کلامی در مقدمه این کتاب نوشته است:«بنای حقیر بر این بوده که شمای کلی از زندگی یک رزمنده را به دست خواننده بدهیم نه این که به اصطلاح یک دائرهالمعارف بنویسیم. قرار است ما در این گونه قالبها، برشی از زوایای مختلف زندگی شهید را به تصویر بکشیم نه تمام آن را.»
در بخشی از این کتاب با عنوان «جر و بحث دوشکایی» میخوانیم:
«سر مطالب درسی و تئوری، یک بار بینمان بحثی پیش آمد. یکهو از کوره در رفتم و جلوی جمع، به او حرفهای تندی زدم و گفتم تو تازه وارد هستی و ما همیشه مأموریّتم و چنین و چنان. عصبانی بودم. چیزی نگفت. حتّی بعد، خودش پا پیش گذاشت و معذرتخواهی کرد. او نشسته بود و من بالاسرش ایستاده بودم و بهش میگفتم: «تو هیچی نمیفهمی».
در بخش دیگری از این کتاب، همسر شهید به بیان خاطره میپردازد و می گوید: «عادت داشت هر وقت از سفر برمیگشت، یک چیزی میگرفت. مأموریت هم بود، دست خالی نمیآمد. از همان اوّل زندگی، کارهای هیجانی و شگفتآور کم نداشت. یکبار یک دست لباس هندی گرفته بود و وقتِ آمدن، گیر داده بود تنم کنم. میگفتم: «من فکرِ توام زودتر بیای، تو فکر چی هستی»؟!
کتاب«حمزه؛ خاطراتی از شهید مدافع حرم محمد حسین حمزه» از سوی علیرضا کلامی در 218 صفحه از سوی انتشارات خط مقدم منتشر شده است.
نظر شما