سه‌شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ - ۰۸:۴۵
اگر بخواهیم حادثه‌ای پایدار بماند، باید شکل هنری به آن بدهیم

محسن پرویز با بیان اینکه اهداف ادبیات مقاومت و ادبیات دفاع مقدس در جاهایی مشترک است، گفت: اگر بخواهیم حادثه‌ای پایدار بماند، باید شکل هنری به آن بدهیم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، دومین دوره انتخاب بهترین کتاب مدافعان حرم؛ جایزه «سردار شهید حاج حسین همدانی» به‌همت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در حال برگزاری است. در همین راستا سلسله نشست‌های تخصصی با عنوان واکاوی نسبت ادبیات مقاومت و پایداری با جریان مدافعان حرم در خبرگزاری دفاع مقدس برگزار می‌شود.
 
«بررسی و میزان تأثیرگذاری داستان و رمان در تبیین فرهنگ مدافعان حرم» موضوع نشستی با حضور «محسن پرویز»؛ دبیر جایزه جهانی فلسطین و از مدیران فرهنگی سابق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، برگزار شد.
 
جایگاه داستان و رمان را در ادبیات پایداری چگونه ارزیابی می‌کنید؟
داستان و رمان یک شکل مورد استقبال از هنر است و هنر مکتوب دو تا پایه پیدا می‌کند؛ یکی شعر است و یکی داستان. ما اگر بخواهیم بگوییم که جایگاه داستان و رمان در ادبیات پایداری چیست و چه نقشی پیدا می‌کند، باید رجوع کنیم به موضوع کلان‌تر که وقتی یک واقعه و یک حادثه و یک موضوع به شکل خام بیان می‌شود و یا شکل هنری پیدا می‌کند، چه تفاوتی باهم پیدا می‌کنند.
 
اگر بخواهیم حادثه‌ای پایدار بماند، باید شکل هنری به آن بدهیم. خیلی از وقایع اتفاق افتاده‌اند؛ اما تبدیل به شعر و داستان نشده‌اند در طول ادوار هم خیلی از این مسائل باقی نمانده و به یادگار نمانده و هم تأثیرگذار بر مخاطب نبوده است. یعنی شما یک‌وقتی یک واقعه‌ای را -به‌عنوان‌مثال یک عملیات جنگی- توضیح می‌دهید و فارغ از این‌که چقدر توضیحات نظامی‌اش غلبه پیدا کند و چقدر توضیحات مربوط به ابعاد وجودی انسان‌های حاضر در صحنه غلبه پیدا کند و نظایر این، که همه این‌ها تأثیر می‌گذارد بر مخاطب، یک‌وقتی هست که به شکل ساده این را بیان می‌کنیم و یک‌وقتی است که این را شکل شعر یا داستان به آن می‌دهیم.
 
وقتی شکل هنری پیدا کرد، این هم ماندگار می‌شود و هم مؤثر بر مخاطب می‌شود. منتها شرط آن این است که ما از هنر نویسنده به‌قدر کفایت بهره‌مند شویم و در اصل هنرمندانه بتوانیم این واقعه را تبدیل به داستان و رمان کنیم.
 
تقریبا در ادبیات دفاع مقدس ما به‌طور کامل می‌توانیم بگوییم جاهایی که شکل داستان و رمان پیدا کرده و یا به داستان و رمان نزدیک شده است، این‌ها با خواننده‌تر شده است. مثالی بزنم، مثلاً وقتی در اوایل دفاع مقدس شما می‌دیدید که بسیاری از رزمنده‌ها خاطرات خود را به شکل خام می‌نوشتند و یا این‌که بیان می‌کردند. این‌ها مشتری خاص خودش را داشت. بعضی‌هایشان هم تبدیل به کتاب شده که الآن کتاب‌های خاطره تعدادشان کم نیست.
 
بعضی از این آثاری که مثلا فرد بیان کرده، توسط یک نویسنده‌ای دوباره چینی شده و بازآفرینی ادبی شده است. مثل مجموعه کتاب‌هایی که انتشارات سوره مهر چاپ کرد، مثل «دا»، «نورالدین پسر ایران»، «پایی که جا ماند» و کتاب‌هایی ازاین‌دست که این‌ها خواننده پیدا کرد. وقتی دست‌به‌سر و روی آن خاطره خام کشیده شده و نزدیک شده به شکل ادبی و یک مقدار متفاوت از حالت خام ماجرا بوده، خواننده پیدا کرده است.
 
جایگاه داستان و رمان را در مقایسه با سایر ژانرها و سایر سبک‌های ادبی مثل خاطره و زندگی‌نامه چگونه ارزیابی می‌کنید؟
خاطره در واقع ارزشش، بیشتر تاریخی است و یک‌جور مستندنگاری است برای تاریخ و برای زنده نگه‌داشتن وقایع تاریخی. شما در خاطره واقعه‌نمایی ماجرا و مطمئن بودن از اینکه این حوادث به شکل دقیق نقل شده، این برای شما اهمیت دارد و اهمیت اصیل هم دارد. یعنی ارزش خاطره به این است که خواننده و کسی که خاطره را مطالعه می‌کند این احساس را بکند که با یک واقعیتی روبرو است که با جزئیات ذکر شده و این قابل‌اعتماد است.
 
وقتی می‌آییم به سمت داستان، در داستان فرد می‌داند که نویسنده برش‌هایی از ماجرا را انتخاب کرده و برش‌هایی از یک واقعه را انتخاب کرده و یا حتی ممکن است کل آن تخیل ذهنی خودش باشد و دارد یک فضای جدیدی را درست می‌کند، یک فضای داستانی درست می‌کند که ممکن است این‌قدر هنرمندانه بنویسد که من و شما باور کنیم و فکر کنیم که چنین چیزی اتفاق افتاده است.
 
طبیعتا کارکرد خاطره با کارکرد داستان دوتا کارکرد متفاوت است. داستان را ما می‌نویسیم برای اینکه یک اثر هنری خلق کنیم و مخاطبان هم از خواندن آن لذت ببرند و هم نکاتی را متوجه بشوند، نکاتی دست آن‌ها بیاید و در این نوع ادبی خاص که ما داریم صحبت می‌کنیم و در خصوص موضوعی که صحبت می‌کنیم من دارم عرض می‌کنم، تعمیم نمی‌دهیم به همه انواع داستان رمان، در ادبیات دفاع مقدس ما وقتی‌که داستان می‌نویسیم داریم شکل هنری می‌دهیم به آن چیزهایی که ریشه در واقعیت دارد. اگرچه تخیل نویسنده در شخصیت‌سازی و در پرورش صحنه‌ها ممکن است مؤثر بوده باشد و یا دخالت داشته باشد.
 
اما زندگینامه طبیعتا زندگی یک فرد خاص را دارد حکایت می‌کند و در این نوع موضوع خاص، زندگینامه‌ها بیشتر به این سمت‌وسو می‌روند که نشان بدهند چگونه یک فردی بالندگی پیدا می‌کند و به آن اوج می‌رسد و می‌تواند مؤثر باشد و آن سیر ماجرایی که فرد طی کرده تا به این نقطه برسد در زندگینامه موردعنایت قرار می‌گیرد.
 
زندگینامه‌ها هم گاهی اوقات ممکن است دیگرنوشت باشد و ممکن است خودنوشت باشد که این‌ها باهم طبیعتا فرق می‌کند.
 
خلاصه عرض این می‌شود که در خاطره و زندگی‌نامه ما با واقعیت روبرو هستیم و هرچه این واقعه‌نمایی مطلب بالاتر باشد و مستنداتی فرد ارائه بدهد و نشانه‌هایی ارائه بکند که مخاطب قبول کند که این واقعیت دارد، ارزش کار بالاتر می‌رود. چون قرار است این باقی بماند در تاریخ. بخشی از تاریخ می‌شود.
 
اما در داستان و رمان، آن واقعی بودن حوادث و صحنه‌ها اهمیت پیدا نمی‌کند و اگرچه ممکن است در دنیای داستان، در فضای داستان و فضایی که فرد آفریده شما مواجه بشوید با فضایی که احساس کنید این کاملا واقعی است، اما مخاطب می‌داند که نویسنده مجاز بوده و دخل و تصرف در واقعیات کرده و فضای ذهنی خودش را ساخته است و شخصیت‌ها زائیده ذهن نویسنده است و ممکن است در واقعیت بیرونی این وقایع اتفاق نیفتاده باشد و یا چنین شخصیت‌هایی بالاصاله نداشته باشیم.
 
به‌نظر شما ادبیات جبهه مقاومت و مدافعان حرم چقدر توانسته در تداوم ادبیات دفاع مقدس قرار بگیرد؟
به‌نظرم می‌آید که در حوزه ادبیات مقاومت ما تقریبا در ابتدای راه هستیم و هنوز فاصله داریم تا آنجایی که می‌خواهیم به آن برسیم. ادبیات مقاومت و ادبیات دفاع مقدس در اهدافشان در یک جاهایی مشترک هستند. ازجمله اشتراکاتشان این است: وقتی در ادبیات دفاع مقدس یک شاعری شعری می‌گوید هم می‌خواهد آن حماسه‌ها را زنده نگه دارد و هم می‌خواهد روح حماسی را در ادامه‌دهندگان آن راه زنده نگه دارد. یعنی هم حماسه‌هایی که قبلاً اتفاق افتاده و هم اینکه جوان امروز هم با همان روحیه رشد کند و بزرگ بشود.
 
این اتفاق در ادبیات مقاومت در تداوم ادبیات دفاع مقدس دارد شکل می‌گیرد. یعنی ما اینجا می‌خواهیم بگوییم که آن مسیر بسته نشده و هنوز مسیر ایثار و فداکاری و حضور در صحنه‌هایی که می‌تواند منجر به خودشناسی و خداشناسی بشود و فرد درس زندگی بگیرد و خودش را محک بزند و ارتباط و پیوند خودش را با خداوند محکم‌تر کند، این‌ها همه‌اش همچنان باقی است و دارد ادامه پیدا می‌کند.
 
در بحث هدف هم خیلی از اهدافشان مشابه هم است، در انتقال مطلب و فضا یک فضای جدیدی شده است و آن فضای گذشته نیست. شاید از یک جهاتی لازم باشد کسانی که دارند در این حیطه مطلب می‌نویسند، بعضی مسائل را هم یک مقدار واضح‌تر و روشن‌تر بیان کنند. ما در یک مقاطعی دوستانی که می‌رفتند و این رزمندگانی که می‌رفتند فداکاری می‌کردند در این بخش، و حضور پیدا می‌کردند در صحنه‌های نبرد، این‌ها مظلومانه به شهادت می‌رسیدند و مظلومانه به خاک سپرده می‌شدند و مظلومیتی که در این‌ها بود، قابل‌مقایسه با رزمندگان دفاع مقدس اساساً نبود.
 
ما خیلی از این‌ها را تشریح نکردیم و منتقل نکردیم. یک عده‌ای افرادی که مقاصد سیاسی داشتند در کشور،‌ این‌جور مطرح کرده بودند و این‌جوری تبلیغ می‌کردند که این اتفاقی که دارد می‌افتد، ارتباطی با انقلاب اسلامی پیدا نمی‌کند و یک اتفاق بیرونی است و ما داریم مداخله می‌کنیم در یک کشور دیگر، درحالی‌که این دِین انقلاب اسلامی است و در متن انقلاب اسلامی است. یعنی دفاع از ‌آرمان‌های انقلاب اسلامی است. همین اتفاقی که در مدافعان حرم می‌افتاد. البته الحمدالله ااکنون آن فضا شکسته شده، ولی در یک ایامی در اوایل کار، اصلاً فضا، فضای دیگری بود.
 
در این فضا، شرایط فرق می‌کند با فضایی که یک‌وقتی یک کسی می‌رود و در جبهه حضور پیدا می‌کند و جانباز می‌شود و یا به شهادت می‌رسد. این خودش و خانواده‌اش موردتکریم هستند و وقتی وارد شهر می‌شوند، پدر شهید اجروقرب و منزلتی پیدا می‌کند به لحاظ معنوی و بین مؤمنین. اینجا بحث مادی مطرح نیست و آن زمان هم مطرح نبوده. این فضاها، یک مقداری فضای متفاوت است و خود فضایی که این رخداد در آن اتفاق می‌افتد، یعنی شما وارد فضاهایی شدید که دارید کمک می‌کنید به مردم مورد ظلم در سایر نقاط دنیا و یک‌قدری سطحش از حضور یک رزمنده ساده در جبهه بالاتر می‌آید و یک مقدار متفاوت می‌شود.
 
عرض من به‌طور خلاصه این می‌شود که اگر ما بخواهیم این دوتا را باهم مقایسه کنیم،‌ در اهداف خیلی جاها به نقاط اشتراک می‌رسیم،‌ اما در فضایی که قرار است ترسیم بشود و موضوعات، موضوعات پراهمیتی است که باید برای جامعه تبیین بشود، در اینجا این دو تا حیطه‌هایشان باهم متفاوت می‌شود.
 
به‌نظر شما، نویسندگان در این زمینه که می‌خواهند قلم بزنند و ورود پیدا کنند به فضای رمان و داستان، با چه چالشی مواجه هستند و چه نکاتی کمتر به آن‌ها پرداخته شده است؟
به‌نظر می‌آید که چالش‌هایی که با آن مواجه هستند و به‌اصطلاح شاید چالش‌های اساسی ایجاد بکند، اولین بخش آن‌که من نکاتی را می‌گویم که یک مقدار متفاوت از ادبیات دفاع مقدس است،در غیراینصورت باز بعضی نقاط باهم مشترک هستند.
 
اولین بخش این است که شما در اینجا باید صحنه‌هایی ترسیم کنید که ممکن است با آن صحنه‌ها بیگانه باشید. مثلا در فضای ادبیات دفاع مقدس شما وقتی می‌خواهید شهر را ترسیم کنید، شهری است که در آن نویسنده زیسته است و زندگی کرده و با آن آشناست. طبیعتا حتی اگر جبهه را ندیده باشد، پشت جبهه را دیده و در آن فضا زندگی کرده است. در اینجا طبیعتا فضای پشت‌جبهه و فضای شهری هم ممکن است برایش تا حدودی ناشناخته باشد.
 
نکته دوم که مشترک در هر دو است، شناخت خود صحنه است، صحنه نبرد. صحنه نبرد،‌ الزاماً منظور صحنه جنگ نیست. صحنه رویارویی است. ممکن است در داخل شهر باشد و دو تا جبهه را شما دارید ترسیم می‌کنید که این دو جبهه را در ادبیات دفاع مقدس، یک جبهه را حداقل می‌شناختی و در بین اطرافیان شما بودند کسان شناخته‌شده‌ای که اینجا آن جبهه خودی‌اش هم خیلی شناخته شده نیست و فرد نیاز به مطالعه و حضور در صحنه بیشتری دارد به نسبت به ادبیات دفاع مقدس.
 
نکته سوم این است که در حوزه دفاع مقدس، حداقل در چرایی دفاع از میهن سؤال در مخاطبان وجود نداشت، در عموم مخاطبان. کسانی که چون‌وچرا می‌کردند که چرا جنگ دارد ادامه پیدا می‌کند و چرا ما عملیات‌ها را ادامه می‌دهیم؟ این‌ها زیاد خریدار نداشت به خاطر این‌که هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که شما وقتی موردتهاجم قرار گرفته‌ای، از خودت دفاع نکنی و تنبیه نکنی متجاوز را. چون اگر تنبیه نشود، ممکن است باز هوس کند که تکرار کند. یعنی کسی که خطا انجام داد اگر تنبیه نشود، امکان بازگشت مجدد به خطا وجود دارد. این را تقریبا عموم عقلا متوجه می‌شدند و کمتر چالش ایجاد می‌کرد. در ادبیات هم خیلی مشکل ایجاد نمی‌کرد و آن پیش‌فرض بود و با آن پیش‌فرض نویسنده راحت‌تر می‌توانست جلو برود.
 
ولی وقتی‌که می‌رویم و وارد حوزه مقاومت می‌شویم، آنجا این پیش‌فرض به این شکل نیست و نویسنده باید یک‌بخشی از تلاش خودش را بگذارد برای حل موضوع چرایی این نبرد و حضور در این صحنه برای مخاطب. یعنی نویسنده باید توضیح بدهد و این هنر نویسنده است، و جاهایی است که ما خلأ داریم. آنجاها نویسنده باید توضیح بدهد که چرا ما وارد این صحنه شدیم و اگر بتواند این توضیح را بدهد به وظیفه خودش و مأموریت خودش عمل کرده است. مأموریتی که ممکن است ماها احساس وظیفه کرده باشیم و خودمان به خودمان این مأموریت را داده باشیم.
 
یعنی این‌که یک کسی احساس وظیفه می‌کند در حوزه ادبیات مقاومت بنویسد و شعر بگوید و یا داستان بنویسد. این اگر می‌خواهد پاسخ مناسب داده باشد به درخواست درونی خودش، یکی از جاهایی که باید پاسخ بدهد، باید بتواند در اثر خودش پاسخ این سؤال را هم بدهد که اصلاً ما برای چی در چنین صحنه‌هایی حاضر شدیم؟ این هنری می‌خواهد. الآن شما فضای مجازی را می‌بینید که پر است از این ماجرا که مدافعان حرم را در ابتدا می‌گفتند مدافعان اسد. البته بعدا این تفکر یک مقدار کمرنگ‌تر شد. یا اینکه می‌گفتند اصلاً به ما چه ربطی دارد، یک کشور دیگر است و هر کار دلشان می‌خواهد بکنند.
 
در واقع هنر نویسنده است که نشان بدهد به ما مربوط نیست یک حرف بی‌ربطی است و به ما مربوط است چون اولاً با سرنوشت ما گره خورده، وقتی ما نشستیم در خانه خودمان و آمدند خانه همسایه را به‌زور اشغال کردند، نوبت ما هم می‌شود و به در خانه ما هم می‌رسند و این به لحاظ منافع شخصی است. در ثانی، اصلاً انقلاب اسلامی تز اولیه و پایه اولیه‌اش و چیزی که امام خمینی ترسیم کردند برای آن، این بوده که ما همه مظلومان عالم را در نظر داریم. امام یک جمله‌ای دارند که می‌فرمایند: ما شریک غم همه مظلومان عالم هستیم. هرکسی در هر جای دنیا که مورد ظلم قرار بگیرد به لحاظ دینی وظیفه مسلمانان است که اگر بتوانند به او کمک کنند، کمک‌رسان او باشند. این یک وظیفه عمومی است. منتها ما باید این را تبیین کنیم و به شکل درستی به مخاطبان منتقل کنیم.

انتقال بین‌المللی فرهنگ مقاومت، نیازمند فعالیت مستشاران فرهنگی است

به اعتقاد شما داستان و رمان در انتقال فرهنگ مقاومت و دفاع از حرم به نسل جوان چقدر تأثیرگذاری دارد، چه بر مخاطبان داخل کشور و چه در بحث بین‌الملل و سایر کشور‌ها؟
این دو بخش پیدا می‌کند. یک بخش داخلی پیدا می‌کند و یک بخش خارجی. در بخش خارجی، به نظرم می‌رسد که بهتر این است که ادبیان بومی را پیدا کنیم و تشویق کنیم به این‌که بنویسند. چون آن‌ها با فرهنگ جامعه خودشان آشناترند و تأثیرگذارتر می‌توانند بنویسند. این جزو جا‌هایی است که شاید خیلی کار نشده باشد، البته کار شده.
 
به‌هرحال آثاری آفریده شده در این حوزه، اما به‌نظرم می‌آید که جا دارد مراکز فرهنگی ما که در کنار نیرو‌های مقاومت قرار می‌گیرند و مستشاران فرهنگی ما، به وظایف خودشان در این زمینه یک مقدار قوی‌تر عمل کنند. مشابه همان چیزی که ما انجام دادیم در کشور‌های دیگر به لحاظ نظامی و مردم را پای کار آوردیم، چون می‌دانید که در سوریه تا زمانی که مردم پای کار نیامدند و در عراق تا زمانی که مردم پای کار نیامدند، ما نتوانستیم به آن مقاومت مطلوب دسترسی پیدا کنیم. همان‌طور که در حوزه نظامی این اتفاق افتاده در حوزه فرهنگی هم به گمان من باید این اتفاق بیفتد و اولویت یک بخش‌های فرهنگی ما در خارج از کشور باید این باشد که مردم را و نویسندگان کشور‌ها را پای کار بیاورند و شرایطی فراهم کنند که آن‌ها از نگاه خودشان مطالب را ببینند و بنویسند و به مردم خودشان منتقل کنند.
 
اما بخش دوم در حوزه بین‌الملل این است که گاهی لازم است ما برای مردم سایر نقاط حوزه‌های محور مقاومت توضیح بدهیم که ما اینجا چکار می‌کنیم و چرا آمده‌ایم به کمک؛ که فکر می‌کنم آن، جنبه‌ای است که نویسندگان ما با نگاه بین‌المللی گاهی اوقات بنویسند و بعضی از این آثار که نشان می‌دهد ما در آنجا چه می‌کنیم و چه اتفاقی برای ما افتاده و انگیزه ما برای حضور چیست؟
 
آیا انگیزه مادی است مثل انگیزه‌ای که آمریکایی‌ها از حضور در همه جای دنیا دارند و در پی تاراج منافع مردم هستند و هر جا هم که وارد می‌شوند منافع ملت‌ها را به غارت می‌برند، یا اینکه ما می‌خواهیم با این مردم همدردی بکنیم و مانع از تسلط بیگانه و نیرو‌های خشن بر مردم بشویم و اجازه بدهیم آزادانه خودشان انتخاب کنند و کمک کنیم که خودشان سرنوشت خودشان را در دست داشته باشند و طبیعی است که روابط دو تا دوست با همدیگر، روابط دوستانه است و بعدازاین اتفاق هم این روابط دوستانه همچنان پایدار برقرار می‌ماند.
 
اما در بُعد داخلی ماجرا، همان‌طور که اشاره کردم، ما باید حتماً در نوشتن مطالب توجه داشته باشیم در کنار این‌که این ایثار و این ازخودگذشتگی را نشان می‌دهیم و زنده نگه می‌داریم این جنبه‌های ایثار را، باید تلاش کنیم که به شکل هنرمندانه در جهت اغناء افکار عمومی و بالاتر از آن جا انداختن این موضوع که این فداکاری هم کم از حضور در جبهه‌های جنگ نداشته اقدام کنیم.
 
جمله‌ای را عرض کنم. رزمندگان ما وقتی می‌رفتند جبهه، برای خاطر خاک که نمی‌رفتند، یعنی اگر انقلاب اسلامی نشده بود و امام به این جوانان نگفته بود که بروید جبهه و دفاع کنید، فرض کنید مثلاً شاه هنوز سر کار بود و عراق به ایران حمله می‌کرد، کما اینکه جنگ‌های خیلی محدود و کوچکی در زمان شاه داشتیم، چقدر عامه مردم حاضر می‌شدند. کجا جوان پانزده شانزده‌ساله حاضر می‌شد که تفنگ دست بگیرد و برود منطقه جنگ و آنجا از جان خودش بگذرد. عمدتاً ارتشی‌ها که این تعریف شده بود بالاجبار می‌رفتند و نبرد هم یک نبرد کلاسیک بود. درحالی‌که با جبهه جنگ ما و رژیم بعثی، باهم متفاوت بود. اینجا یک کلاس درس بود که خودسازی و خودشناسی و خداشناسی در آن اصل بود و بخش دوم آن جنگ با فردی بود که در روبرو قرار گرفته بود. آنجا یک نبرد کلاسیک بود که از این‌طرف یک تیری بزنند و از آن‌طرف هم یک تیری بزنند و مسائل این‌طوری.
 
این فرق کجا ایجاد شده بود؟ این فرق به خاطر اسلام بود، به خاطر حرف امام بود. وصیت‌نامه شهید احمدرضا احدی یک جمله است، می‌گوید نگذارید حرف امام زمین بماند. نگذارید یک جمله است، ولی یعنی این‌که این جنگ و این دفاع مقدس برای خاک نیست، برای خاطر حرف امام است، برای خاطر این است که امام به‌عنوان نماینده تبیین‌گر دین و اسلام و تأثیر شگرفی که بر جوانان این مرز و بوم گذاشته، او می‌گوید اینجا باید بروید و از اسلام دفاع کنید. یعنی دفاع از اسلام تعبیر می‌شده است.
 
این دفاع از اسلام، دفاع از یک وجب خاک نبوده، این تعمیم پیدا می‌کند. یک‌وقتی لازم است کسی برای دفاع از اسلام برود و هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر از خاک خودش یاری‌رسان باشد. طبیعتاً این را ما باید به شکل درستی تبیین کنیم که به نظر من الآن در آغاز راه هستیم.
 
با توجه به اینکه شما یک دوره در معاونت فرهنگی وزارت ارشاد مسئولیت داشتید، دستگاه‌های فرهنگی چه کمکی می‌توانند به رشد و ارتقاء داستان‌نویسی در بحث ادبیات مقاومت داشته باشند؟
دستگاه‌های فرهنگی ما که وزارت ارشاد هم یکی از آن‌هاست، سیاست‌گذار نیستند. اگرچه در جایگاه سیاست‌گذار هم گاهی قرار می‌گیرند، اما سیاست‌گذاری قدری فراتر از آن چیزی است که دستگاه‌های اجرایی جزو وظایفشان تعریف شده و باید انجام بدهند. با این نگاه من فکر می‌کنم که ما آن حفظ روحیه شهادت‌طلبی و حفظ روحیه مواسات و مودت بین مردم که گاهی وقت‌ها تجلیاتش را می‌بینیم، ولی بیگانگان خیلی تلاش می‌کنند که مردم ما را از آن دور کنند و زنده نگه‌داشتن حس فداکاری برای انقلاب و اسلام، اولویت دادن به زندگی سالم، و زندگی پررونق مادی و مسائلی ازاین‌دست، جزو اصولی است که باید سیاست‌گذاران کلان حوزه فرهنگ به آن بپردازند.
 
ازجمله به‌نظرم شورای عالی انقلاب فرهنگی باید جایگاه اصلی خودش را پیدا کند و در این حوزه‌ها رصد بکند و به‌طور مستمر پیام‌هایی به دستگاه‌های اجرای بفرستد و بعد دستگاه‌های اجرایی متناسب با مأموریتی که برای آن‌ها از سوی قرارگاه اصلی فرهنگی کشور تعیین می‌شود، وظایف خودشان را تشریح کنند و اقدام کنند.
 
مثلا اگر قرار باشد که ما به شکل درست به این ماجرا نگاه کنیم، من می‌گویم که یک زیرشاخه خاصی گاهی وقت‌ها لازم است در مقاطع زمانی خاصی برای جوایز فرهنگی که در وزارت ارشاد ایجاد می‌شود، مثل جشنواره فیلم فجر، تئاتر و جشنواره موسیقی و برای کتاب سال و نظایر آن، در یک مقاطع زمانی زیرشاخه‌هایی باید تعریف بشود و در یک مقاطع زمانی باید تجلیل از ایثارگران این حوزه‌ها جزو وظایف قرار بگیرد و مسائلی ازاین‌دست. در تجهیز کتابخانه‌ها، در خرید کتاب و اهدا کتاب و تجلیل از نویسندگان و نظایر این. باید این نکات را در نظر بگیرند.
 
اما سیاست‌گذاری کلان در این حوزه، طبیعتاً بر عهده قرارگاه اصلی فرهنگی کشور باید باشد که جایگاه آن شورای عالی انقلاب فرهنگی است. اگرچه تا امروز به گمان من از روز اول تأسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی، هیچ‌وقت اجازه نداده‌اند که این جایگاه را شورا پیدا کند.
 
رئیس شورا رئیس‌جمهور است و در هشت سال گذشته، رئیس‌جمهور اعتقادی به فعالیت شورای عالی انقلاب فرهنگی عملاً نداشت. در یک مقاطع زمانی حتی جلسات شورا هم تشکیل نمی‌شد. طبیعتاً نمی‌توان از چنین شورای فشلی توقع داشت که بخواهد برنامه‌ریزی کلانی برای حوزه‌های فرهنگ و نظایر آن انجام بدهد. به گمان من اگر شورا جایگاه اصلی خودش را پیدا بکند و جناب آقای رئیسی که امید زیاد است که ایشان در حوزه‌های فرهنگی فعالیت‌های مؤثری را سامان بدهند، اگر توجه بیشتری به شورا بکنند ما بتوانیم شاهد سیاست‌گذاری مناسبی از سوی شورا با شناسایی آن باید‌ها و نباید‌ها باشیم.
 
با توجه به اینکه شما دبیر جایزه جهانی فلسطین هستید، به‌نظر شما از این ظرفیت چطور می‌توانیم استفاده کنیم که فرهنگ مقاومت را به جهانیان بیشتر بشناسانیم؟
این هم نکته خوبی است که به آن بپردازیم. بعد از اینکه ایده جایزه جهانی فلسطین شکل گرفت و جلساتی در ایران برگزار شد و بعد سفری به سوریه و لبنان رفتیم همراه با بعضی از دوستان و دیدار‌هایی در آنجا انجام شد، من این احساس برایم پیش آمد که واقعاً ما به لحاظ فرهنگی در خارج از ایران خیلی تلاش نمی‌کنیم و با چهره‌های محدودی ارتباط داریم و تقویتی که باید انجام بشود در حوزه‌های فرهنگی در خارج از کشور، این اتفاق نمی‌افتد. فلسطین به‌هرحال یک موضوع کهنه جهان اسلام است و یک موضوع اساسی است. اگر موضوع فلسطین و محور مقاومت، حل نشود، همین مسائلی که هرازگاهی می‌بینیم یک جایی سر برمی‌آورد تداوم پیدا خواهد کرد.
 
موضوع هم خیلی ساده است، یک رژیم اشغالگری آمده و یک سرزمینی را تصاحب کرده و بعدازاینکه تصاحب کرده، سکنه اصلی را اخراج کرده و حالا می‌گوید بیایید باهم بنشینیم و حرف بزنیم. بعدازاینکه شما ساکنان اصلی خانه را بیرون کرده‌اید و آنجا را تصاحب کرده‌اید، صحبت کردن در این شرایط که معنا ندارد و آن‌ها دارند این را نهادینه می‌کنند. یعنی می‌گویند هرجایی می‌شود یک کسی اگر زور داشت و قلدر بود، بیاید دیگران را بیرون کند و سرزمین آن‌ها را تصاحب کند و بعد هم بگوید حالا باهم بنشینیم و صحبت کنیم. باید از این فضا خارج بشویم و لازمه خروج از این فضا، این است که اصل اتفاق تبیین بشود برای مردم. برای مردم نقاط مختلف جهان.
 
در حوزه فلسطین به‌نظرم می‌آید بعد از پیگیری‌هایی که انجام شد و بررسی‌هایی که صورت گرفت، کار‌های پراکنده توسط افراد انجام می‌شود، ولی کار‌های اصیل و کار‌های برنامه‌ریزی شده و مداوم خیلی کم انجام می‌شود و این لطمه می‌زند.
 
ما خیلی وقت‌ها نمی‌توانیم به لحاظ فرهنگی پشتیبانی کنیم اقداماتی را که انجام شده است. مثلا کمک‌هایی که الآن ما به مردم کردیم و واقعاً هم با نگاه مردمی به قضیه نگاه کردیم، در مثلا سوریه و لبنان و عراق، این را با فعالیت‌های فرهنگی نتوانستیم تکمیل کنیم و نتوانستیم همان‌قدر که در حوزه‌های نظامی موفق بوده‌ایم و پیشرفت داشته‌ایم و توانسته‌ایم مردم را جمع کنیم و آموزش بدهیم و کمک کنیم که خودشان به‌صورت خودجوش در مقابل ظلم ایستادگی کنند، در حوزه‌های فرهنگی نتوانستیم. در حوزه فلسطین هم همین‌طور.
 
فلسطین یک ظرفیت بسیار بزرگ است که شاید ظرفیت مشترکی است که ما با همه دنیا داشته باشیم و فلسطین وضعیتش و جایگاهش یک مقدار متفاوت است از سایر حوزه‌ها و با توجه به گذشت زمان و ثابت شدن این‌که این رژیم اشغالگر به‌غیراز زور، زبان دیگری را متوجه نمی‌شود و هدف از تأسیس این غده سرطانی این بوده که فشار به مسلمان‌ها در این قطب از جهان وارد بشود و مسائلی ازاین‌دست، به نظرم می‌رسد که ما از این ظرفیت هم به‌خوبی استفاده نکردیم و این‌ها نیاز به پشتیبانی دارد و مجموعه‌هایی که تصمیم به این اقدام گرفتند و این کار را راه‌اندازی کردند، یک مجموعه‌ای با امکانات محدود بود و اگر موردحمایت قرار بگیرد، به نظر می‌آید که یک ظرفیت بسیار بالا برای مردم محروم و مظلوم همه جای دنیا است.
 
در صحبت‌هایتان اشاره کردید که خلأ در وضعیت فرهنگی بین‌الملل وجود دارد، این در کار‌های فرهنگی ما از کجا نشئت می‌گیرد؟ مثلا عملکرد سازمان ارتباطات و فرهنگ اسلامی و یا خود شورا باید سیاست‌گذاری کند که در این زمینه مأموریت بدهد به دستگاه‌های مرتبط و نهاد‌های خاص فرهنگی که می‌خواهند در این زمینه فعالیت داشته باشند؟
نمی‌خواهیم متهمی برای این قضیه پیدا کنیم و من فکر می‌کنم همه کم‌کاری می‌کنند. یعنی این جزو اولویت‌های ما نیست و این اشکال دارد. ما باید جزو اولویت‌هایمان قرار بدهیم. سازمان فرهنگ و ارتباطات یک نظام خاص خودش را دارد و آن نظام یک کارکرد‌هایی را تعریف کرده و بر اساس همان هم بیلان کار و گزارش کار می‌دهد. اگر بخواهیم در یک جمله به‌طور خلاصه بگویم، خلاصه‌اش همین مأموریتی می‌شود که مقام معظم رهبری برای دولت تعریف کردند و منتظریم ببینیم در این زمینه چه می‌کنند.
 
حضرت آقا در دیدار با هیأت دولت فرمودند که ساختار‌های فرهنگی کشور نیاز به بازسازی دارد و بروید در این زمینه کار کنید. معنی فرمایش ایشان همین بود. این ساختار‌ها خیلی جا‌ها ممکن است بازسازی به این معنا نیاز داشته باشد که ما اصلا از آن ذهنیت غلطی که به‌عنوان کارکرد یک مجموعه داریم، خارج بشویم و یک کارکرد‌های جدیدی را برای آن مجموعه تعریف کنیم.
 
حوزه فرهنگ با حوزه‌های دیگر یک مقدار متفاوت است. امروز حوزه فرهنگی ما نسبتا شبیه شده با حوزه‌های کاری دیگر. یعنی این‌طور شده که یک عده آدم می‌آیند استخدام می‌شوند و این‌ها حقوق می‌گیرند و زندگی می‌گیرند. در واقع پخش کردن درآمد نفت بین آحاد کارکنان دولت و تغذیه بقیه افراد از همین درآمدی که این کارکنان می‌روند و هزینه می‌کنند. این اکنون کارکرد اصلی سیستم اداری کشور است. این نقص دارد و در حوزه فرهنگ هم عین همین اتفاق افتاده است. درحالی‌که در حوزه فرهنگ این نمود پیدا می‌کند و مشکل‌ساز می‌شود. اگر سازمان فرهنگ و ارتباطات بخواهد درست عمل کند در خارج از کشور، هرکدام از این آدم‌هایی که می‌فرستد به‌عنوان رایزن فرهنگی می‌روند در یک کشور قرار می‌گیرند، این شخص نماینده فرهنگی جمهوری اسلامی است که هم باید در آنجا فعالیت فرهنگی کند و هم باید رصد کند وضعیت آنجا را و گزارش به داخل کشور بدهد و مسائلی ازاین‌دست.
 
البته می‌دانم که یک کار‌هایی انجام می‌دهند، ولی این کار‌ها را بعضی‌هایش را که از نزدیک دیده‌ام، واقعاً با چیزی مطلوب که مدنظر ما هست، فاصله زیادی دارد. محدود کردن آن به بحث سازمان فرهنگ و ارتباطات، آن‌هم خیلی کار مطلوبی نیست. در واقع ما نیازمند این هستیم که یک مجموعه فراتری که شاید حتی مجموعه‌های غیردولتی مؤثرتر باشند نسبت به مجموعه‌های دولتی. در فعالیت‌های فرهنگی حضور داشته باشند و تأثیرگذار باشند و کمک کنند به تعمیق روابط فرهنگی ایران با سایر کشور‌ها و تأثیرگذار باشند در آن کشورها، علی‌الخصوص کشور‌های محور مقاومت.
 
فداکاری ارتش در ادبیات انعکاس نداشته است

ارزیابی شما از آثار رسیده به دبیرخانه دومین جشنواره جایزه شهید همدانی چیست و چقدر می‌تواند این آثار و ادامه این روند در بحث تعالی داستان و رمان در این زمینه کمک کند؟
می‌دانید که در حوزه رمان و داستان تعداد آثاری که آمده بود زیاد نبود و کم بود. در بین این تعداد کم، می‌توانم بگویم که نیمی از آثار خوشبختانه قابل تأمل بود. نکته نگران کننده قلت آثار است اما نقطه امیدوار کننده آن این است که بین این آثار، آثار ارزشمند و قابل تأمل زیاد بود.
 
این نکته خوب و مثبتی است. یعنی اگر ما بتوانیم یک مقدار این را تقویت کنیم و آثاری که در این حوزه نوشته می‌شود با آن اهداف مشخص تقویت بشود و از کیفیت لازم هم برخوردار باشد، مثل آثار کیفی الان باشد، ما می‌توانیم امیدوار باشیم به آینده.
 
البته اگر بخواهیم ضعف آثار را هم بشماریم کم نیست. بعضی از آثار به لحاظ محتوایی و آشنایی نویسنده با فضایی که می‌نویسد، آثار خوب و ارزشمندی بود، اما به لحاظ تکنیکی شاید ضعف بیشتری داشت و یکی دو تا اثر به لحاظ تکنیکی آثار قابل تأملی بود، ولی به لحاظ محتوایی، اغنا مورد نیاز را ایجاد نمی‌کرد.
 
لذا به‌نظرم می‌آید که ما در قضاوت کلی می‌توانیم بگوییم که کم بودن آثاری که در این حوزه نوشته شده یک نقطه ضعف است اما با وجود این تعداد اندک، آثار قابل تأمل در بین اینها وجود داشته که این هم یک نقطه قوت می‌تواند حساب بشود.
 
یک نکته هم که قبلا هم اشاره کردم و اینجا دوباره تأکید می‌کنم، به‌نظرم همان کاری که ما در حوزه دفاع مقدس کردیم و شاید رمز موفقیت رمان و داستان دفاع مقدس این بود، آن را باید در بحث مقاومت هم تقویت کنیم و آن این بود که راویان خیلی از این آثار ارزشمند دفاع مقدس، بسیجیانی هستند که در صحنه‌های نبرد حضور داشتند. اگر چه اینجا به پای سپاه نوشته می‌شود، ولی عملا بسیج است.
 
شما اگر بخواهید مقایسه کنید بین سپاه و ارتش و بگویید چقدر از فداکاری‌های سپاه انعکاس پیدا کرده در آثار هنر مکتوب و چقدر از فداکاری‌های ارتش‌، می‌بینید که ارتش خیلی جا ندارد. این به این معنا نیست که ارتشی‌ها فداکاری نکردند در دفاع مقدس و ماها که خودمان در بعضی از عملیات حضور داشتیم، از نزدیک شاهد بودیم که چهره‌های بسیار درخشان و افراد فداکاری در بین نیروهای ارتش بودند، هوانیروز که عمدتاً فعالیت خیلی خوبی داشت و در نیروی زمینی هم ما از نزدیک شاهد بودیم بعضی از افراد که بسیار فداکارانه در جبهه حضور پیدا می‌کردند و آدم‌های مؤمن و معتقد و درستی بودند.
 
اینها چرا انعکاس پیدا نکرده؟ به خاطر اینکه آن طرف راوی بسیجی‌ها بودند، یعنی بدنه بزرگی از کسانی که افراد هنرمندی هم بودند و هنر بیان مطلب داشتند و می‌توانستند مطالب خودشان را منتقل کنند، اینها آمدند و از محیط پیرامونی خودشان نوشتند. صحنه‌های ایثار را منعکس کردند. ولی در سمت ارتش، این بدنه وجود نداشته و اگر هم چیزی منتشر شده، با نگاه سازمانی منتشر شده و نه نگاه دلی و نگاه هنری که از میان این بدنه برآمده باشد.
 
در حوزه مقاومت هم من فکر می‌کنم ما نیاز داریم افراد داوطلبی که در این صحنه‌ها حاضر شدند و حضور پیدا کردند را تشویق کنیم به این که بنویسند و منتقل کنند و مطالبشان را بگویند. در کنار این به گمانم خود مردم کشورهای حوزه مقاومت هم می‌توانند نقش ویژه‌ای در انتقال این مطالب داشته باشند.
 
خلاصه عرضم این است که ما در این حوزه‌ها نیازمند مردمی‌تر کردن ماجرا هستیم. اگر ماجرا را مردمی نکنیم، خیلی از صحنه‌های حماسه و ایثار فراموش می‌شود و ممکن است جایی هم ثبت و ضبط نشود.
 
در ابتدای صحبت‌تان اشاره‌ای به مستندنگاری یا خاطره‌گویی به نوعی در کتاب‌های دفاع مقدس اشاره کردید. می‌خواستم بپرسم که در بحث مدافعان حرم، چقدر بحث خاطره‌گویی و رمان‌نویسی می‌تواند مؤثر باشد؟ این که آنچه ما در حوزه دفاع مقدس می‌بینیم، کتاب‌های پرفروش بیشتر کتاب‌هایی هستند که خودنگاشت هستند و یا دیگران گفته‌اند و نگارش شده است. در حوزه مدافعین حرم چطور می‌شود این؟ آیا می‌تواند موفقیت‌آمیز باشد و می‌تواند کمک کند به شناخت مدافعان حرم؟
این یک مدل شناخته شده در همه‌جای دنیا است و آثار زیادی هم در همه‌جا شکل نوشتن‌شان این‌طوری شده که اشخاص مشهور خیلی وقت‌ها خاطراتشان را گفته‌اند و یک کسی که با ادبیات آشنا بوده اینها را تنظیم کرده و مرتب کرده و آن تعلیق و آن حس کنجکاوی مخاطب برای اینکه بعد چه می‌شود و چه اتفاقی خواهد افتاد را در تنظیم مطلب رعایت کرده و صورت ظاهر ماجرا یک خاطره یا یک زندگینامه‌ای است که مربوط به زندگی یک نفر است و یا خاطرات یک نفر آدم است که وقتی شما شروع به خواندن می‌کنید، دیگر دوست ندارید کتاب را زمین بگذارید.
 
ما در داخل کشور هم این را تجربه کردیم و آثار ارزشمندی از این بابت آفریده شد. در حوزه مقاومت و مدافعان حرم هم طبیعتا ما نمی‌توانیم توقع داشته باشیم تک تک این بچه‌هایی که می‌روند و آنجا حضور پیدا می‌کنند افراد توانمندی به لحاظ قلمی باشند و یا این که بدانند چطوری مطلب را باید تنظیم کنند. خیلی وقت‌ها قرار گرفتن یک نویسنده‌ای که با اصول داستان‌نویسی آشنا هست و با اصول نوشتن زندگینامه‌ آشنا است، اگر در کنار اینها قرار بگیرد و خاطرات آنها را بگیرد و آنها را تنظیم کند و به شکل مناسبی تدوین کند، این خیلی کمک کننده است.
 
در حوزه دفاع مقدس می‌بینیم که مردم به یک اقناع ذهنی و فکری رسیده‌اند که دفاع باید حتما صورت می‌گرفت، در بحث مدافعان حرم یک اشاره‌ای هم شما کردید که مدافعان اسد، این اغناسازی در مدافعان حرم به چه شکلی می‌تواند صورت بگیرد؟ با رمان و خاطره می‌شود یا با مستندنگاری؟
ما یک ضعف داریم. یک وقتی امام خمینی (ره) در صحبت‌هایشان یک اشاره‌ای کردند و یک مثالی هم زدند. به مسئولان اجرایی گفتند اگر کار خوب انجام می‌دهید این را به مردم اطلاع بدهید تا مردم بفهمند که این اتفاق مثبت صورت گرفته، ما یک مشکلی که داریم و این مشکل دیرینه است و از قبل هم بوده، نمی‌توانیم مطالب خوب را به مخاطبان خودمان انتقال بدهیم و اقناع افکار عمومی به شکل درستی انجام نمی‌شود.
 
این ضعف هست و ما متأسفانه این ضعف را داریم و می‌رویم تلاش می‌کنیم و کارهای مثبتی هم انجام می‌دهیم، ولی نمی‌توانیم خوب این را نشان بدهیم. یعنی فراتر از آن قضیه، بعضی‌ها تلاش می‌کنند که تردید ایجاد کنند که ما چکار داریم به رژیم صهیونیستی؟ آنها خودشان وما خودمان.
 
دنیای امروز، دنیای نیست که بگویید ما چکار به او. حتی براساس همان مسائل غیر دینی و غیر از توصیه‌هایی که ما اساساً در دین خودمان داریم مبنی بر اینکه باید مراقبت کنیم و کمک کنیم به مسلمانان و مردم مظلوم در همه جا، این را هم اگر کنار بگذاریم، حتی اگر فقط منافع ملی خودمان را هم در نظر بگیریم، نمی‌شود که ما دشمن را در نظر نگیریم و بگوییم ما اینجا نشسته‌ایم و نگاه می‌کنیم ببینیم دشمن ما می‌آید در شمال کشور ما و یک تعداد پایگاه می‌زند و از آن طرف آمریکایی‌ها را تحریک می‌کند و ‌آنها می‌آیند در شرق و غرب کشور ما پایگاه می‌زنند و از طرف دیگر سوریه را ساقط می‌کند.
 
مگر می‌شود یک چنین چیزی. از لحاظ استراتژیک هم، جایی که حتی به منافع ملی خودشان نگاه می‌کنند هم نمی‌توانند این چیزها را در نظر نگیرند. امکان‌پذیر نیست. منتها ما این را نمی‌توانیم به مردم تفهیم کنیم، و دلیل این که نمی‌توانیم تفهیم کنیم این است که حرف ما، حرف درست و منطقی است و قابل انتقال هم هست، منتها هجمه‌ای شکل گرفته برای اینکه این حرف حق را به گوش مخاطب نرساند و در درجه دوم تشکیک ایجاد کند نسبت به حقانیت این موضوع.
 
این نیاز به فعالیت مستمر و فعالیت قوی‌تری دارد از ناحیه ما. یعنی ما نتوانستیم همدلی مخاطبان را بربیانگیزیم و به آنها تفهیم کنیم که اگر این اتفاقات برای بانوان سرزمین همسایه ما افتاد، فردا روزی ممکن است اگر ما ساکت باشیم، این اتفاقات برای خود ما هم بیفتد و لازم است جلوی این قضیه و پیشروی این ماجرا را بگیریم. لازم است که خودمان را در محاصره قرار ندهیم و نظایر اینها. به نظرم اینها همان بخش‌های مغفول مانده‌ای است که باید تلاش بشود در ‌آثار معرفی شوند.
 
این همان فضایی است که باز است و باید نویسنده‌ها بنویسند و تلاش کنند که این موضوعات را برای مخاطبان تبیین کنند به شکل هنری.
 
بعد از پانزده بیست سال از خاتمه جنگ، نویسندگان و ناشران ما به تدریج آمدند به سمت نگارش کتاب‌هایی در حوزه دفاع مقدس که جزو کتاب‌های پرفروش هم شدند. آیا در حوزه مدافعان حرم هم باید منتظر این باشیم که پانزده سال یا ده سال بگذرد و بعد شروع کنیم؟
نه. اصلا با این موضوع موافق نیستم. دفاع مقدس یک محدوده درگیر با زندگی عموم مردم ما بود. یعنی حداقل می‌شود گفت که پنجاه سال ممکن است از خاطره‌ها نرود. بالاخره یک میلیون نفر یا بیشتر از جوانان این مملکت در جبهه‌ها به شکل‌های مختلف حضور داشتند.
 
صدها هزار نفر شهید شده‌اند و اگر خانواده اینها را هم در نظر بگیرید، عدد چندبرابر درگیری مداوم مستمر با موضوع دارد. طبیعتا موضوع فراموش نمی‌شود و خاطره‌اش و موضوعش هست. شما چه بخواهید و نخواهید، یعنی شما اگر تلاش می‌کردید و مجموعه‌ای مثلا تلاش می‌کردند و می‌گفتند ما می‌خواهیم یک کاری بکنیم که یاد و خاطره دفاع مقدس از این مملکت بیرون برود، مگر می‌توانستند؟
 
نمی‌توانستند، چون این با زندگی عموم مردم عجین شده است. اما در حوزه مدافعان حرم که این طوری نیست. یک جمع محدودی از جوانان ایثارگر ما یک فعالیت مستشاری در خارج از کشور داشته‌اند و دارند. این جمع معدود، با زندگی همه مردم آمیختگی ندارد و اینها اگر خاطراتشان منتقل نشود و ثبت و ضبط نشود، به زودی از بین می‌رود و فراموش می‌شود. نمی‌شود منتظر ماند تا زمانی بگذرد تا ما دوباره بنشینیم و اینها را تحریر کنیم. حداقل مواد خام ماجرا باید به طور کامل ثبت وضبط شده باشد.
 
بهترین شکل انتقال این مفاهیم در حوزه مکتوب به چه صورتی می‌تواند باشد؟
یک مقداری شاید سخت باشد، ولی ما وقتی که کنار هم قرار بدهیم کسی را که هنرمند است و اهل هنر است با این موضوع، با کسی که در این حوزه حضور پیدا کرده و خودش از نزدیک شاهد وقایع بوده و مسائلی از این دست، اگر بخواهیم یا نخواهیم این افراد تأثیر می‌گیرند و شروع می‌کنند به نوشتن و تجارب خوبی در حوزه دفاع مقدس داریم و نیازی نیست که از نو بخواهیم شروع کنیم. همان تجارب را می‌توانیم در این حوزه هم احیا کنیم و تلاش کنیم که اتفاقات مثبتی بیفتد.
 
اگر نکته‌ای مغفول مانده، بفرمایید.
نکته خاصی به ذهنم نمی‌رسد. فکر می‌کنم که دوستانی که به فکر راه‌اندازی جشنواره شهید همدانی افتاده‌اند و جشنواره مرتبط با محور مقاومت را فکر کرده‌اند که باید راه‌اندازی کنند، اینها تدبیرشان یک تدبیر درستی بوده و اگر متصل به آن تدبیر اولیه و اصلی که انجام شد، یعنی همین موضوع جشنواره و برگزاری جشنواره، این موضوع نقاط ضعفی که شناسایی می‌شود توسط دوستان پیگیری بشود و منتقل بشود و تلاش بشود که آن موارد هم برطرف بشود، شاید سال‌های دیگر شاهد رشد این بخش باشیم که جزو برکات این جشنواره می‌تواند محسوب بشود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها