چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۱
شرح آزادگی در قاب کتاب

بیست‌وششمین روز از مردادماه، سالگرد آغاز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن بود. ایبنا در گزارش پیش‌رو مروری دارد بر برخی از کتاب‌هایی که تاکنون درباره اسرای ایرانی از سوی انتشارات پیام آزادگان به‌عنوان ناشر تخصصی این حوزه، چاپ و راهی بازار نشر شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، 26 مردادماه مصادف با سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به کشورمان است. آزادگانی که با غیرت و شهامت، از خاک سرزمین‌شان دفاع کردند و سال‌های زیادی از عمر پربرکتشان را در اردوگاه‌های اسرا گذراندند و شکنجه‌های سخت و سنگین دشمن بعثی را تحمل کردند.
 
کتاب، یکی از بهترین روش‌ها برای بیان درد و رنج مبارزات، رشادت‌ها و ایثارگری‌های آزادگان در دفاع مقدس است. گرچه تمام این اتفاقات در قالب کتاب نمی‌گنجد و آن‌طور که باید و شاید، حق دلاورمردان و شیرزنان را ادا نمی‌کند، اما می‌تواند گوشه‌ای از این درد را -که تا به امروز زخم‌هایش بر جسم این مرز و بوم به‌جا مانده است- بیان کند.

به مناسبت فرارسیدن 26 مردادماه سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی و روز بزرگداشت آن‌ها، خبرگزاری ایبنا به معرفی چندین اثر مکتوب که به همت مؤسسه پیام آزادگان در این خصوص به چاپ رسیده پرداخته که در ادامه مشاهده می‌کنید.
 

مجموعه چهارجلدی «نگاره نگاشت»
مجموعه چهارجلدی «نگاره‌ نگاشت» دربرگيرنده تصاوير آزادگان جنگ تحميلی و برخی از اطلاعات مهم مربوط به دوران اسارت است که به همت فريبرز خوب‌نژاد، فرزانه قلعه‌قوند، ندا اسماعيلی با هدف معرفی آزادگان هر استان و استفاده سريع از اطلاعات عمومی آزادگان تهيه شده است.
 
خروجی مستندات، برنامه‌نويسی و نگارش اين کتاب براساس طرحی از فروردين 1394 آغاز شد و در بهمن سال 1399 به‌پايان رسيد. به‌علت پراکندگی جامعه هدف و دسترسی‌نداشتن به همه آزادگان، ناگزير برای دستيابی به کامل‌ترين اطلاعات و آمار، در اين کتاب به فرم‌ها و اسناد صليب‌‌سرخ و ستاد ‌آزادگان استناد شده است. در اين کتاب، علاوه ‌بر 4 جلد کلی، خروجی‌های استانی (استان محل تشکيل پرونده) و اردوگاهی (اولين اردوگاه محل اسکان هر آزاده) نيز به‌چاپ رسيده است.


 هفت‌خوان 
«هفت‌خوان»، خاطرات جانباز و آزاده علی‌اکبر فندرسکی، آزاده‌ای از ديار گلستان است. مصاحبه و نگارش اين کتاب را فرزانه قلعه‌قوند در 7 فصل به عهده داشته است.
 
علی‌اکبر فندرسکی در 4 تيرماه 1367 در عمليات تک عراقی‌ها به‌ جزيره مجنون که در عراق به عمليات مرحله دوم توکلنا علی‌الله 4 معروف است، درحالی‌که به سختی از ناحيه دست و پا مجروح شده بود، به اسارت نيروهای بعثی درآمد. مدت اسارت اين آزاده و جانباز گلستانی در بيمارستان تموز و اردوگاه‌های رمادی 13 و تکريت 17 سپری شد.

گزيده‌ای از محتوای کتاب
«سهم هرکداممان از حمام‌کردن فقط چند دقيقه ماندن زير لوله تانکر آب بود. زخم‌هايمان حسابی خيس خورد و دوباره دهن باز کرد. چرک و خونابه به‌راه افتاد. برای اصلاح سرورويمان يک تيغ آوردند؛ يک تيغ برای اين‌همه اسير! بچه‌های سالم‌تر، سروصورتمان را تيغ زدند. ياد سلمانی‌کردن پدرم افتادم؛ وقتی‌که موهايم را با ماشين‌دستی کُند از جايش می‌کند؛ سرم وصله‌پينه می‌شد؛ درست مثل حالا. شده بوديم شبيه فيلم‌های کمدی! از ديدن همديگر با اين سروشکل خنده‌مان گرفت. آيينه‌ای که نداشتيم؛ ولی هرکدام تا چشمش به ديگری می‌افتاد، به او می‌خنديد. وقتی به سروصورتمان دست می‌‌کشيديم خونی می‌شد؛ تازه فهميديم چه بلايی سرمان آمده است.»


زمان ایستاده بود(چاپ چهارم در دست انتشار)
کتاب «زمان ایستاده بود»، به‌طور اختصاصی و برای اولین‌بار، به موضوع لحظه اسارت آزادگان می‌پردازد؛ از این منظر می‌توان آن را کتاب کم‌نظیری در عرصه دفاع‌مقدس نامید. زمان ایستاده بود که به اهتمام فرزانه قلعه‌قوند به‌نگارش درآمده است نشان‌دهنده بخش کوچکی از دردناک‌ترین تجربه‌های جنگی است. تلخ‌ترین لحظه زندگی غیورمردانی که در نابرابری اوضاع به اسارت درآمدند، ولی آزاده شدند.
 
آنچه در این کتاب قابل تأمل است، این است که در انتخاب مطالب از خاطرات61 اسیر جنگی شامل: مرزنشين، بسيجی، ارتشی، سپاهی، معلم، روحانی، هنرمند، امدادگر و ... در عملیات مختلف استفاده شده است و گویش‌های محلی اغلب اقوام در این کتاب به‌چشم می‌خورد.
 
گزیده‌ای از محتوای کتاب
«صدای پايشان ديگر خيلی نزديک شده بود؛ با خود گفتم اِی‌ی‌ی‌ی‌ی ... روزگار! سرنوشت، عباس روزخوش که نه تفنگی بی و نه فشنگی بی، تو قفسه کمد مچاله کرده بی. اگه تفنگم فشنگم بی، به شما نشون ميدا، که يه من ماست، چقد کره دار. نِمونِم، ئی کوفيای اَخدابی‌خبر چه بر سر ئی پيرمردِ مچاله بيارن. از بخت بدم خنده‌ام گرفته بود. يکی از عراقی‌ها که از غول بغداد هم نخراشيده‌تر بود، عربده‌کشان خيز برداشت و با باتنهاش محکم کوبيد به در کمد. صدای شکستن قفل و چوب‌های پوسيده کمد بلند شد. به در کمد لگد می‌زدند و فرياد می‌کشيدند: «بيا بيرون!» در کمد شکسته شد و افتاد زمين ... .»


اينجا پرواز؛ آنجا ديوار ...
مجموعه اشعار «اينجا پرواز؛ آنجا ديوار...» به اهتمام شاعر گرانمايه معاصر شيرينعلی گلمرادی، گردآوری شده و انتشارات پيام آزادگان آن را در اختيار علاقه‌مندان به ادبيات دفاع‌مقدس قرار داده است. اين کتاب شامل سروده‌های جمعی از شعرای آزاده و شعرای صاحب‌نام معاصر در حوزه اسارت است که می‌توانيم لابه‌لای هر واژه‌اش رنج‌نامه دوران مقاومت و سربلندی آزادگان افتخارآفرين اين مملکت را به دوره بنشينم.
 
