جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۲
مریم مشرف: بهار، اندیشه‌های نو را با جسارت بیان کرد/ نخستین قصاید آزادیخواهی در دیوان کدام شاعر معاصر است؟

مریم مشرف به خبرگزاری کتاب ایران گفت: بهار شاعر و سیاستمداری است که توانسته بود در هجوم تندباد لحظه‌های زمان خود دست به انتخاب بزند و به جای زندگی اسف‌‌بار به رشد زبان فارسی و بروز اندیشه‌های نو در ادبیات کمک کند. بهار کسی است که بهترین قصاید آزادیخواهی در دیوان او جای گرفته است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مریم مشرف، مدرس دانشگاه شهید بهشتی، درباره ملک الشعرای بهار و وضعیت خاص دوراني که اين شاعر در آن به سر می‌برده به ایبنا گفت: بهار به دوران پرنوسانی از تاریخ اجتماعی ما تعلق دارد که فشارها و تعلیقات زیادی در آن وجود داشت...
متن گفت‌گو با دكتر مريم مشرف در اين باره به شكل يادداشت تنظيم شده است كه در ادامه مي‌آيد.

بهار به دوران پرنوسانی از تاریخ اجتماعی ما تعلق دارد که فشارها و تعلیقات زیادی در آن وجود داشت. او دوره مشروطه، سرکوب رضاشاهی و آزادی‌های نسبی در دهه 20 را تجربه می‌کند و چه کسی مانند بهار می‌تواند چنین نوسان‌هایی را از سر بگذراند؟ مسلما همه نمی‌توانستند این نوسان‌ها را تاب بیاورند. برای نمونه، تقی رفعت، شاعر مدرن آن زمان، در پیچ و تاب شرایط دشوار زمان خود، دست به خودکشی زد.

بهار پدیده‌ای خاص در ادبیات ماست که نه تنها توانسته بر شرایط روزگار خود سوار شود، بلکه سقوط هم نکرده است. البته شاید اشعار خاصی را از او ببینیم كه شاید بتوان گفت برخی از آنها نوعی تقیه به حساب می‌آیند.

بهار کسی است که بهترین قصاید آزادیخواهی در دیوان او جای گرفته است. توانایی او در انواع ژانرهای مختلف ادبی قابل مشاهده است، از عامیانه‌سرایی (منظومه‌های عامیانه‌ و به کاربردن زبان مردمی که از مقتضیات عصر مشروطه بود و نیز درونمایه‌های مربوط به مدرنیته که از خواسته‌های آن عصر بود) گرفته تا قصاید پرشکوهی که به لحاظ زبان توانمند، شانه به شانه درخشان‌ترین شعرهای فاخر و زبان ستوده فارسی دری جای دارند. پس بهار در تمام قالب‌ها موفق بوده است. چنین شخصی که از اواخر دوره قاجار در عرصه شعر و شاعری فارسی حضور داشته، در عین حال، نبض تمام جریانات سیاسی را در کتاب «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» گردآورده و از آنجاست که درمی‌یابیم، بهار تا چه حد در بطن تاریخ سیاسی حضور داشته و توانسته گاهی با زبان ایما و اشاره و گاهی به طور مستقیم اندیشه خود را مطرح کند، البته نه فقط مباحث سیاسی زمان، بلکه قصاید متفاوت دیگری، مانند قصیده‌ «لزنیه» که در دوره بیماری در لزن با این مقطع سروده است که:
«مه کرد مسخر دره و کوه لزن را
پر کرد ز سیماب روان دشت و چمن را

و پس از مقدماتی ادامه می‌دهد:

شد داغ دلم تازه که آورد به یادم
تاریکی و بدروزی ایران کهن را»

سپس بهار با اشاره به اوضاع بد ایران در آن زمان، به یاد فخرهای گذشته می‌افتد و می‌گوید:
«خون در سر من جوش زند از شرف و فخر
چون یاد کنم رزم کراسوس و سورن را...
و آن روز که شاپور به پیش سم شبرنگ
افکند به زانوی ادب والرین را»
(منظور از والرین امپراطوری روم است.)

از الفاظ بهار خصلت بیگانه‌ستیزی به وضوح دریافت می‌شود. برای نمونه در قصیده مشهور «جغد جنگ» با مطلع «فغان ز جغد جنگ و مرغوای او» می‌گوید:
«به خاک مشرق از چه رو زنند ره
جهانخوران غرب و اولیای او؟»

و سپس در آن برهه زمانی به بحث ریاضت اقتصادی اشاره می‌کند و می‌گوید:
«نهند منت نداده بر سرت
و گر دهند چیست ماجرای او
به نان ارزنت بساز و کن حذر
ز گندم و جو و مس و طلای او»

چنین بیگانه‌ستیزی عمیق آن هم در تب و تاب وطن‌پرستی، نه تنها او را به یکی از نوادر زمان خود، بلکه کل دوران‌ تبدیل کرده است. حال چنین کسی در برابر فشارها و سرکوب‌های عصر رضاشاهی قرار می‌گیرد، عصری که روشنفکری مانند دهخدا، مجبور است زندگی‌اي به حالت متواري داشته باشد و نسیم شمال به یک زندگی اسف‌بار می‌رسد.

در چنین شرایطی ملک‌الشعرای بهار باید تصمیم بگیرد؛ آیا به کشته شدن با آمپول هوا تن دهد كه در اين صورت ما امروز آثار ارزشمندی از او مانند دوره سه جلدی سبک شناسی و ترجمه نوشته‌های پهلوی یا تصحیح تاریخ سیستان را در اختیار نداشتیم، یا از کنار تندباد لحظه با احتیاط عبور کند و در تاسیس رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران سنگ بنایی استوار نهد؟




بهار راه دوم را انتخاب کرد و با انتخاب خود بر سر تمام فارسی‌گویان و رهروان این زبان منت گذاشت.

تفاوت را زمانی متوجه می‌شویم که می‌بینیم شعر سیاسی بتواند سیاست شعرزده باشد. تاریخ نشان داده که این روش هیچ گاه موفق نبوده است، مانند برخی سیاست‌گذاری‌های استالین در حوزه سیاست شعرزده که با موفقیت همراه نبود.

گاهی نیز شعر سیاست‌زده می‌شود. هنر باید والا باشد و عملا با این روش، شعر نمی‌تواند در زمره هنرهای والا قرار بگیرد.

باید ببینیم بزرگان در این راه چه کار کرده‌اند. حافظ می‌گوید:
«زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی»
و در چند بیت بعد ادامه می‌دهد:
«آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی»

این بیت در حقیقت، اعتراضی سیاسی را مطرح می‌کند، منتها به یک زبان عام (یا یونیورسال). یعنی زبانی که بی‌زمان است و فراتر از محدوده‌ مکانی خاص قرار می‌گیرد.
پیام سیاسی بهار نیز فرازمان است و از همین جهت است که شعرش ماندگار شده. با وجود گذشت سالیان سال از درگذشت این شاعر، پیام سیاسی شعر او، هنوز به ما منتقل می‌شود. بهار «لحظه‌ای» نمی‌اندیشید و فراتر از لحظه بود و هنوز در نبض جامعه ادبی ما زنده است و می‌تپد.




نکته دیگر در باره بهار، دستگیری او از شاعران زمان است. یعنی دو کودک دبستانی آن عصر، دو جوان نوباوه عصر مشروطه، زیر نظر مربیگری و دستگیری‌های بهار رشد کردند و هر دو اسوه شدند. بهار در زندگی هر دو نوجوانی که با یکدیگر دوست بودند، نقش بسزایی داشت: پروین اعتصامی و شهریار.

گرچه، نگاه عمیق سیاسی پروین مدیون تربیت و محیط ادبی و هنری پدرش است، اما ملک الشعرا نیز در شیوه نگاه او اثرگذار بوده است.

درباره شعر پروین یک اشتباه رایج وجود دارد، و آن اینکه شعر او را سیاسی نمی‌دانند. در حالی که پروین تمام ناملایمات را در اشعارش به صورت استعاری آورده است. پروین در اشعارش، از استعاره باغ استفاده می‌کند. او همواره از باغی می‌گوید که دزد به آن دستبرد زده است.

البته خدمات بهار محدود به این تعداد نیست. از تصحیح آثار گرفته تا تربیت شاعران روشنفکر و مترقی پس از خود، و خدمات دانشگاهی، همه و همه از خدمات او به حساب می‌آیند.

نکته دیگر درباره جریان رمانتیسیسم در غرب است که رمانتیک‌ها در شعر غربی از آن استفاده کردند. بهار نیز بلافاصله از این جریان در ایران بهره برد، گرچه خود هیچ‌گاه شعر رمانتیک نسرود. نکته دیگر، اینکه بهار با جریان های ادبی عصر تجدد به هیچ وجه بیگانه نبود. مجله «دانشکده» و «نوبهار» به سردبیری ملک الشعرا پا گرفته بود و منتشر می‌شد و حتی برخی از مباحث از همین طریق در جامعه مطرح می‌شد. در مجله دانشکده بود که شعرهای نیما در رسمی‌ترین نشریه منتشر شد و بسیاری از موتیف‌های ادبی از همین طریق، بیان و بعدها رایج شدند.

نمی‌توان از بهار انتظار داشت، هیجان‌هایی را که به سرودن شعر نو و زایایی نیما منجر می‌شد، از خود بروز دهد. زیرا بهار متعلق به حلقه وسط است؛ حلقه‌ای انتقالی که شعر کلاسیک را به شعر مدرن پیوند داده است. در همین حلقه شهریار و پروین نیز جای دارند.
از طرف دیگر، اگر تعبیرهای بديع  بهار در اشعارش نبود، ظرفیت‌های زبان آنقدر باز و شکوفا نمی‌شد که بعدها شاعران مدرن در نیمه اول قرن 20 بتوانند آن تحولات را ایجاد کنند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها