«رييس جمهور و آدمكش» نوشته اسكات ميلر به بررسي رد پاي آنارشيسم و كاپيتاليسم در اواخر قرن نوزدهم مي پردازد و ترور پرزيدنت ويليام مك كينلي به دست لئون زولگوژ را زير ذره بين قرار مي دهد.
اسكات ميلر روزنامه نگار كهنهكاري است كه در اين كتاب كه نخستين تجربه او در نوشتن كتاب است، به سراغ موضوع جالب توجهي رفته است؛ او دو نوع تاريخ براي خلق يك تصوير از آمريكا در اواخر قرن نوزدهم و رسيدن قرن بيستم را مد نظر قرار مي دهد و به اين ترتيب در ديدگاه هاي راديكالي كه بر جهان حاكم بود دقيق ميشود. او در اين کتاب تاریخ آمریکا را به شمشیری دو لبه تشبیه می کند و به بررسي ترور ویلیام مک کینلی در سال 1901 به عنوان برهه اي از تاريخ آمريكا ميپردازد.
سوالي كه او در اين کتاب مطرح مي كند اين است كه آيا آمریکا به دليل دارا بودن صنعتي در حال رشد در آغاز قرن بيستم در حال تبدیل شدن به كشوري ثروتمند است یا اینکه این کشور جايگاه مهاجران فقیري است كه به اميد يافتن موقعيت هاي بهتر کشورهای خودشان را ترك مي كنند و مجبور مي شوند تا در اين كشور برای سرمایه داران کار کنند.
میلر مي گويد با بررسي تاریخ آمریکا مي توان دريافت كه هر دوی این نظریات به نوعی درست است. او مينويسد «لئون زولگوژ» عامل ترور ريیس جمهور به عنوان مهرهاي از سوي آنارشيست ها دست به كشتن رييس جمهور زد و او را به عنوان نماينده پلوتوكراسي و درست در شرايطي ترور كرد كه سياست هاي او به دليل شخصيت انساني و نيز دلجويي او از مردان وزنان در اين سياست ها برايش محبوبيتي عمومي ايجاد كرده بود. اين رييس جمهور به عنوان جمهوريخواهي ثابت قدم، با حمايت خود از منافع تجارت، حمايت مردمي را پشت سرش داشت. او بر اين باور بود كه صنعت آمريكا باعث نوآوري و بهبود استاندارهاي زندگي است. با اين حال روي ديگر اين تيغه دو دم اين است كه ماجراجويي هاي نظامي او در خارج از كشور و الحاق اجباري سرزمين هاي خارجي كه از سوي مخالفان به عنوان تجاوز جنايتكارانه مطرح مي شد، او را به دست مرگ سپرد. با اين حال صنايع آمريكايي در همين دوره بيش از آنچه مردم بتوانند خريد كنند، توليد مي كردند و اين چرخه منظم موجب مشكلات مالي از طريق بحران اقتصادي در اواخر قرن نوزدهم شده بود.
به همين آنها دوست داشتند تا با کالا، خودشان نیز در کشورهای خارجی حضور پيدا كنند و همین امر جنگ های آمریکا - اسپانیا برای تصرف قلمروهای تصرف شده توسط اسپانیایی ها را موجب می شود.
راه حلي كه مك كينلي انتخاب ميكند اين است كه در سال 1897 وقتی بر پست ریاست جمهوری آمریکا تكيه مي زند، به دنبال يافتن بازاری جهانی برای محصولات آمریکایی است. او نمي خواست قوانین سیاسی آمریکا را بر دادوستدهای تجاری و مردم بومي تحميل كند و اين همان كاري بود كه اسپانيايي ها در مناطق استعماري شان انجام مي دادند. در كتاب ميلر مطرح مي شود كه رييس جمهور مي خواست از مسيرهاي تجاري قابل اطمينان و محافظت شده و نيز از راه ثبات سياسي و اقتصادي در شركاي تجاري آمريكا جلو برود . او مي گفت تفاوت بين محلهاي مختلف بايد به حداقل برسد و كوبا و فيليپين يادبگيرند كه از نيروهاي آمريكايي پشتيباني كنند. اما اين سياست ها به آنجا انجاميد كه مردم اين كشورها تصور كنند رفاه آنها مال ماست و با ايجاد شورش علیه مقامات دولتی قد علم کنند.
زولگوژ اما از تحليل كردن خودداري مي كرد چون او ززدگي سخت خودش را پشت سر گذاشته بود. او از 10 سالگی کار کرده بود و وقتی در دوران جوانی از کارخانه محل کار خود ـ متعلق به شرکت رولینگ میل بود بدون دلیل اخراج شد، به جای کاتولیسم، آیین دیگری به نام آنارشیسم و هرج و مرج را انتخاب کرد واين را تنها راه مقابله با ثروتمندان و قدرت طلبی آنها يافته بود.
ميلر با بررسي اين دو مسير كه از سويي در سياست هاي رييس جمهور و از سوي ديگر در زندگي زولگوژ تاثير مي گذارد، دست به تحليلي مي زند كه شايد براي مورخان تزاگي چنداني نداشته باشد، اما برای آیندگان این کشور و کشورهای دیگر مفید است.
نظر شما