گزيده‌ای از محتوای کتاب
«شير شما را تا قفس بردند!» شير من و حجم قفس؟ هرگز شيری که جبهه جبهه می‌غريد، گوش زمين از نعره‌اش کر بود او مرد بودن را حجی می‌کرد او بخش می‌کرد آه...آ...زا...دی، زخمش همه سبک عراقی داشت، تصوير شعرش، زخم و خنجر بود ...



صدای شکستن استخوان
«صدای شکستن استخوان» خاطرات بدون‌ِ اغراق حسن تاجیک‌شیر جانباز و آزاده‌ای بی‌ادعا و متواضع از روستای حسن‌جهازی فاریاب کرمان است که در 5 فصل رایت شده است. حسن تاجیک‌شیر در 20 اسفند سال 1360 به اسارت درآمد و سال‌های اسارات خود را در اردوگاه‌های الانبار (کمپ 8 یا عنبر) سپری کرد.
 
گزیده‌ای از محتوای کتاب
«در آمبولانس، من بودم و دو سرباز عراقی، که یکی راننده و دیگری نگهبان بود. وقتی از خیابان‌های شهر رد می‌شدیم، با دیدن مغازه‌ها و مردمی که در رفت‌وآمد بودند دلم برای آزادی تنگ شد. جلوی یک ساندویچ‌فروشی، آمبولانس ایستاد. راننده پیاده شد و رفت ‌به‌طرف ساندویچ‌فروشی. با خودم گفتم حتی اگر در بیمارستان هیچ کاری برایم انجام ندهند، رفتنش به خوردن یک ساندویچ خوشمزه بعد از دو سال می‌ارزد. بی‌صبرانه منتظر بازگشت راننده بودم. نگهبان در عقب آمبولانس را باز کرد که از آن به‌عنوان میز استفاده کند. راننده از راه رسید، ساندویچ و نوشابه‌ها را گذاشت روی میز. یکی از ساندویچ‌ها را خودش برداشت، دیگری را هم داد به نگهبان. برای من هیچ ساندویچی نخریده بود! با اشتها شروع کردند به خوردن. آن‌ها حتی به من نگاه هم نمی‌کردند. باد بوی ساندویچ‌ها را آورد توی کابین آمبولانس؛ دهانم آب افتاد و دلم ضعف رفت. ساندویچ و نوشابه‌شان را خوردند، با کاغذ ساندویچ سبیل‌های چربشان را پاک کردند، بعد هرکدام سیگاری روشن کردند، سوار شدند و راه افتادیم.»



مگه کربلا رفتن زوریه؟
«مگه کربلارفتن زوریه»، تألیف محمدعلی همتی به یکی از افتخارآمیزترین روایت‌های اسارت می‌پردازد. بی‌تردید یکی از آرزوهای رزمندگان، به‌ویژه اسرای ایرانی، رفتن به کربلا بود، اما تعدادی از اسرا در خاک دشمن به دلایلی از این آرزو چشم‌پوشی کردند و داغ تمکین از رژیم بعث را به دل دشمن بعثی گذاشتند و به کربلا نرفتند. راوی این حکایت عبدالرسول میرفلاح است. میرفلاح سال 1363 در عملیات بدر به اسارت درآمد. سال‌های اسارت این آزاده در اردوگاه‌های 7، 9، 13 و 17 سپری شد.
 
گزیده‌ای از محتوای کتاب
«روز بعد فرمانده اردوگاه، ارشدها را برای اعلام نتیجه احضار کرد. گفتیم: «سيدی، بچه‌ها قبول نمی‌کنن برن کربلا.» عصبانی شد و گفت: همه شما را اعدام می‌كنم. شما قبول کنید برید کربلا من همه خواسته‌هاتون رو قبول می‌کنم. صبح که شد برید حمام، غسل كنید، نماز بخوانید بعد سوار اتوبوس شوید. اگر هم دوربين ديدید بشكنید. ما تضمین می‌کنیم با آرامش می‌روید و می‌آیید. دوباره پیغام فرمانده اردوگاه را به بچه‌ها دادیم. بچه‌ها گفتند: «هر كاری می‌خوان بكنن، ما نمی‌ریم.» گفتم: «بچه‌ها، تهديد كردن كه اعدامتون می‌كنن!» بچه‌ها گفتند: «همه‌مون رو اعدام كنن، ولی ما نمی‌ریم.»


آموزش عربی در اسارت(جلد اول: صرف افعال 1)
مجموعه 4 جلدی آموزش عربی در اسارت در اوضاعی نگاشته و چندين دوره تدريس شده است که داشتن هر نوع نوشت‌افزار ازجمله قلم، خودکار و کاغذ و همچنین نشست‌های جمعی برای آموزش ممنوع بوده است و تاوان سنگينی در پی داشته و برای در امان‌ماندن از تفتيش سربازان عراقی، که در هفته دو بار انجام می‌شد، بارها در زير خاک، گل باغچه و ساير نقاط کور پنهان می‌شد تا از چشم دشمن دون به‌دور بماند ... .
 
این مجموعه حاصل تلاش و اهتمام دکتر عظیم عظیم‌پور، آزاده و جانباز مشهدی، در طول 10 سال اسارت، از سال 1359 تا 1369، در زندان‌های مخوف دشمن بعثی است که به‌منظور تدريس برادران در بند اسارت و در راستای آشنايی با قرآن و معارف اسلامی تهيه و تدوين شده است. اين‌گونه آموزش کاربردی که با رهنمودهای حکيمانه سيدآزادگان، مرحوم حاج سيدعلی‌اکبر ابوترابی، انجام می‌شد و نقش به‌سزايی در ارتقای معنوی و علمی برادران در بند داشت، به‌گونه‌ای است که خميرمايه اصلی در پذيرش در دانشگاه و مقاطع تحصيلات تکميلی، به‌ويژه در رشته‌های الهيات و معارف اسلامی، به‌شمار می‌آید.
 
عظیم عظیم‌‌پور، سال 1359 در عملیات آزادسازی آبادان ـ ماهشهر به اسارت درآمد. سال‌های اسارت این آزاده در اردوگاه‌های 1 و 2 موصل سپری شد.


 
جنگ، اسارت، مذاکره
کتاب «جنگ، اسارت، مذاکره» به اهميت حضور بيش از 40 هزار اسير جنگی در اردوگاه‌های عراق می‌پردازد. تأثيری که می‌توان آن را در سياست‌گذاری‌ها، اتاق فکر جنگ، مذاکرات دوران جنگ و نيز پذيرش قطعنامه 598 جست‌وجو کرد.
 
اين کتاب براساس طرحی پژوهشی تدوين شده است و فتح‌اله پرتو پژوهش و نگارش آن را در 4 فصل برعهده داشته است.
 
گزيده‌ای از محتوای کتاب
«از فردای پذيرش قطعنامه 598، که حضرت امام(ره) وزارت خارجه را مسئول مذاکره با عراق کرد (ولايتی، 1380: 286)، مذاکرات طولانی سه‌جانبه (ايران - دبيرکل سازمان ملل متحد - عراق) شکل گرفت که درنهايت، با نامه آخر صدام به مرحوم هاشمی‌رفسنجانی و قرائت آن در 24 مرداد 1369 از راديو بغداد، پذيرش شروط ايران صورت گرفت و اسرای طرفين از 26 مرداد تبادل شدند.
 
ايران در طول اين 25 ماه همچون دوران جنگ بر شروط ذيل تکيه داشت و به‌هيچ‌وجه تحقق آنها را وجه‌المصالحه هيچ شاخص ديگری قرار نمی‌داد و اين مؤلفه‌ها عبارت بودند از: عقب‌نشينی عراق به پشت مرزهای بين‌المللی و حفظ تماميت ارضی ايران، به‌رسميت‌شناختن مجدد قرارداد 1975 الجزاير توسط صدام و پذيرش خط تالوگ در اروندرود توسط عراق و مشخص‌شدن رسمی عراق به‌عنوان متجاوز و پرداخت غرامت جنگ.»


الفبای اسارت
الفبای اسارت 54 روايت جذاب از سيدجمال‌الدين زهرايي، جانباز و آزادهای رنج‌کشيده، صبور، بی‌ادعا و متواضع، از استان فارس است. سيدجمال‌الدين در اولين اعزامش به خرمشهر رفت و به عمليات بيت‌المقدس پيوست. بعد از آن به عمليات محرم و ... سرانجام اين رزمنده شجاع استان فارس در سال 1362 در عمليات والفجر1 به اسارت درآمد. فکه آخرين ايستگاه او در وطن بود ... .
 
سال‌های اسارات اين آزاده قهرمان در بيمارستان العماره و الرشيد، اردوگاه‌های الانبار (کمپ 8 يا عنبر)، رمادی 2 (کمپ 7 يا بين‌القفصين)، رمادی 13، تکريت 5 و موصل 2 سپری شد و روايت‌های اين کتاب در اين اردوگاه‌ها اتفاق افتاده است.
 
گزيده‌ای از محتوای کتاب

«ارشد گفت: «مگر ما مريضيم که آن را خراب کنيم.» ساعتی بعد، يک عراقی با کيفی پر از ابزار تعميرات وارد اتاق شد. تلويزيون را که حالا مثل گاو سامری برای آنها مقدس شده بود و برای ما بوی فساد می‌داد، در اختيارش گذاشتند. و جَعلنا ... می‌خواندم و صلوات و هرچه ذکر می‌دانستم تا اين تعميرکار ايراد نگيرد و داستان ختم ‌به‌خير شود. او تلويزيون را باز کرد و نگاهی به دکمه‌ها و سيم برق و ديگر قسمت‌هايش انداخت. خداوند کمک کرد و دعاها مؤثر واقع شد و متوجه آب ريخته‌شده روی سيستم نشد. به فرمانده‌اش گفت: «دست‌کاری نشده، سيستمش سوخته؛ ممکنه به‌خاطر نوسان برق از کار افتاده باشد.» پشت آن را بست و گفت: «حالا هرچه دستور می‌دهيد.» مسئول نگهبان‌ها ارشد را صدا زد ... .»


دانشنامه آزادگان
مؤسسه فرهنگی ـ ‌هنری پيام آزادگان بر پايه اهداف مندرج در اساسنامه و مفاد بيانيه مأموريت در سند چشم‌انداز 1404 خود، به‌منظور ثبت، نشر و ترويج فرهنگ مقاومت و آزادگان، در سال 1391 تدوين دانشنامه‌ای جامع در مورد آزادگان تدوين دانشنامه‌ای جامع در مورد آزادگان را با رعايت معيارهای علمی و متعارف دانشنامه‌نويسی، تحت اشراف بنياد دانشنامه‌نگاری ايران وابسته به وزارت علوم، تحقيقات و فناوری در دستور کار قرار داد. اين کار در اوايل سال 1393 آغاز شد.
 
دانشنامه آزادگان در واقع گام اوليه و بنيادی است که با استفاده از روش‌های علمی مرسوم در دانشنامه‌نويسی و حفظ استاندارهای قابل قبول علمی برای چنين کاری، توانسته فرهنگ و سبک زندگی ايرانی - اسلامی آزادگان را در سنگر پنهان جهاد و استقامت در اردوگاه‌های اسارت بعثی‌های عراق در قالب مدخل‌های گوناگون در اختيار پژوهشگران و علاقمندان قرار دارد.
 
اين کتاب با همکاری بنياد دانشنامه‌نگاری ايران تدوين شد و 50 نويسنده آزاده و غيرآزاده با استفاده از منابع مهم دوران مقاومت (اسارت) تحت نظارت و بازبينی مؤسسه پيام آزادگان به نگارش آن پرداخته‌اند.


تنفس ممنوع
اين کتاب خاطرات بهداشت و درمان در اسارت است. عبدالمجيد رحمانيان، نگارنده این اثر پس از دو سال تحقيق و پژوهش، اطلاعاتی همه‌جانبه پيرامون اين موضوع مهم از بيست اردوگاه و چندين زندان عراقی جمع‌آوری و با بسياری از آزادگان مصاحبه کرده است. بعد از ميان خاطرات بسيار زياد 308 خاطره برتر را انتخاب کرده است.
 
کتاب شامل سه فصل است؛ فصل اول به مسائل بهداشتی در پنج گفتار پرداخته شده؛ در فصل دوم امکانات پزشکی دشمن، تنگناها و رفتارهای پزشکی را در اسارتگاه‌های عراق در سه گفتار مورد بررسی قرار داده و در فصل سوم که مهم‌ترين و گسترده‌ترين فصل کتاب است، بيماری‌ها و درمان آن را مورد کاوش قرار داده است و در پايان مواردی از کنوانسيون ژنو راجع به معامله و رفتار با اسيران جنگی آورده شده است.
 
گزيده‌ای از محتوای کتاب
«از عراقی‌ها آب خواستيم و خيلی پافشاری کرديم پذيرفتند و اجازه دادند که دونفر دونفر بروند از تانکر آبی که روبه‌رويمان بود آب بخورند. وقتی دو نفر اول نزديک تانکر رسيدند دو گلوله سر‌ آنها را متلاشی کرد. افسر بعثی گفت: «خب حالا کسی هست که آب بخواهد؟» ... .»

ردپای خليل
«ردپای خليل» زندگی سراسر مبارزه سردار شهيد خليل مطهرنيا را حکايت می‌کند. شهيد خليل در روستای علی‌آباد عليا در چند کيلومتری جهرم به‌دنيا آمد. اين کتاب در 54 موضوع روايت شده است.
 
عبدالمجيد رحمانيان، نويسنده کتاب، می‌گويد: «من آوازه نام خليل و پهلوانی‌هايش را زمانی شنيدم که از بازگشت بازگشته بودم. مشتاق شدم تا از او بيشتر بدانم؛ زمانی که صدای راوی روايت فتح سيدمرتضی آوينی را بر متن مستند تهيه‌شده از کربلای 5 شنيدم که او را خليل سرباخته کوی عشق خطاب می‌کرد. شيفته‌تر شدم تا «ردپای خليل» را از خردسالی تا شهادت دنبال کنم و اين آغاز تولد اين کتاب بود. پژوهش اين کتاب از ابتدای سال 1378 شروع شد و نگارش آن نيز سال‌ها به‌طول انجاميد.
 
گزيده‌ای از محتوای کتاب        
«روزی خليل با عده‌ای از بچه‌های اطلاعات و تخريب و فرماندهان عملياتی رفتند برای شناسايی. معمولاً ساعت نه صبح فردايش برمی‌گشتند و ما چشم به‌راه بوديم. برايشان سفره می‌انداختيم تا صبحانه‌ای بخورند. ساعت ده صبح شد و آن‌ها برنگشتند. نگران شديم و چاره‌ای جز انتظار نداشتيم. ساعت سه بعدازظهر شاد و خندان همراه بچه‌ها برگشتند. زود به سنگر رفتم، حداقل يک چای درست کنم تا خستگی از بدنشان بيرون برود. متوجه شدم که خليل به‌سختی و آرامی پوتين‌هايش را بيرون می‌آورد. جوراب‌ها را که درآورد پاهايش تاول‌زده و ورم‌کرده بود. مثل اين‌که آب جوش روی پاهايش ريخته بودند. پوستش حسابی سوخته بود. دست و پايش را زير شير آب تانکر شست و برگشت به سنگر... .»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها