دورانی که نویسنده پشت میز چوبی مینشست و قلم پر به دست میگرفت و چراغ نفتی روشن میکرد سپری شده است. دوران پشت ماشین تحریر نشستن هم گذشته است. این روزها حتی کامپیوتر و لپتاپ هم دیگر جواب نمیدهند. نویسندگان با موبایل، داستان مینویسند.!/
این نویسندگان امروزی برای خود جشنواره هم بهپا میکنند. داستانهای اساماسی خود را به رقابت میگذارند و به برگزیدگانشان جایزه هم میدهند. امسال نخستين جشنواره اساماسی داستانهای کوتاهکوتاه ایران هم برگزار شد و برندگان خود را شناخت.
داستانها به نقد گذاشته شدند و منتقدان و استادان فن در مورد آنها به بحث و تبادل نظر پرداختند. داستانهایی که بلندترین آنها از یک پارگراف فراتر نمیرفت. حالا این داستانهای موبایلی قرار است همگی در یک کتاب جمع و منتشر شوند تا خوانندگان مدرن به جای رمان «جنگ و صلح» که خواندنش یک ماه شبانهروز از انسان وقت میگیرد، در پنج دقیقه، پنج داستان بخوانند.
ماجرا از این قرار است که شهریور سال گذشته، دستگاه فکس روزنامههای ایران صدا کرد و یک ورقه کوتاه از آن بیرون جهید. در این فکس (که قرار شد در روزنامهها منتشر شود)، یک فراخوان تدوین شده بود که از خواننده میخواست اگر مایل به شرکت در یک جشنواره عجیب ادبی است، داستان خود را با اساماس ارسال کند! نام خلیل رشنوی هم به عنوان دبیر جشنواره ذکر شده بود.
آنچه روی ورقه ارسالی نوشته شده بود، به حقیقت پیوست و یکسال بعد، یعنی همین اردیبهشت امسال، نخستین جشنواره اساماسی داستانهای کوتاهکوتاه برگزار شد.
وقتی جشنواره برگزار میشد و سر رشنوی (دبیر جشنواره) خیلی شلوغ بود، از او پرسیدیم ماجرای آن فکس سال گذشته چه بود و یک چنین ایدهای چگونه شکل گرفت؟ گفت: «یک سال و نیم پیش، در حالی که در یک جلسه خسته کننده نشسته بودم، ناگهان چنین فکری به ذهنم رسید». رشنوی به این ماجرا که این فکر دقیقا چگونه به ذهن او رسید اشارهای نکرد، اما شما بخوانید: «موبایلم صدا کرد و یک اساماس آمد. دلم میخواست یک چیز جذاب باشد. یک چیز خواندنی مثل داستانی که دیشب میخواندم، تا از این جلسه خستهکننده فرار کنم. با خودم گفتم کاش انسانها با اساماس، داستان مینوشتند.» البته رشنوی یک چنین حرفهایی نزده است، اما بعید نیست این اتفاقات واقعیت داشته باشند!
به هر حال، خلیلخان بعد از آن جلسه خستهکننده، ایده خود را پی گرفت. به زودی اسپانسرهای جدی پشت او ایستادند و صاحبنظران برجستهای به او قول همکاری دادند. ماجرا اینگونه شد که حوزه هنری استان خوزستان، اداره ارشاد این استان و شورای شهر اندیمشک (همان بزرگانی که ایده رشنوی را پسندیده بودند)، بانی این جشنواره شدند و مترجمان، نویسندگان و منتقدانی چون اسدالله امرایی، جواد جزینی و علیرضا محمودی ایرانمهر برای داوری آثار ارسال شده گرد هم آمدند. آنها آدمهای خوشقولی بودند و برگزاری این جشنواره عملی شد. تعدادی نشست و جلسه جانبی هم به ایده ابتدایی رشنوی افزوده شد تا این جشنواره شکل بگیرد و بعد از یک سال واقعا برگزار شود. ۱۷۰ نویسنده موبایلی هم ۴۵۰ داستان مختلف برای دبیرخانه این جشنواره ارسال کردند تا همه چیز به خوبی پیش برود.
بالاخره ایده رشنوی نهایی شد. یک جشنواره دو روزه شلوغ و پر هیاهو در شهر اندیمشک ایران برگزار شد. داورها در مورد داستانهای چند کلمهای موبایلی به قضاوت پرداختند و برگزیدگان جایزه گرفتند. چند نشست و سخنرانی و جلسه هم برگزار شد تا همه چیز تکمیل باشد.
خلیل رشنوی ابتدا به امید یک اساماس جذاب بود تا از خستگی جلسه رهایی پیدا کند، اما وقتی از او پرسیدیم اهداف این جشنواره چیست و چطور میخواهد به ادبیات کمک کند؟ گفت: «ما باید فاصله مخاطب عام را با نویسنده کم کنیم. اعتلای ادبیات و رونق آن در گرو یک چنین ابتکاراتی است. ما باید به هر شکلی که شده داستان و ادبیات را رواج دهیم. امروزه عصر موبایل است، عصر ارتباطات است، عصر اساماس است. ادبیات باید در این حوزهها نفوذ کند. باید رقابت کند. باید همهگیر شود. با همه ارتباط داشته باشد. برای هر تقاضایی، پاسخی در چنته داشته باشد.»
حالا بیش از ۱۱۰ داستان برگزیده این جشنواره انتخاب شدهاند تا به صورت کتاب نیز منتشر شوند. قدیمها کتاب مینوشتند و برخی از نکات و حکایات آن نقل محافل میشد، امروزه اساماس میزنند و برخی از آنها را کتاب میکنند. کتاب این اساماسها تا لحظه تنظیم این مطلب آخرین مراحل چاپ را سپری میکرده و بعید نیست تا امروز که شما این نوشته را میخوانید، منتشر شده باشد. رشنوی آنزمان میگفت: «میخواهیم حتما این کتاب در نمایشگاه کتاب تهران (۱۲ تا ۲۲ اردیبهشت ۸۷) حاضر باشد». ناشر این کتابهای اساماسی انتشارات سوره مهر است.
بله؛ این روزها اینگونه داستان مینویسند.
این حرکت جالب است؛ اما معلوم نیست ادامه پیدا کند. برگزارکنندگان جشنواره در وبلاگ اختصاصی «جشنواره داستانهای اساماسی» نوشتهاند: «برگزاری دومین دوره این جشنواره در هالهای از ابهام است.»
آنها مشخص نکردهاند این ابهام از کجا نشات میگیرد؛ اما پیگیریهای خبرنگار «ایبنا» نشان میدهد مقدماتی برای برگزاری دومین دوره این جشنواره فراهم شده است.
به این بهانه با دبیر جشنواره، یکی از داوران آن، یک نویسنده و یک منتقد ادبی به گفتگو نشستیم.
خلیل رشنوی، دبیر نخستین دوره این جشنواره به شدت از آن دفاع میکند: «ما باید فاصله مخاطب عام را با نویسنده کم کنیم. اعتلای ادبیات و رونق آن در گرو یک چنین ابتکاراتی است. ما باید به هر شکلی که شده داستان و ادبیات را رواج دهیم. امروزه عصر موبایل است، عصر ارتباطات است، عصر اساماس است. ادبیات باید در این حوزهها نفوذ کند. باید رقابت کند. باید همهگیر شود. با همه ارتباط داشته باشد. برای هر تقاضایی، پاسخی در چنته داشته باشد. اگر ادبیات به روز نشود به تاریخ خواهد پیوست. از بین خواهد رفت. دیگر باید سراغ آن را در کتابخانههای خاک گرفته بگیریم.»
از او درباره اهداف دوره نخست این جشنواره و اینکه آیا عملیشدهاند پرسیدم. پاسخش کوتاه بود: « اولین جشنواره داستانهای اساماسی با همین اهدافی که گفتم برگزار شده است و امیدواریم این حرکت و سایر ابتکارات مشابه قدم کوچکی برای ادبیات برداشته باشد.»
اما یک منتقد سرسخت هم هست. رسول آبادیان، نویسندهای که وقتی درمورد چنین ابتکاراتی با او صحبت کردم، چنین حرکتهایی را به باد تند انتقاد گرفت: «در جامعه ما، حکایت تنبلپروری و جشنوارههای ریز و درشت و عجیب و غریب داستانی هم برای خودش حکایتی شگفت است. نکتهای که هرچه بیشتر در ایجاد حس توهم در میان مدعیان ریز و درشت موثر است و به دست مردمان گریزان از کتاب بهانهای میدهد برای هرچه بیشتر دور شدن از این کالای در حال احتضار.»
اهدافی که رشنوی گفته بود را برای آبادیان شرح دادم. او همچنان مخالفت ورزید: «اولین سوالی که در مورد اینگونه جشنوارهها پیش میآید این است که بانیان آن طبق کدام نیاز فرهنگی اقدام به چنین عملی میکنند و اصولا نوشتن مثلا داستانی در ۱۰ الی ۱۵ کلمه چه باری از دوش ادبیات داستانی این سرزمین برمیدارد. شکی نیست که دستاندرکاران چنین برنامههایی به هر حال نیتشان خیر است؛ اما باید مواظب باشیم توهمی که با همین حرکات مندرآوردی دامن شعر را گرفت و آن را با سر بر زمین کوبید، بر سر داستان نیاید.»
برای اینکه میان رشنوی و آبادیان کسی داوری کرده باشد، سراغ یک داور را گرفتم. جواد جزینی، نویسنده و عضو هیات داوری جشنواره داستانهای اساماسی، از اینکه حق را به جانب یکی از این دو بداند طفره رفت؛ اما درعوض تعریفی از داستانهای کوتاه عرضه کرد که شاید بتوان آن را در دفاع از چنین رویکردهایی دانست: « تفاوت داستان کوتاه با داستان کوتاهکوتاه را نباید تنها در اندازه و حجم آن جستجو کرد. چرا که ویژگیهای دیگری جز کمی حجم در این آثار به چشم میخورد. تفاوت عمده این دو بیش از آنکه «کمی» باشد، «کیفی» است. از خصیصههای مهم این داستانها، داشتن طرح ساده و سرراست است. در این نوع داستانها «طرح» چندان پیچیده و تو در تو نیست. تمرکز روی یک حادثه اصلی است که عمدتا رویداد شگرفی هم به حساب نمیآید. در بعضی داستانها طرح چنان ساده میشود که به نظر میرسد اصلا حادثهای رخ نمیدهد، که البته عدم پیچیدگی طرح را نباید به بیطرحی تعبیر کرد. به هر حال این نوع داستان هم نوع خاصی از سلیقه مخاطبان را پوشش میدهد.»
مصطفی مستور نویسندهای است که در جریان جشنواره داستانهای اساماسی هیچ نقشی نداشته. شاید او بتواند داور بهتری باشد. او را در جریان آنچه رشنوی، آبادیان و جزینی گفته بودند نگذاشتم، اما نظر کلی او را درباره علاقه اهالی ادبیات به داستانهای بسیار کوتاه جویا شدم و این که آیا اصولا چنین علاقهای وجود دارد؟
مستور وجود چنین علاقهای را تایید کرد و گفت: « علاقه و تمایل خواننده مدرن به ادبیات «مینیمال» از یک امر بیرونی نشات گرفته و آن محصول تازهای است به نام «سرعت در زندگی». زندگی شتابناک امروزی روح و ذهن انسان را از کندی، فراری داده و او را به سمت هرآنچه کوتاهتر و فشردهتر است، سوق میدهد. در فرآیند زندگی، انسان نوین توان و مهلتی برای توقف ندارد؛ تنها میتواند از هر موضوع، چکیدهای به دست آورد و گزیدهای وام گیرد. توقف، معنای خود را از دست داده و هجوم دهها کار ناکرده، از انسان، ماشین متحرک پر سرعتی ساخته که در وقتی محدود مزرعهای وسیع را درو میکند و به پیش میراند تا برای انجام بخش بیشتری از این ناکردهها، فرصت داشته باشد. همین گرایش ناخودآگاه است که نویسنده امروزی را به «فشردهنویسی» ترغیب کرده است و خواننده را به مطالعه متنی که اینچنین باشد. این خواستگاه «مینیمالیسم» در ادبیات است. بازتاب زندگی در ادبیات.»
اینگونهاند داستانهای اساماسی :
از میان ۴۵۰ داستان شرکتکننده در نخستین جشنواره اساماسی داستانهای کوتاه کوتاه، تعدادی از این داستانها را از روی وبلاگ اختصاصی این جشنواره گلچین کردهایم. آری. اینگونهاند داستانهای اساماسی امروزی:
داستان شماره 100 : مردی که یادش رفت مردی که خیلی عاشق بود پشت شیشه آسمانخراش نشسته بود و سیگار میکشید. مرد آنقدر عاشق بود که وقتی آخرین پک را به سیگار زد یادش رفت که باید ته سیگارش را پایین بیاندازد نه خودش را.
نویسنده : حسن میرزایی
داستان شماره 192 : بیست سال بعد
ترکش حرکت کرد. مرد مرد .
نویسنده : عادل حیاوی
داستان شماره 287 : بازگشت
بیست سال تموم که دارم سعی میکنم خودمو بچه نگه دارم تا شاید یک روز ، بابا که درست بیست سال پیش دفنش کرده بودن ، برگرده. آخه معلم علوممون همیشه میگفت : وقتی چیزی رو توی خاک می کاریم ، بالاخره جوانههاش از خاک میزنن بیرون !
نویسنده :محمد باقری
نظر شما