پنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۶:۰۱
تابستان بی‌سایه

درگذشت امیرهوشنگ ابتهاج واکنش‌های مختلفی را به همراه داشته است و مخاطبان با جملات مختلف نسبت به این اتفاق واکنش نشان دادند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، شهاب دارابیان: در گذشته‌ای نه‌چندان دور که فضای مجازی و رسانه‌های برخط جای روزنامه‌ها را نگرفته بودند، تیتر صفحه‌ی نخست روزنامه‌ها اهمیت بسیاری داشت و گاه‌ ساعت‌ها برای انتخاب «تیتر یک» بحث و گفت‌وگو می‌شد؛ اتفاقی که شاید امروز نیز در برخی روزنامه‌ها شاهد آن باشیم.

امروز بسیاری از روزنامه‌ها با توجه به درگذشت امیرهوشنگ ابتهاج (سایه)، صفحه نخست و تیتر یک خود را به این اتفاق تلخ اختصاص دادند. از این رو و با توجه به اینکه چند روزی بیشتر از روز خبرنگار نگذشته است؛ از مخاطبان فضای مجازی درخواست کردیم که اگر قرار بود، تیتر یک امروز را آنها انتخاب کنند، چه تیتری را برای این اتفاق تلخ انتخاب می‌کردند.

این موضوع با استقبال مخاطبان همراه شد و عزیزان زیادی با جملات احساسی یا شعر به این چالش پاسخ دادند که در ادامه تعدادی از این پاسخ‌ها را مشاهده می‌کنیم:
  • سایه به نور پیوست

    او در آن گوشه که از دنیا بیرون است

    سایه با هفت هزارسالگان، سر بسر شد!

    غول مهربان شعر،‌از جهان زندگان درگذشت

    همه هاج‌ و واج از نبود ابتهاج

    ارغوان دارد می‌گرید

    گذر «سایه» به نور

    سایه از سر ارغوان افتاد

    جایی که سایه ندارد، لابد آفتابش غروب کرده است

    دیدار کیوان و سایه بعد از سال‌ها فراق

    سایه‌ها کوتاه نمی‌آیند از همراهی، اما افسوس که سایه از زندگی کوتاه آمد

    سایه‌ی نور از جهان کم شد

    شعر بی‌سایه شد

    بی‌سایگی بعد از روز دهم

    سایه آه شد

    سایه سنگین شعر معاصر پر کشید

    سایه‌ای که ابدی است

    حافظ زمان درگذشت

    سایه‌ی غزل کم شد

    سایه به نور مبدل شد

    ارغوان بی‌تاب شد، سایه در مهتاب شد

    حالا ما ماندیم با دنیای بی سایه

    کاش نور می‌رفت و سایه می‌ماند

    سایه نور شد

    ترانه بی سایه شد

    حال تمام شب‌های بعد از این، بی تو مهتاب شبی

    مردن عاشق نمی‌میراندش، در چراغ تازه می‌گیراندش

    آفتاب عشق سایه شد

    سایه در تاریکی به نور پیوست

    سایه بر ماه افتاد

    سایه‌ی سایه کم شد

    سایه بر آسمان افتاد

    سایه در آغوش مهر ابدی پروردگارش

    همیشه برد با سایه‌هاست

    داغ سایه بر دل ایران ماند

    سایه‌ای که سر به سایه‌ها سپرد

    نیامدی و دیر شد...

    ارغوان، در و دیوار غریب افتاده چه تماشا دارد

    مرد سایه‌ها رفت تا عشق بی‌رنگ‌تر از گذشته جریان پیدا کند

    آفتاب صبح دیگری را رقم زد اما امروز سایه‌ای نداشت

    مرگ به سعی سایه

    رفت و این آشیان خالی ماند

    سایه آفتابی شعر ایران رفت

    سایه از سر ادبیات ایران کم شد

    سایه‌ی مهر و صفا بر سر ما بود

    رفت و این آشیانه خالی ماند

    دنیای بی سایه

    ایران بی‌سایه شد

    دیگر سایه نداریم

    سایه ارغوانی شد

    از ابتهاج فقط سایه ارغوان ماند

    جهان بی سایه

    سایه سر بر دامن مهربان مرگ نهاد

    کلمه هرگز نمی‌میرد

    حیف از جهان که دیگر سایه ندارد

    ادبیات یتیم شد

    تابستان بدون سایه

    سایه‌تان مستدام

    سایه‌ها بر زمین‌اند، سایه‌ی ما اما به آسمان رفت

    مرگ ارغوان

    سایه‌ات کم شد از سر ایران حضرت یار

    سایه‌اش بر زمین ماند و آفتابش غروب کرد

    طلوع روز بی‌سایه

    سایه‌بان شعر پارسی پر کشید

    نور سایه را در بر گرفت

    سایه آسمانی شد

    تمام شد قصه‌ی ارغوان

    سایه در راه برگشت به آغوش ارغوان

    امروز هوا ابری است، هیچکس سایه ندارد

    آرام با سایه گریه کن

    غروب سایه جهان

    ایران بی‌سایه ماند

    ایران دیگر سایه ندارد

    سایه به سمت زندگی رفت، برای او در کنار الما بودن زندگیست

    شاه‌بیتی از غزلی ناب کم شده است، یک نفر سایه‌اش از سر شعر کم شده است

    مردی که سایه‌ی ارغوانش شد

    امشب تمام بیت‌ها عزادارند

    سایه برفت و دلشدگان را خبر نکرد

    شعر تنهاتر شد

    سایه‌ی شعر ایران به معبود پیوست

    ارغوان می‌گرید

    ارغوان غریب وطن، آشنای واژه‌ها رفت و ما غریب‌تر شدیم

    روشن‌ترین سایه پارسی به محفل بزرگان رسید

    سایه رفت و سایه‌اش ماند

    بدرود با آخرین بازمانده شاعران پرفروغ

    به آسمان سایه افتاد

    آفتاب هم خجل از روی سایه شد

    بی‌سایه در زمین شعر

    من نمی‌دانستم معنی هرگز را، آخرین مانده از آن جمع پراکنده منم

    در قطب آفاق انوار الهی اشراق نمود

    سایه‌ای که لمس آغوش خورشید، به نور بدلش کرد

    دریچه آه بلندی کشید

    ارغوان تنها شد

    تاسیان شد دلمان

    وقتی سایه نداریم

    سایه سرمان کم شد

    مرغ شب‌خوان که با دلم می‌خواند، رفت و این آشیانه خالی ماند

    حالا همه‌ی شعرها عزادارند

    دیدی، سایه هم رفت...

امیرهوشنگ ابتهاج (هـ. ا.سایه) که درتیرماه ۱۴۰۱ به دلیل نارسایی کلیوی در بیمارستانی در شهر کلن آلمان بستری و تحت درمان قرار گرفته بود، بامداد چهار‌شنبه ۱۹ مرداد در ۹۴سالگی درگذشت. زنده یاد ابتهاج، سال ۱۳۰۶ در رشت متولد شد و در ۲۰ سالگی اولین کتابش با نام «نخستین نغمه‌ها» را منتشر کرد. او سرودن غزل را در کنار سرودن شعر در قالب های دیگر سنتی تجربه کرد. همچنین نمونه‌های موفقی از شعر نو در بین آثار این شاعر سترگ به چشم می‌خورد. شعر تصنیف مشهور «سپیده» که با عنوان «ایران ای سرای امید» شناخته می‌شود، از سروده‌های ابتهاج است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها