خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)سميرا سرخان زاده-خبرنگار: بار ديگر سفره رمضان گشوده ميشود؛ سفرهاي كه سالها با بوي حلوا، عطر آش و نان تازه آن كه با آهنگ دعاي افطار همراه ميشود، آشناييم. سفرهاي كه از كودكي ميخواستيم با حضور در سي سحر و افطار آن و دست شستن از خوردن و آشاميدن، بگوييم؛ ما هم بزرگ شدهايم!
سفرهاي كه يادآور جملات مادر در برابر كمتواني ما بود و «روزه كله گنجشكي» را نوعي روزهداري كودكانه ميخواند و ما بياطلاع از اين كه چنين آييني تنها در مرام كودكي جاي ميگيرد، مانند بچههايي كه با پوشيدن كفش بزرگترها احساس بزرگي ميكنند، با روزهداري كله گنجشكي خوشحال ميشديم و احساس ميكرديم ردايي از بزرگي به تن داريم.
بعدها كه با مدرسه، كيف و كتاب، خواندن و نوشتن بيشتر آشنا شديم و ناممان به طور رسمي در فهرست بزرگسالان يا افرادي كه روزه بر آنها واجب ميشود، جاي گرفت، با دعاها و كتابهايي كه مادر، مادربزرگ و ديگران پس از خواندن نماز به دست ميگرفتند، آشنا شديم و معناي واقعي روزهداري تمامي اعضاي بدن اعم از زبان، دست، چشمان و ... را در كتاب ديني خوانديم، با مبطلات روزه آشنا شديم و فهميديم كتابهايي وجود دارند كه در آنها احكام روزه و روزهداري نوشته شدهاند. چقدر برايمان جالب بود كه درباره هر چيزي كتابي وجود دارد!
پس از سالها نشستن در كنار سفره افطاري و بيدار ماندن در كنار بزرگترها، با شبهاي قدر آشنا شديم، يادش به خير چند بار سعي كرديم همپاي بزرگترها تمرين قرآن بر سر گرفتن كنيم و نشد مثل آنها تا سحر به دعا بنشينيم و خدا را به هزار نام او سوگند دهيم كه لحظهاي ما را به حال خود مگذارد.
صبح با حسرت از دست دادن آن شب، به دو شب باقي مانده ميانديشيديم كه اغلب با اتفاقات مشابهي همراه ميشد و همان آرزو را در دل ما باقي ميگذاشت. بزرگترها ميگفتند قرآن خواندن در اين شب هزار برابر شبهاي ديگر ثواب دارد، هر كسي اين شبها را احيا دارد در تقدير خود تا سال آينده نقش خواهد داشت و ...
باز هم با آمدن صبح، ميفهميديم كه امسال هم نشد و به اميد سال ديگر حسرت ميخورديم ...
اما امسال تا شبهاي قدر، شب نزول قرآن فرصت زيادي باقي است؛ شبهايي كه ميتوانيم با درك آيات الهي و خواندن دعاهايي كه در روايات و احاديث گوناگون بر آنها تاكيد شده است، تا سال آينده بخشي از معنويات خود را بيمه كنيم.
سهشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰ - ۰۸:۰۰
نظر شما