قدمعلي سرامي در نشست «زن در شاهنامه» در فرهنگسرای ابنسینا گفت: شاهنامه فردوسي در گذر تاريخ همواره سبب همبستگي تيرههاي ايراني بوده است. پس اگر امروز هم دست ياري به سوي اين كتاب گرامي دراز كنيم، اشتباه نكرده، و از پراكندگي و چند پارگي خود دوري كردهايم./
وي كه عصر ۲۵ تيرماه، در سالن آمفي تئاتر فرهنگسراي ابن سينا، سخن ميگفت، با اشاره به انديشه محمود غزنوي، افزود:" سلطان محمود غزنوي كه ستمها بر فردوسي روا داشت، هنگامي كه بيتي شنيد كه برانگيزاننده و پر صلابت بود، از نام گوينده آن پرسيد، وقتي شنيد كه آن بيت از شاهنامه است، نه تنها از كرده خود پشيمان شد، بلكه به آن نيرو و قدرت شگفت شاهنامه هم پي برد و درصدد جبران كار ناپسند خود افتاد. هر چند روايتها به ما ميگويند كه براي اين كار بسيار دير شده بود."
وي در ادامه عنوان كرد:" در برابر كار عظيم و شگفتآوري كه فردوسي انجام داد، دستگاه فرمانروايي غزنوي نه تنها ارجي به آن ننهاد، بلكه حقي هم براي فردوسي قائل نشد. غزنويان حتي از اين هم فراتر رفتند و ناسپاسيها كردند. بنا به روايتي كهن، آنها كساني را واداشتند تا فردوسي را آزار دهند و او را ناچار به ترك ديارش كنند."
مولف كتاب «از رنگ گل تا رنج خار، شكلشناسي داستانهاي شاهنامه»، گفت: پس از اين رنجها بود كه بنا به روايتي مشهور، فردوسي هجونامه را سرود. هجونامه در ابتدا چند بيت بيشتر نبود. اما ديگران به تدريج ابياتي را بر آن افزودند. اين هجونامه را ابتدا مولف «چهار مقاله» نقل كرده كه در نكوهش سلطان محمود غزنوي و به راستي كم نظير است و ميتوان آن را يادآور جوانمردي و غيرت مداري مردم ايران دانست.
وي افزود: شعري منسوب به فردوسي هم در كتابهاي پيشينيان آمده كه هر چند ممكن است از فردوسي نباشد، اما رنگ و بوي بيتهاي شاهنامه را دارد. در آن شعر، فردوسي، دربار سلطان محمود را به دريايي بيكرانه از مال و خواسته تشبيه ميكند و از تواناييهاي مادي او نام ميبرد. اما ميگويد كه او جوياي آن ثروت نيست. فردوسي حتي در اين شعر هم قدرناشناسي و ناسپاسي غزنويان را بزرگوارانه ناديده ميگيرد. سربلندي و عزت نفس او بيش از آن بود كه زبان به شكوه بگشايد يا در پي ثروت درباريان باشد.
اين استاد دانشگاه، يادآور شد: فردوسي در اين شعر، كه منسوب به اوست، ميگويد «من مرواريد نجستم». «جستن» در زبان فارسي دو معناي متضاد دارد. يكي به معني به دنبال چيزي گشتن است و ديگري به معناي پيدا كردن. زيبايي زبان فارسي در همين تضادهاي معنايي است و حكايت از پختگي مردم ايران در گزينش واژهها دارد.
سرامي افزود: به هر حال «جستن»، آن گونه كه فردوسي به كار برده ، معناي ژرف و عميقي را در خود نهفته ميكند و از حقيقت بزرگي پرده برميدارد و آن حقيقت اين است كه ايرانيان ميدانستند و باور داشتند كه جوينده يابنده است. فكري كه در پس اين معناهاست اين است كه اگر گام در راه بگذاريم حتما آن چه را كه ميخواهيم به دست ميآوريم.
وي به ديدگاه شاهنامه نسبت به زنان، اشاره كرد و گفت: در شاهنامه 2 نگاه درباره زنان وجود دارد؛ يك نگاه مثبت است و يك نگاه منفي. آن نگاه منفي نگاه فردوسي نيست، نگاه زمانه اوست. در زمان فردوسي افراد بسياري بودند كه ميانديشيدند زنان فروتر از مرداناند. شاهنامه كه آينه زمانه خود است گاه اين ديدگاه منفي را بازتاب ميدهد اما اين بدان معنا نيست كه فردوسي هم همين گونه ميانديشيده است.
اين استاد دانشگاه ادامه داد: فردوسي تنها گزارشگر آن انديشهها و بازتاب دهنده ديدگاه جامعه است. اما به گواه مقدمه «بيژن و منيژه» ميتوانيم با اطمينان بگوييم كه فردوسي همواره ارجگزار و ستايشگر زنان آزاده بوده و از همسرش با عشق و دلبستگي فراوان ياد ميكند. چنين كسي نميتواند انديشهاي ضد زن داشته باشد؛ اين ساختار داستانهاست كه گاه او را وادار ميكند تا بيتهايي در نكوهش زنان بياورد.
مولف كتاب «تا زادن بامداد بايد خواند»، گفت: واقعيت اين است كه در فرهنگ گذشته ما نگاه منفي و نادرستي به زنان وجود داشته و همواره آنان را انسانهاي ضعيف و ناتوان ميديدند كه بايد به كارهاي مردان بپردازند. براي مثال در قرن هشتم و در روزگار حافظ، زن شاعري ميزيست كه با حافظ ارتباط قلمي داشت و چندين غزل او را استقبال كرده بود. اين زن كه «جهان ملك خاتون» نام داشت و ديوان شعري نيز از او به جاي مانده ، از خاندان سلطان شاه ابواسحاق بود. ملك خاتون در مقدمه ديوانش مينويسد، تا مدتها فكر ميكرده كه اگر زنان شعر بگويند مرتكب گناه شدهاند و ادامه ميدهد، به همين دليل از سرودن شعر خودداري ميكرده و اين نيز نمونه اي از طرز فكر گذشتگان درباره زنان است.
وي افزود: شاهنامه به ما نشان ميدهد، در گذشته زنان ايراني حتي به پادشاهي هم ميرسيدهاند. نمونهاش «آذرميدخت» و «پوراندخت» بودند كه زمان كوتاهي بر تخت سلطنت، تكيه زدند. برخي از اين زنان حتي به سپهسالاري ايران هم ميرسيدند. «گرديه» خواهر «بهرام چوبين»، يكي از آنان بود كه لشكر ايران را از چين به ايران آورد. در منظومه «بانو گشسبنامه» نيز زني را ميبينيم كه دلاوريهاي بسياري ميكند و زندگي را سرفرازانه سپري ميكند. به هر حال زنان در فرهنگ ما، در دورههايي، چنين نقشي داشتهاند.
وي در پايان سخنانش افزود: تمام شاهنامه و شخصيتهايي كه در آن معرفي شدهاند، گوشهاي از وجود ما هستند و هر لحظه يكي از آنها در وجود ما بازتاب و نمود پيدا ميكند. پس ميتوان با نگاه كردن به شاهنامه و آن گذشته دور، ذخاير با ارزشي براي امروز به چنگ آورد. يكي از پيامهاي شاهنامه اين است كه بكوشيم تا پنجرهاي به سوي روشنايي بگشاييم و مانند زنان و مردان آزاده حماسه باشيم.
نقالي بانو ساقي عقيلي (ايران گرد) و اجراي موسيقي توسط گروه چاووش نيز بخش پاياني اين نشست، بود.
نظر شما