چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۸
اجتماع تغزل عاشقانه و شعر ناب اجتماعی در بیان زیبای سایه

کامران شرفشاهی، شاعر و پژوهشگر ادبی تاکید دارد که هوشنگ ابتهاج توانست با قدرت قلم و لطافت طبع در تمام عرصه‌های ادبی از سرایش غزل‌های عاشقانه تا بیان دردهای اجتماعش در اشعار اجتماعی سرآمد شود.

کامران شرفشاهی، شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ضمن ابراز تاسف از درگذشت هوشنگ ابتهاج، پیر پرنیان‌اندیش ادب فارسی عنوان کرد: امیرهوشنگ ابتهاج متخلص به سایه از سرآمدان شعر روزگار ما بود که از یک سو ارتباط خود را با جریان کلاسیک فارسی و از طرف دیگر با شعر نیمایی و جریان نوگرا در شعر معاصر و آوانگارد امروزی حفظ کرد و آثار ماندگار و ارزنده‌ای به یادگار گذاشت.

شرفشاهی با تاکید بر تاثیر ابتهاج بر جریان ادبی چند دهه اخیر افزود: شعر ابتهاج اگرچه متاثر از شاعرانی مانند شهریار و به‌ویژه حافظ است؛ اما در شعرش شاهد رگه‌های اجتماعی بسیار هستیم. در واقع سایه می‌کوشید از جریان مسایل اجتماعی دور نیفتد و در حد توان راوی رنج و دغدغه‌های جامعه باشد. به عبارت دیگر در کارنامه ادبی وی علاوه بر غزل‌هایی در نهایت زیبایی و لطافت با اشعار اجتماعی روبه‌رو می‌شویم که با موضع‌گیری‌ها و بروز چالش‌هایی نیز برای وی همراه شد.

این پژوهشگر ادبی همچنین بر تاثیرگذاری سایه در عرصه موسیقی کشورمان تاکید کرد و گفت: اشعار ابتهاج مورد توجه خوانندگان قرار گرفت و بسیاری از ترانه‌هایش توانست صاحب اقبال بسیار شود. در جریان موسیقی معاصر ردپایش هویداست که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. برخی در خصوص حضورش در عرصه موسیقی نظر منتقدانه داشته‌اند و موافق حضورش در عرصه موسیقی نبودند.

شرفشاهی به شعر «ارغوان» نیز اشاره کرد و افزود: بسیاری ابتهاج را به شاعر «ارغوان»‌بودن می‌شناسند  و این شعر با گذشت سال‌ها همچنان مورد اقبال عموم است و به صورت تصنیف اجرا شده است.

«شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌ست هوا؟
یا گرفته‌است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر می‌کشم از سینه نفس
نفسم را بر می‌گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می‌ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی‌ست
نفسم می‌گیرد
که هوا هم اینجا زندانی‌ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است.
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطرمن
گریه می‌انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می‌گرید…
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو می‌ریزد
این چه رازی‌ست که هر بار بهار
با عزای دل ما می‌آید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می‌افزاید؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درۀ غم می‌گذرند؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می‌آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش؛
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من…»

وی همچنین به اشعار مناسبتی ابتهاج از جمله در سوگ امام حسین (ع) اشاره کرد و گفت: وی همچنین صاحب سرودهای ماندگار و دل‌انگیز میهنی است که هیچ‌گاه از ذهن و خاطرمان محو نمی‌شوند.

«ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پرخون
خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دل‌ها پرخون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است، وای گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد
راه ما، راه حق، راه بهروزی است
اتحاد، اتحاد، رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه
در همه جهان خوش باد
یادگار خون عاشقان، ای بهار
ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها