‌فهمد پا به ميداني فراخ نهاده است. پس از گفت‌وگويي كه ميان او و خانواده‌اش در مي‌گيرد پدرش از او مي‌خواهد تا در بسته‌بندي روزنامه‌ها به او كمك كند. 

گذري بر قصه داستان
 
«اسلحه سري» نوشته اليوت آرنولد كتابي است با موضوع اشغال دانمارك توسط نازي‌ها درجنگ جهاني دوم كه به قلم مجيد عميق به فارسي برگردانده شده است. آدولف هيتلر به مردم دانمارك از ماه مه سال 1940 براي مدت طولاني فرجه مي‌دهد تا اگر آنها جزئي از قلمرو خاك اروپايي او شوند كاري به كارشان نداشته باشد. اما در اواخر سپتامبر سال 1943 هيتلر مي‌فهمد كه مردم دانمارك همچنان با او و اشغال كشورشان مخالف هستند و به سربازانش دستور مي‌دهد تا با مردم اين كشور تسويه حساب كنند. نازي‌ها دسته دسته مردم را دستگير مي‌كردند و به اردوگاه‌هاي كارهاي اجباري مي‌فرستادند. مردم دانمارك نيز در مقابل اين رفتار غيرانساني آلماني‌ها مقاومت كردند و تصميم گرفتند كه «نيروي مقاومت دانمارك» را تشكيل دهند. گشتاپو در خيابان‌هاي كپنهاگ گشت مي‌زد و سعي داشت تا همه چيز را به تسلط خود درآورد. در اين ميان كار افرادي مثل پدر پيتر در چارچوب تشكيلات سياسي زيرزميني دانمارك تعريف مي‌شد. آنها به مانند يك ارتش منظم تابع يك سري قوانين و اصول مشخص بودند. بنابراين خبررساني در چنين فضايي براي مردم دانمارك به نوعي به مبارزه بدون سلاح بدل شد يا شايد همين نوع مبارزه خود «اسلحه‌اي سري» در دست مردم دانمارك بود. خانواده پيتر در شهر «اسنيكر» واقع در ساحل غربي سي‌لند زندگي مي‌كردند. در ادامه داستان سرگرد «گروبر اسكار» «جنسون» را با يك تفنگ اتوماتيك مي‌كشد و پيتر نيز شاهد اين صحنه است. در دل داستان پيتر وقتي خود را با كارهايي كه براي خبررساني جنگ انجام مي‌شود درگير مي‌بيند بر زندگي اشخاصي مثل خانم «كچ» نيز تأمل دارد. زني كه وقتي با او درباره اخبار واقعي جنگ صحبت مي‌شود، مي‌ترسد و فكر مي‌كند به دليل اين كه حرف‌هايي را مي‌شنود گناهكار است و مأموران گشتاپو مي‌توانند او را سين جيم كنند. «كچ» البته زني وطن‌پرست است و از همين رو ترس او باعث لو رفتن اطلاعات جنگ نخواهد شد. در فصل دوازدهم، مسئوليت‌هاي پيتر سنگين تر مي‌شود. او حالا در غياب پدرش و همچنين مادرش كه به دليل مشكل تنفسي در بيمارستان بستري است بايد بسته‌هاي روزنامه‌هاي چاپ‌شده را به «آنا» در كپنهاگ برساند. اما مأموران «گشتاپو» به محض ديدن توزيع روزنامه‌هاي جنگ، آنا را دستگير مي‌كنند و به دنبال پيتر تا پارك «تيولي» مي‌روند. پيتر حالا ديگر قلبش تند تند نمي‌زند و اين را هم نمي‌داند كه آيا اين در اثر شجاعتي است كه به دست آورده يا اين كه هوا سرد است. پيتر به خانه باز مي‌گردد اما پدرش بعداً به خاطر اين اتفاق هيچ گاه او را شماتت نمي‌كند. در ادامه داستان «اسلحه سري» پيتر مردي را در خانه‌شان مي‌بيند كه صورتش جراحت‌هاي سنگين برداشته. او از زندان فرار كرده و طي مدت زندان فقط با يازده دانه شن خود را مشغول كرده تا بتواند كنترلش را بر مغز خود حفظ كند. كشيش «هولم» كه در خانه آندرسن به سر مي‌برد بركارهاي مرد غريبه پيش از رفتن به زندان خرده مي‌گيرد و نويسنده چهره‌اي شوخ‌طبع و بذله‌گو از او به خواننده ارائه مي‌دهد. مرد غريبه در ازاي دريافت نهصد كرون از گشتاپو قول همكاري به آنها مي‌دهد و اين پول را در راه چاپ روزنامه خرج مي‌كند. سپس رسيد دريافت پول از گشتاپو را در روزنامه به چاپ مي‌رساند تا اسباب مسرت مردم دانمارك را فراهم كند. پس از اين ماجراها آقاي لارس مي‌خواهد با جعل يك خبر مبني بر مهرباني و رئوف بودن دل شخصيت سرگرد گروبر اسباب انتقال او را به جايي ديگر فراهم كند. در اين بين پدر پيتر دستگير مي‌شود و سپس توسط افراد گروبر در زندان به شكل مشكوكي به قتل مي‌رسد. پيتر و مادرش چند روزي را در كليسا، بيمارستان و ديگر نقاط شهر سپري مي‌كنند تا اين كه خانه‌شان منفجر مي‌شود اما دست از انتشار نسخه آخر روزنامه بر نمي‌دارند. گروبر با تلفن ارتش به كپنهاگ فراخوانده مي‌شود و ديگر كارش ساخته است. در آخر داستان كشيش هولم درصدد فرستادن پيتر و مادرش به سوئد و در نقطه‌اي امن است. ساحل توفاني مي‌شود و آنها به سمت دهكده ماهيگيري روانه مي‌شوند.
 
خبررساني جنگ ما 

دفاع هشت ساله ايران در همين بعد خبررساني سويه‌هاي گسترده‌تري داشت. گرچه روزنامه‌هاي فارسي زبان در داخل كشور اخبار جنگ ايران را منعكس مي‌كردند اما دنيا به گونه‌اي سعي در خنثي كردن اين اخبار داشت. در كشوري مثل دانمارك اما وضع فرق دارد. موانع اطلاع‌رساني از خاك كشور آغاز مي‌شد و با اين وجود آنها مثل ما حركت خود را جهاني مي‌دانستند: «لارس آندرسن و ديگر گروه‌هاي ناشران زيرزميني بودند كه با شور و شوق فراوان اين خبرها را نه تنها به مردم دانمارك مي‌رساندند بلكه براي تمام جهانيان منتشر مي‌كردند.»
 
طنز در داستان‌هاي دفاع مقدس
 
طنز در داستان‌هاي جنگي ما فاصله عرضي زيادي با شهامت و شجاعت دلاوران ايراني داشت. شايد به اين دليل كه آنقدر روحيه شجاعت و شهامت در دفاع از خاك ايران واضح و روشن بود كه طنز جنگ در جايي ديگر رشد كرد. نويسنده دانماركي «اسلحه سري» با احمق نشان دادن مأموران گشتاپو و داستاني كردن خطاهاي آنها به گونه‌اي طنز دست مي‌يابد و آنها را دست مي‌اندازد. نويسنده در كنار اين طنز مي‌خواهد شهامت و شجاعت مردم دانمارك را مطرح كند. داستان نويس دانماركي با اينكه از فضايي محدود براي خلاقيتش برخوردار است، آن را وارسي مي‌كند و در قالب داستان به بيانش مي‌پردازد.
«آرنولد» از واقعيت‌هاي موجود سود مي‌جويد تا در ارائه تصوير نهايي جنگ موفق باشد. او از مادر پيتر مي‌نويسد و از زني در جنگ سخن مي‌گويد كه از خيلي چيزها وحشت دارد. از مار، رعد و برق، امواج دريا و يا وقتي كرمي سر قلاب ماهيگيري مي‌بيند حالش بد مي‌شود. جان‌دادن يك ماهي او را به وحشت مي‌اندازد اما همو درگير مبارزه سياسي با آلمان‌ها شده است.
 
شكنجه و قتل در داستان‌هاي جنگي 

در ادبيات كودك و نوجوان جنگ گاه حساسيت‌هاي بيش از حد نويسنده به مانعي بر سر آفرينش اثر تبديل مي‌شود. لازم نيست در تمام موارد اين حساسيت‌هاي بيش از اندازه را در داستان‌ها و شعرهايي كه براي كودك و نوجوان خلق مي‌شود لحاظ كرد. با شناخت درست مخاطب مي‌توان حوادثي مطرح كرد كه جذابيتش براي بچه‌ها محفوظ بماند. در «اسلحه سري» سرگرد گروبر به طرز وحشيانه‌اي «اسكار جنسون» رئيس هتل را مي‌كشد. اما خلق فضاي به قتل رسيدن رئيس هتل به گونه‌اي است كه روحيه بچه‌ها را تخريب نمي كند. وقتي او جان خود را از دست مي‌دهد مخاطب ملموس‌تر از قبل با مفهوم حفظ و حراست از سرزمينش آشنا مي‌شود. حتي مرد غريبه‌اي كه صورتش با شكنجه جراحت سنگين برداشته وارد داستان مي‌شود. مطرح شدن اين موضوع با تكنيك‌هاي ساده داستاني لطيف‌تر مي‌شود.
 
تبليغ كليسا در آثار جنگ
 
در غرب تبليغ كليسا هنوز پس از اينكه خرده‌فرهنگ‌هاي بسياري در چنين كشورهايي مثل دانمارك ديده مي‌شود، در آثار هنري و توليدات فرهنگي‌شان به چشم مي‌خورد. اين در حالي است كه آنها به طور مستقيم به تبليغ نمي‌پردازند و پس از گذشت قرن‌ها از زندگي شهري و صنعتي مسيح را با تقدس بيشتري به مردمانشان معرفي مي‌كنند. اما در آثار جنگي فارسي زبان اگر بخواهيم از فرهنگ ديني‌مان استفاده كنيم به گونه‌اي است كه خيلي سرراست داستان با اين مضامين كلان شروع مي‌شود. اين امر علاوه بر اينكه داستان‌ها را در چشم مخاطب و در اولين قدم شبيه به هم نشان مي‌دهد حاكي از ضعف نويسنده‌اش است. اين در حالي است كه مردم در همه جاي دنيا باورهاي ديني و جملات فلسفي را بدان سبب مي‌پذيرند كه همراه با آنها چيزهاي تازه‌تر مي‌شنوند و باورهاي جديد ديني را صرفاً به دليل اعتقادهاي اندك قبلي خود نيست كه نمي‌پذيرند. در داستان‌هاي جنگي‌اي كه براي كودك و نوجوان در غرب توليد مي‌شود چهره‌اي بذله‌گو و خوش طبع از كشيش ترسيم مي‌شود. آنها از ابتدا به فرزندان‌شان مي‌فهمانند كه اعتقادات ديني صرفاً محدود به آداب خشك كليسا نيست و با اين شيوه كودك خود را با واقعيت‌هاي كشورشان آشنا مي‌كنند.
ضعف دشمن در داستان‌هاي جنگي ما خصوصاً كودك و نوجوان بيش از حد به طور احساسي بيان شده است. اين در حالي است كه با شناختي به اندازه از روحيه عراقي‌ها مي‌توان از اين كار به سادگي عبور كرد. شناختي به حد و قد داستان از خصلت‌هاي مردمي كه در ادبيات جنگ به عنوان دشمن معرفي مي‌شوند كار عجز و ناتواني را از سوي آنها به واقعيت تبديل خواهد كرد. در كنار اين توصيف‌ها شايد در جايي حتي لازم باشد از هوش و ذكاوت دشمن نيز تعريف كرد. در غير اين صورت نمي‌توان از حماقت آنها سخن گفت. اينها مواردي است كه در «اسلحه سري» نويسنده با سربلندي از پس‌شان برآمده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها