در ميان شاعران زبان فارسي، عنوان حکيم به چند تن از شاعران اطلاق مي شود؛ حکيم فردوسي، حکيم عمر خيام، حکيم سنايي، حکيم نظامي و حکيم خاقاني. نشست درس گفتارهایی درباره نظامی با طرح این پرسش و پاسخ به آن برگزار شد که چرا به نظامي و شاعران مذکور حکيم
ميگويند و ويژگيهاي حکمت نظامي کدام است؟
دادبه در ادامه سخنانش گفت: به درستي هم اگر ملتي زبان خود را از دست بدهد، منقرض ميشود حتی ملتهايي كه تازه به عرصه رسيدهاند، در جستجوي هويت ملیاند. مصادرههايي هم كه از شخصيتهاي تاريخي و فرهنگي ما صورت ميگيرد، براي دستيابي به چنين هويتي است.
وی افزود: قرن چهارم، عصر زرين فرهنگ ايران است و هر آنچه كه فكر كنيم به ظهور رسيده است، بنيان آن را بزرگاني همانند ابن سينا، بيروني، فردوسي و ديگر هم روزگارانشان، در اين قرن گذاشتهاند. در دورههاي بعد، ابتكاري صورت نگرفت و هر چه بود گسترش و تكميل بنيانهاي گذشته بود. در اين سده، بزرگترين قهرمان عقل، در معناي عقل ارسطويي، ابن سينا است. درست است كه فارابي پيشرو او بود اما مباحث عمده اين حوزه و رفتن به سوي حكمت مشرقي، با ابن سينا شروع شد.
حكمت نظامي، ادامه حكمت فردوسي است
این استاد دانشگاه یادآور شد: قرن چهارم، دوره بازگشت به هويت نيز بود. لازمه اين كار هم بازگشت به حكمت ايران، يا همان حكمت اشراقي بود. هر آنچه بعدها درباره چنين حكمتي گفتهاند، سرچشمهاش از همين قرن چهارم است. زبان ملي اين دوره هم با فردوسي آغاز ميشود.
وی خاطرنشان کرد: اگر هزار محقق به هزار زبان، همان سخناني را كه فردوسي گفته است، مينوشتند، ممكن بود كه كار تحقيقي خوبي پديد بيايد، اما همانند زبان شاهنامه نميتوانست هويتساز باشد. فردوسي با زبان ملي سخن ميگفت؛ اگر مقدمه شاهنامه را بنگريد، جوهر فلسفه سهروردي را خواهيد ديد. كار سهروردي هم، آن چنان كه خودش ميگويد، چيزي نبود جز بازسازي حكمت خسرواني. نظامي هم بيواسطه دنبال حركت فردوسي را ميگيرد. حكمتي كه در آثار او ميبينيم، همان حكمت ايراني است.
دادبه گفت: شايد تمام مسالهاي كه نظامي در باب عقل و حاصل آن، كه حكمت باشد، بازگو ميكند و همه تلاشي كه عقل انجام ميدهد تا به فهم هستي برسد، در اين بيتهاي «اقبال نامه» نهفته باشد: «بزرگ آفريننده هر چه هست/ ز هرچ آفريده ست بالا و پست؛ نخستين خرد را پديدار كرد/ ز نور خودش ديده بيدار كرد؛ هر آن نقش كز كلك قدرت نگاشت/ ز چشم خرد هيچ پنهان نداشت؛ مگر نقش اول كز آغاز بست/ كز آن پرده چشم خرد باز بست؛ هر آن گنج پوشيده كآمد پديد/ به دست خرد باز دادش كليد؛ جز اول حسابي كه سربسته بود/ وز آنجا خرد چشم بسته بود؛ وز آن جاده كو بر خرد بست راه/ حكايت مكن وز حكايت مخواه».
وی افزود: مسالهاي كه در فرهنگ ما، در برخورد با فرهنگ يوناني، مطرح بود، اين نكته بود كه كاركرد عقل تا كجاست؟ طبيعي است كه آن حرفهايي كه در يونان، از تالس تا سقراط و ارسطو، گفته ميشد، اين بود كه عقل، حداكثر ميتواند تا برهان پيش برود و استدلال برهاني، يعني استدلال برپايه يقينيات. اين را هم اضافه كنم كه آنچه عقل برهاني يا عقل افلاطوني ميناميم، برگرفته از «زرتشت» است. حتی ما دليل داريم كه نشان ميدهد كه در آكادمي افلاطون، اوستا خوانده ميشد. به هر حال، در فرهنگ ايراني حرف اين بود كه عقل افزون بر آنچه يونانيان مي گويند، كاركرد ديگري هم دارد كه «شهود» يا دريافت مستقيم است.
ستايش و نكوهش «عقل» در آثار نظامي
اين مدرس دانشگاه افزود: يكي از مشكلات متون ما اين است كه يك جا عقل ستايش ميشود، در جايي ديگر نكوهش. مساله را اينطور خواستهاند حل كنند كه آن عقلي كه نكوهش ميشود، عقل جزيي است اما به هر حال در آنجايي كه در ستايش عقل سخن گفتهاند، دو گونه است: يكي آنجايي كه عقل در موضع خودش حركت ميكند و يكي هم آنجايي كه عقل تبديل شده است به عقل افلاطوني ـ ايراني. آن عقلي كه نكوهش ميشود، عقل كنترل نشده است. بيتي از نظامي وجود دارد كه اين نكته را بسيار خوب بازگو ميكند.
نظامي ميگويد: «عقل به شرع تو ز درياي خون/ كشتي جان برده به ساحل برون». معناي بيت نظامي اين است كه عقل منهاي شريعت، حاصلي جز خونريزي ندارد. به راستي هم عقل لجام گسيختهاي كه كنترل اخلاقي نداشته باشد، به اين جا ميرسد كه درياي خون راه بياندازد. در نتيجه بايد توجه داشت كه عقلگرايي ارسطويي و ابنسينايي به ذات خود بد نيست اما بايد درست استفاده بشود.
وی افزود: مواردي در آثار نظامي وجود دارد كه به عقل حمله ميكند و ميگويد كه عقل به جايی
نميرسد. مثل اين نمونه: «وهم تهي پاي بسي ره نوشت/ هم ز درش دست تهي بازگشت؛ راه بسي رفت و ضميرش نيافت/ ديده بسي جست و نظيرش نيافت؛ عقل درآمد كه طلب كردمش/ ترك ادب بود ادب كردمش». يعني عقلي كه كميت گراست، نميتواند حركتي بيش از اين انجام بدهد. در جايي ديگر، در اينباره ميگويد: «عقل آبله پاي و كوي تاريك/ وآنگاه رهي چو موي باريك؛ توفيق تو گر نه ره نمايد/ اين عقده به عقل كي گشايد».
اما بيتهايي هم در «خسرو و شيرين» هست كه عقل را تاييد ميكند. اين عقل، عقل افلاطوني ـ ايراني است: «بپرس از عقل دور انديش گستاخ/ كه چون شايد شدن بر بام اين كاخ؛ چنان كز عقل فتوا ميستاني/ علم بركش بر اين كاخ كياني؛ خرد شيخ الشيوخ راه تو بس/ از او پرس آنچه
ميپرسي نه از كس؛ سخن كز قول آن پير كهن نيست/ بر پيران وبال است آن سخن نيست». اگر ميان اين عقلها، تفكيك ايجاد نكنيم، خيال ميكنيم كه نظامي دچار تناقضگويي شده است.
دادبه در پایان سخنانش گفت: اين را هم بايد توجه داشت كه سير نظامي از سوي زهد به سوي عشق است. به خاطر همين است كه نخست «مخزن الاسرار» را ميسرايد و بعد منظومههاي «خسرو و شيرين» و «ليلي و مجنون» را. نظامي اين سير را انجام داده تا مطابق حكمت ايراني رفتار كرده باشد. سير زاهدانه «مخزن الاسرار» نظامي، آغاز كمال او در منظومههاي بعدي است.
نظر شما