پنجشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۹:۰۹
جریان بازیابی و جستجوی هویت ملی ایرانیان در قرن چهارم

دکتر اصغر دادبه در درس‌گفتار نظامی در شهر کتاب مرکزی گفت: ايرانيان قرن چهارم، در جريان بازيابي هويت ملي خود، مثلثي از هويت را احياء كردند. نخستین ضلع مثلث، زبان و ادب ملي بود، ضلع دوم اسطوره و تاريخ ملي است و ضلع سوم حكمت و فلسفه ملي. در واقع هر ملت كهني در تمدن خود اين سه ضلع را دارد.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، دكتر اصغر دادبه در نوزدهمين مجموعه «درس‌گفتارهايي درباره نظامی» كه عصر چهارشنبه (4 خرداد) در شهر كتاب مركزي برگزار شد به بررسي نظامي و حكمت ايراني و مقايسه‌ ميان منش‌ها و روش‌هاي نظامي و حكمت ايراني پرداخت. 

در ميان شاعران زبان فارسي، عنوان حکيم به چند تن از شاعران اطلاق مي‌ شود؛ حکيم فردوسي، حکيم عمر خيام، حکيم سنايي، حکيم نظامي و حکيم خاقاني. نشست درس گفتارهایی درباره نظامی با طرح این پرسش و پاسخ به آن برگزار شد که چرا به نظامي و شاعران مذکور حکيم
مي‌​گويند و ويژگي‌​هاي حکمت نظامي کدام است؟

دادبه در ادامه سخنانش گفت: به درستي هم اگر ملتي زبان خود را از دست بدهد، منقرض مي​شود حتی ملت​هايي كه تازه به عرصه رسيده​اند، در جستجوي هويت ملی​اند. مصادره​هايي هم كه از شخصيت​هاي تاريخي و فرهنگي ما صورت مي​گيرد، براي دست​يابي به چنين هويتي است. 

وی افزود: قرن چهارم، عصر زرين فرهنگ ايران است و هر آنچه كه فكر كنيم به ظهور رسيده است، بنيان آن را بزرگاني همانند ابن سينا، بيروني، فردوسي و ديگر هم روزگاران​شان، در اين قرن گذاشته​اند. در دوره​هاي بعد، ابتكاري صورت نگرفت و هر چه بود گسترش و تكميل بنيان​هاي گذشته بود. در اين سده، بزرگترين قهرمان عقل، در معناي عقل ارسطويي، ابن سينا است. درست است كه فارابي پيشرو او بود اما مباحث عمده اين حوزه و رفتن به سوي حكمت مشرقي، با ابن سينا شروع شد. 

حكمت نظامي، ادامه حكمت فردوسي است
این استاد دانشگاه یادآور شد: قرن چهارم، دوره بازگشت به هويت نيز بود. لازمه اين كار هم بازگشت به حكمت ايران، يا همان حكمت اشراقي بود. هر آنچه بعدها درباره چنين حكمتي گفته​اند، سرچشمه​اش از همين قرن چهارم است. زبان ملي اين دوره هم با فردوسي آغاز مي​شود. 

وی خاطرنشان کرد: اگر هزار محقق به هزار زبان، همان سخناني را كه فردوسي گفته است، مي​نوشتند، ممكن بود كه كار تحقيقي خوبي پديد بيايد، اما همانند زبان شاهنامه نمي​توانست هويت​ساز باشد. فردوسي با زبان ملي سخن مي​گفت؛ اگر مقدمه شاهنامه را بنگريد، جوهر فلسفه سهروردي را خواهيد ديد. كار سهروردي هم، آن چنان كه خودش مي​گويد، چيزي نبود جز بازسازي حكمت خسرواني. نظامي هم بي​واسطه دنبال حركت فردوسي را مي​گيرد. حكمتي كه در آثار او مي​بينيم، همان حكمت ايراني است. 

دادبه گفت: شايد تمام مساله​اي كه نظامي در باب عقل و حاصل آن، كه حكمت باشد، بازگو مي​كند و همه تلاشي كه عقل انجام مي​دهد تا به فهم هستي برسد، در اين بيت​هاي «اقبال نامه» نهفته باشد: «بزرگ آفريننده هر چه هست/ ز هرچ آفريده ست بالا و پست؛ نخستين خرد را پديدار كرد/ ز نور خودش ديده بيدار كرد؛ هر آن نقش كز كلك قدرت نگاشت/ ز چشم خرد هيچ پنهان نداشت؛ مگر نقش اول كز آغاز بست/ كز آن پرده چشم خرد باز بست؛ هر آن گنج پوشيده كآمد پديد/ به دست خرد باز دادش كليد؛ جز اول حسابي كه سربسته بود/ وز آنجا خرد چشم بسته بود؛ وز آن جاده كو بر خرد بست راه/ حكايت مكن وز حكايت مخواه». 

وی افزود: مساله​اي كه در فرهنگ ما، در برخورد با فرهنگ يوناني، مطرح بود، اين نكته بود كه كاركرد عقل تا كجاست؟ طبيعي است كه آن حرف​هايي كه در يونان، از تالس تا سقراط و ارسطو، گفته مي​شد، اين بود كه عقل، حداكثر مي​تواند تا برهان پيش برود و استدلال برهاني، يعني استدلال برپايه يقينيات. اين را هم اضافه كنم كه آنچه عقل برهاني يا عقل افلاطوني مي​ناميم، برگرفته از «زرتشت» است. حتی ما دليل داريم كه نشان مي​دهد كه در آكادمي افلاطون، اوستا خوانده مي​شد. به هر حال، در فرهنگ ايراني حرف اين بود كه عقل افزون بر آنچه يونانيان مي گويند، كاركرد ديگري هم دارد كه «شهود» يا دريافت مستقيم است. 

ستايش و نكوهش «عقل» در آثار نظامي
اين مدرس دانشگاه افزود: يكي از مشكلات متون ما اين است كه يك جا عقل ستايش مي​شود، در جايي ديگر نكوهش. مساله را اين​طور خواسته​اند حل كنند كه آن عقلي كه نكوهش مي​شود، عقل جزيي است اما به هر حال در آنجايي كه در ستايش عقل سخن گفته​اند، دو گونه است: يكي آنجايي كه عقل در موضع خودش حركت مي​كند و يكي هم آنجايي كه عقل تبديل شده است به عقل افلاطوني ـ ايراني. آن عقلي كه نكوهش مي​شود، عقل كنترل نشده است. بيتي از نظامي وجود دارد كه اين نكته را بسيار خوب بازگو مي​كند. 

نظامي مي​گويد: «عقل به شرع تو ز درياي خون/ كشتي جان برده به ساحل برون». معناي بيت نظامي اين است كه عقل منهاي شريعت، حاصلي جز خونريزي ندارد. به راستي هم عقل لجام گسيخته​اي كه كنترل اخلاقي نداشته باشد، به اين جا مي​رسد كه درياي خون راه بياندازد. در نتيجه بايد توجه داشت كه عقل​گرايي ارسطويي و ابن​سينايي به ذات خود بد نيست اما بايد درست استفاده بشود. 

وی افزود: مواردي در آثار نظامي وجود دارد كه به عقل حمله مي​كند و مي​گويد كه عقل به جايی
نمي​رسد. مثل اين نمونه: «وهم تهي پاي بسي ره نوشت/ هم ز درش دست تهي بازگشت؛ راه بسي رفت و ضميرش نيافت/ ديده بسي جست و نظيرش نيافت؛ عقل درآمد كه طلب كردمش/ ترك ادب بود ادب كردمش». يعني عقلي كه كميت گراست، نمي​تواند حركتي بيش از اين انجام بدهد. در جايي ديگر، در اين​باره مي​گويد: «عقل آبله پاي و كوي تاريك/ وآنگاه رهي چو موي باريك؛ توفيق تو گر نه ره نمايد/ اين عقده به عقل كي گشايد». 

اما بيت​هايي هم در «خسرو و شيرين» هست كه عقل را تاييد مي​كند. اين عقل، عقل افلاطوني ـ ايراني است: «بپرس از عقل دور انديش گستاخ/ كه چون شايد شدن بر بام اين كاخ؛ چنان كز عقل فتوا مي​ستاني/ علم بركش بر اين كاخ كياني؛ خرد شيخ الشيوخ راه تو بس/ از او پرس آنچه
مي​پرسي نه از كس؛ سخن كز قول آن پير كهن نيست/ بر پيران وبال است آن سخن نيست». اگر ميان اين عقل​ها، تفكيك ايجاد نكنيم، خيال مي​كنيم كه نظامي دچار تناقض​گويي شده است. 

دادبه در پایان سخنانش گفت: اين را هم بايد توجه داشت كه سير نظامي از سوي زهد به سوي عشق است. به خاطر همين است كه نخست «مخزن الاسرار» را مي​سرايد و بعد منظومه​هاي «خسرو و شيرين» و «ليلي و مجنون» را. نظامي اين سير را انجام داده تا مطابق حكمت ايراني رفتار كرده باشد. سير زاهدانه «مخزن الاسرار» نظامي، آغاز كمال او در منظومه​هاي بعدي است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها