کتابشناس و موعودپژوه كه درباره علامه اميني حرفهاي زيادي براي گفتن دارد، با ذكر خاطرهاي درباره صاحب الغدير، از چگونگي سوء قصد به جان علامه و نحوه نجات وي از مرگي كه در راه يافتن كتاب تهديدش ميكرد، سخن گفت./
وي با بيان علاقهمندي كه علامه در مسير دستيابي به منابع مكتوب و آثار كهن داشت، گفت: زماني علامه اميني به كتابي نياز شديد داشت، اما نسخهاي از آن اثر را در جايي سراغ نداشت. وي زماني كه به بغداد رفت و در مجلسي كه عدهاي از اهل تحقيق حضور داشتنند، اين مساله را مطرح كرد. در آن هنگام يكي از علماي اهل سنت، اظهار كرد كه من يك نسخه از اين كتاب را در اختيار دارم، شما ميتوانيد شب جمعه در نجف به منزلم بياييد و تا هر زماني كه طول كشيد، از اين اثر نسخهبرداري كنيد.
حجتالاسلام مهدیپور ادامه داد: مرحوم اميني از اين اتفاق خوشحال شد و شب جمعه از نجف اشرف به سوي بغداد حركت كرد. در طول راه سيدي كه علامه وي را نميشناخت، با او هممسير و در همان اتومبيل سوار شد. وقتي ماشين به بغداد رسيد، آن فرد از علامه پرسيد كه به كجا ميخواهي بروي و علامه اميني جريان كتاب را عنوان كرد. آن فرد گفت كه من نيز با شما ميآيم.
اين نويسنده ديني افزود: در اين هنگام، علامه اميني به او يادآور شد كه من ميزبان را نميشناسم و از قبل با او آشنايي و دوستي ندارم. با اين وجود آن فرد قبول نكرد كه از همراهي با ايشان خودداري كند. علامه اميني بر خلاف ميل باطني خود و با اين تصور كه اين سيد جايي در بغداد براي اقامت ندارد، با اكراه همراهي او را پذيرفت.
ویراستار و مبلغ مذهبي با اشاره به نگراني علامه اميني و نشناختن ميزبان اظهار داشت: زماني كه علامه اميني و همراه وي به منزل آن فرد رسيدند و به داخل خانه رفتند، با خانهاي مواجه شدند كه در طبقه دوم بود و دو در ورودي داشت كه هريك به يكي از حياط هاي منزل راه داشتند. در اتاق بزرگ طبقه دوم نيز پنجرهاي تعبيه شده بود كه به سوي شط(رودخانه) باز ميشد.
وي ادامه داد: زماني كه علامه اميني در آن اتاق استقرار يافت، سيد براي تجديد وضو به طبقه نخست خانه آمد و وقتي بازگشت، در روبهرويي اتاق را قفل و صاحبخانه را از زمين بلند كرد و از پنجره خانه در شط انداخت. علامه با ديدن اين صحنه بسيار عصباني شد. سيد علامه را به سمت دستشويي هدايت و او را از حياط خانه خارج كرد. هنگامي كه آنان به سر كوچه رسيدند، ماشيني را براي رفتن به نجف كرايه كردند.
اين مولف سرگذشتنگار بيان داشت: در طول مسير به دليل حضور راننده هيچ گفتوگويي ميان علامه و همراه وي صورت نگرفت تا زماني كه به نجف رسيدند و از ماشين پياده شدند و سيد گفت؛ وقتي وارد اتاق شدم، دري كه بستم، شش تن قمه(شمشير) به دست با يكديگر صحبت ميكردند و ميگفتند كه تنها شيخ را بكشيم يا همراه او را هم از بين ببريم؟ از اين رو، وقتي در طبقه پايين بودم، در حياط را بستم و زمان ورود به طبقه بالا، در اتاقي را كه به سوي آنها باز ميشد قفل كردم، با اين كار آن شش تن را محبوس كردم و صاحبخانه را به رودخانه انداختم.
نويسنده كتاب «ارمغان صافی در رد فرقه بهائی» بيان داشت: در اين زمان علامه اميني گفت كه آنها مرا ميشناسند و براي انتقام سراغم خواهند آمد. آن سيد گفت، مطمئن باشيد تا زماني كه زندهايد، كسي سراغ شما نخواهد آمد. علامه اميني بعد از آن كه به خانه آمد، چند روزي را در خانه سپري كرد. پس از مدتي، با نگراني فراوان براي خواندن نماز صبح به حرم حضرت علي(ع) رفت و هنگامي كه راهي منزل بود، پيرزني را در صحن حرم ديد كه دستمال و چند نسخه خطي در دست داشت و به علامه ميگفت كه اينها را ميفروشم.
وي افزود: علامه با ديدن احوال پير زن به او گفت كه من به اينها احتياج ندارم و زن گفت كه من به پول آنها نيازمندم. علامه تمامي پولي را كه با خود همراه داشت، بدون شمارش به وي داد و آن كتابها را از او خريد و به خانه آورد. وقتي آن دستمال را باز كرد، در كمال شگفتي علاوه بر همان كتابي كه در پي آن بود و نزديك بود جانش را بر سر آن از دست دهد، چند نسخه خطي ارزشمند ديگر را نيز كه پيشتر در پي آنها بود مشاهده كرد. جالب اين كه تا آخر عمرش نيز هيچ فردي براي پيگيري آن ماجرا در پي يافتن علامه برنيامد.
نويسنده كتاب «سرچشمه کوثر: امالمومنین خدیجه کبری» با تاكيد بر اين كه هرچه از علامه اميني بگوييم، كم سخن گفتهايم، عنوان كرد: هنوز كتابهايي كه شايسته تبيين مقام اميني باشد، به رشته تحرير در نيامده اند.
وي كتاب الغدير را شاهكاري ادبي خواند و عنوان داشت: در اين كتاب هزاران مطلب ارزشمند در حد اعلاي تحقيق جاي دارند. با كوشش «علامه محمدعلي اردوبادي» كه در ادبيات عرب قهرمان زمان خود بود، اين اثر سطر به سطر ويرايش شد و در نهايت، كتابي پديد آمد كه در تاريخ تاليفات مسلمانان و شيعيان كمنظير است.
حجتالاسلام علیاکبر مهدیپور، نویسنده، محقق، مترجم، خطیب، سرگذشتنگار، ویراستار، مبلغ، کتابشناس، موعودپژوه و پژوهشگر ایرانی، سال 1364 هجری قمری(1324 هجری شمسی) در محله باغميشه تبریز متولد شد. وي شهریور 1354 شمسی بنابر دعوت شیعیان ترکیه از سوی دارالتبلیغ به ترکیه رفت و امور شیعیان استانبول را برعهده گرفت. او انتشارات «زمان» را پایهگذاری و چندین کتاب به زبان ترکی منتشر كرد.
از جمله آثار اين نويسنده موعودپژوه ميتوان «لزوم تفکیک علائم حتمی ظهور از علائم غیرحتمی»، «اشک روان بر امیر کاروان»، «اسرار نماز، ترجمه اسرارالصلوه»، «ارمغان صافی در رد فرقه بهائی»، «سرچشمه کوثر: امالمومنین خدیجه کبری»، «روزگار رهائی»، «پژوهه مهدوی»، «او خواهد آمد»، «حدیث ثقلین با دو قرائت» و «حکایت غیبت» را نام برد.
نظر شما