شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۸:۵۸
باید همه‌ آثار ویکتور هوگو دوباره ترجمه شود

بنفشه فریس‌آبادی مترجم معتقد است: بخش‌های زیادی از آثار هوگو که قبلا منتشر شده، بنا بر صلاحدید مترجم یا عدم دسترسی به منابع کافی برای پژوهش درباره‌ عبارات، اصطلاحات و وقایع تاریخی، حذف، کوتاه یا خلاصه شده‌اند. به همین دلیل لازم است همه‌ آثار او دوباره توسط مترجمانِ تازه‌نفس و به‌روزتر و حتما به صورت مستقیم از زبان فرانسه ترجمه و منتشر شوند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، در هشتمین هفته از سلسله گزارش‌ها درباره بزرگان داستان‌نویسی جهان بار دیگر به فرانسه می‌رویم. شهر بزانسون، جایی در شرق این کشور که در سال ۱۸۰۲، تولد یکی از نوابغ تاریخ ادبیات را شاهد بود. «ویکتور ماری هوگو» که بسیاری او را بزرگ‌ترین شاعر فرانسوی خوانده‌اند و گرچه در فرانسه بیشتر با شعرهایش شناخته می‌شود اما مجموعا با نمایشنامه‌ها و رمان‌هایی نظیر «‎بی‌نوایان» – که عنوان آن برای مردم دور از دنیای کتاب‌ها هم آشناست – توانست یکی از بانیان اصلی مکتب رمانتیسم در ادبیات باشد. این ادیب سرشناس که سرانجام به سال ۱۸۸۵ در پاریس درگذشت، آثاری متاثر از فعالیت‌های سیاسی خود و فضای هنری زمانه‌اش به جا گذاشت و از رهگذر غنای داستانی آثارش توانست جزو نویسندگانی باشد که آثارشان بارها و بارها در عرصه هنرهای نمایشی بازتاب داشته است. در نگاهی دوباره به هوگو گفت‌وگویی با «بنفشه‌ فریس‌آبادی»، مترجم و «احمد آرام»، نویسنده داشته‌ایم.
 
هوگو و رمانتیسم
هوگو به سال ۱۸۳۱ برای یکی از آثار خود مقدمه‌ای نگاشت که از آن با عنوان مرام‌نامه مکتب رمانتیسم یاد می‌شود و آنجاست که او اظهار می‌دارد هر آنچه در طبیعت است به هنر تعلق دارد.
 
بنفشه فریس‌آبادی – مترجم «آخرین روز یک محکوم» – در رابطه با پیوند رمانتیسم با هوگو می‌گوید: «لفظ «رمانتیک» نخستین بار توسط ژان ژاک روسو و در کتاب «رویاپردازیِ یک گردشگر تنها» و برای توصیف احساس غیرقابل وصفی که با دیدن یک منظره‌ زیبا و بکر به انسان دست می‌دهد، استفاده شد. پس از آن نویسندگان و شاعران بزرگی مانند رنه دوشاتوبریان، لامارتین، ژرژ سند، ژرار دو نروال، الکساندر دومای پدر، آلفرد دو موسه و... همه در زمره‌ نویسندگان رمانتیک قرار گرفتند. شاید ویکتور هوگو یکی از بزرگ‌ترین‌های این گروه باشد، اما به‌زعم من نمی‌توان به عنوان مثال نقش آلفونس دو لامارتین یا رنه دو شاتوبریان را در این میان نادیده گرفت. اما نکته مهم آن است که حتی اگر نتوانیم هوگو را پدر رمانتیسم بدانیم، نمایش‌نامه «بورگراوها» را می‌شود پایان رمانتیسم فرانسه دانست. این نمایش‌نامه‌ در سال 1843 برای نخستین بار به روی صحنه رفت و با شکست مواجه شد. ناکامی این نمایش، پایانِ درامِ رمانتیک و در نتیجه ادبیات رمانتیک را در فرانسه رقم زد. پس از آن هیچ‌یک از نمایش‌نامه‌های ویکتور هوگو در زمان حیاتش به اجرا درنیامدند.»
 
احمد آرام نیز در همین زمینه می‌گوید: «وقتی اشاره به ویکتور هوگوی قرن نوزدهمی می‌شود، بعضی‌ها بر این پندارند که او دیگر به درد دوران معاصر نمی‌خورد، که این اولین اشتباه است اما اجازه دهید بگویم اکنون که می‌توانیم گوستاورفلوبر و مارسل پروست و حتی نویسندگان معاصر فرانسه را به راحتی بخوانیم مدیون تلاش‌های ویکتور هوگو هستیم. بدون تردید بایستی سخن «چارلز فردیناند راموس» را بپذیریم که گفته است «باید پاریس را بانک جهانی ارز و تجارت خارجی در ادبیات توصیف کنند.» پاسکال کازانووا در تکمیل حرف راموس اشاره می‌کند: «ظهور و به رسمیت شناخته شدن یک سرمایه ادبی به مکانی اشاره دارد که در آن حیثیت و باور ادبی به بالاترین حد خود تقرب می‌کند و در عین حال نتیجه مستقیم چنین باوری است. بدون شک، پاریس از دیر زمان پایتخت جهان ادبی است و این امر نتیجه ضروری جهان ادبی بود و به گونه‌ای خاص همه تصویرهای تاریخی از آزادی را گرد هم آورد. بدون کمتر تردیدی، این تصور در زمان حضور ویکتور هوگو به سیاست نزدیک و از این منظر، پاریس به منشاء دموکراسی سیاسی در گفتمان‌های روزمره  بدل شد. اما این که ویکتور هوگو چه نقشی در رشد و نمو رمانتیسم داشته است باید بگویم او به دلیل هوش و ذکاوتش تقریبا پرچمدار این نهضت ادبی است؛ مانیفستی که به عنوان یک دفاعیه کارساز درباره این مکتب تهیه نمود نشانه فهم او از زمانه خود بود. طبعا وقتی کلاسیست‌ها به نقطه‌ای رسیدند که نتوانستند اظهار وجود کنند، ضرورت ایجاب می‌کرد یک اندیشه مدرن وارد کارزار ادبی شود، و ازین روی هوگو مانیفست رمانتیسم را علم کرد. رمانتیک‌ها در جست‌وجوی جهان نوین پس از انقلاب بورژوازی فرانسه(۱۷۸۹) پیمان بسته بودند که حتی اگر شکست بخورند به کلاسیسم بازنگردند. و همین گرایش، نوستالژی را در روند رمانتیسم قوی نگه داشت. گذشته از هوگو چهره‌های دیگری هم بودند که از مانیفست او دفاع کردند، به ویژه رمان‌نویسان که همگی چهره معترض داشتند مانند مادام دو استال، شاتو بریان و الکساندر دومای پدر و پسر.»

                        
(بنفشه فریس‌آبادی)
 
هوگو و ادیبان معاصر فرانسه
ویکتور هوگو در عصری می‌زیست که در همان سرزمین خود با بزرگانی نظیر استاندال، بالزاک و فلوبر هم‌دوره بود و طبعا هر یک از این نام‌ها ویژگی منحصر به فردی در قیاس با سایرین داشته که توانسته ماندگار بماند.
 
فریس‌آبادی درباره ویژگی برجسته هوگو می‌گوید: «به نظر من شاخص‌ترین ویژگی او، وقوف و تسلط انکارناپذیرش بر «همه‌چیز» است. می‌گویم «همه‌چیز» چون نمی‌توان دانش او را به ادبیات، سیاست یا فرهنگ محدود کرد. ویکتور هوگو از معدود نویسندگان فرانسوی است که به معنای حقیقی «جامع‌الاطراف» بوده؛ شعر، رمان، مقاله و رساله‌نویسی، سخنوری، مذهب، نقاشی، سیاست، تاریخ، معماری و همه‌ جزئیاتِ مربوط به فرهنگ را به‌طور کامل می‌شناخته و تجربه‌ پرداختن به همه‌ حوزه‌های هنری، سیاسی و اجتماعی را نیز در کارنامه‌اش داشته است. همین تسلط بر جامعه‌شناسی و سیاست است که «انسان» را در آثار او تا این‌حد برجسته می‌کند. شناخت و تجربه‌ زیست با هنرهای تجسمی است که او را وادار می‌کند هنگام نوشتن به ظرایف و طنازی‌های زبان بپردازد و نه تنها «چه گفتن» که «چگونه گفتن» را نیز در نظر داشته باشد. دغدغه‌ تاریخ، آثار باستانی و معماری است که موجب می‌شود مثلا در فصل‌های نخستینِ رمان «نتردامِ پاریس» با آن جزئیات و زیبایی درباره‌ معماری قرن پانزدهم فرانسه بنویسد و دغدغه‌ فرهنگ است که او را وادار می‌کند با زبان‌بازی و طنازی ویران‌کنندگانِ آثار تاریخی را به باد تمسخر و طعنه بگیرد.»
 
آرام در همین ارتباط می‌گوید: «وقتی اشاره می‌کنیم به استاندال درمی‌یابیم که او در رمان سرخ و سیاه متکی به زبانی است که سویه‌های رئالیستی قوی دارد. اما او پیش از این خود را نویسنده‌ای رمانتیک می‌دانست. حتی رنه ولک هم این را تایید کرده که استاندال اولین فرانسوی بود که خود را رمانتیک معرفی کرده. اما این که بتوان گفت تفاوت هوگو با استاندال یا فلوبر، بالزاک و دوما چیست، من نگاه انسانی او را ستایش می‌کنم که شاید این صداقت در نگاهش ناشی از تعهد اجتماعی و سیاسی‌اش باشد.»
 
تاثیر متقابل سیاست و ادبیات هوگو بر روی یکدیگر
ویکتور هوگو در کنار کار ادبی، به‌عنوان نماینده مجلس فرانسه هم فعالیت کرده و طبعا نمی‌توان وجوه مختلف او را کاملا از یکدیگر مستقل دانست.
 
فریس‌آبادی در همین رابطه می‌گوید: «وجوه مختلف او از هم جدا نیستند چنان‌که شما هنگام خواندن متن نطق‌های هوگو در پارلمان فرانسه کاملا با نویسنده‌ای صاحب سبک و قلم و اندیشه مواجه هستید و هنگام خواندن آثار ادبی‌اش – به‌عنوان مثال خطابه تند و صریح او در دفاع از لغو حکم اعدام که در قالب مقدمه رمان «آخرین روز یک محکوم» منتشر شد – با مردی از طایفه‌ سیاستمداران روبه‌رو هستید که با اِشراف کامل بر تاریخ و سیاست و جامعه‌شناسی، از دغدغه‌ اصلی‌اش، که انسان و حیاتِ انسان است در جامعه‌ای درگیر فقر و بی‌عدالتی، قلم به دست گرفته و این‌بار می‌نویسد.»
 
 
احمد آرام نیز در همین رابطه می‌گوید: «هوگو به عنوان یک شهروند جدی فرانسوی تعهد اجتماعی داشت، این تعهد چه در زمینه‌های ادبی و چه سیاسی، نشان‌دهنده نویسنده هوشمندی است که سیاسی شدن را هم به نفع ادبیات می‌دانست. حتی در دوره‌های مختلف که وارد سیاست شد، اگر درباره سیاست سخن می‌گفت، در واقع می‌خواست یک حریم امن برای عقاید ادبی و مکتبی که به آن اعتقاد داشت رقم بزند. در رمان‌هایش اگر دقت کنید می‌بینید معترض به نظامی است که در آن روزگار در قانون‌مندی‌هایش ناتوان بود. به همین دلیل صدای اعتراضش به یک مشت قوانین نخ‌نما، از رمان بی‌نوایان بیرون می‌زند.»


(احمد آرام)
 
بار دیگر نبوغ، بار دیگر رد پای جنون
به سنت بسیاری نوابغ دیگر، هوگو نیز کمابیش با زیاده‌روی در برخی زمینه‌ها مواجه بوده است.

فریس‌آبادی در این رابطه می‌گوید: «هوگو شخصیت ماجراجویی داشته و نگاهش به روابط میان زن و مرد، رابطه‌ غریبش با آدل فوشه، همسرش، که طی 38 سال از 46 سال زندگی مشترک‌شان، با سن-بوو ، منتقد ادبی و از دوستان هوگو رابطه داشت. رابطه‌اش با ژولیِت دروئه که از ۱۸۳۳ تا زمانِ مرگ ژولیِت یعنی ۱۸۸۳ معشوقه‌ هوگو بود. رابطه‌‌اش با لئونی دونه، همسر نقاشی به نام فرانسوآ آگوست بیار در ۱۸۴۴. فرار ویکتور هوگو و دستگیریِ لئونی به جرم زنا و محکوم شدنش به دو ماه حبس و شش ماه زندگی در صومعه. حمایت مالی ویکتور هوگو از معشوقه‌ قدیمی‌اش تا سال‌ها پس از جدایی. پایبندی و اعتقاد به مسیحیت و کلیسای کاتولیک در جوانی و بعد پشت کردن به آن ضمن اعتقاد تمام و کمال به خداوند، برگزاری مجالس احضار روح در دوران تبعید و از این قبیل ماجراها. ماجراجویی بخش غیرقابل تفکیک زندگیِ همه‌ هنرمندان است. ویکتور هوگو هم از این قاعده مستثنی نبوده است.»
 
آرام هم در این زمینه می‌افزاید: «افراط را نمی‌دانم، اما بگذارید بگویم او در زمان خودش انسانی نوگرا بود. هوگو برای رسیدن به مقصود خود مجبور بود در مقابل یورش کلاسیک‌ها، به این رویه پناه ببرد. گر چه این افراط شاید به ضرر کلاسیسم تمام می‌شد اما هدفش برقراری اندیشه نوین بود. او از نظر تاریخی و هم از نظر اسطوره‌ای فضایی مهیا می‌ساخت که سرشار از بدعتی نوین در ساختار ادبیات رمانتیک بود. او می‌خواست از این طریق آزادی هنر و هنرمندان و اندیشمندان را تضمین کند. به کتاب «راهنمای پاریس» /۱۸۶۷ توجه کنید، که یکی از مولفین آن ویکتور هوگو بود و در آن کتاب اشاره زیبایی به شهرهای مهم دنیا دارد تا به مقایسه آن شهرها با پاریس بپردازد. او می‌نویسد: «عظمت رم بیشتر است، تری‌یر کهن‌تر است، ونیز قشنگ‌تر است، ناپل لطیف‌تر است، لندن ثروتمندتر. بنابراین پاریس چه دارد؟ انقلاب... از میان همه شهرهای عالم، فقط در پاریس می‌توان صدای بادبان‌های نامرئی پیشرفت را به بهترین وجه شنید.» و این افراط‌گری نیست.
 
بی‌نوایان، عنوانی بزرگ‌تر از نویسنده
بی‌نوایان از جمله معدود آثاری است که شهرت جهانی‌شان حتی از نام خود نویسنده بیشتر است و از این اثر، اقتباس‌های پرشماری در زمینه آثار نمایشی صورت پذیرفته است.
 
فریس‌آبادی درباره علت بزرگی بی‌نوایان می‌گوید: «برجستگی وجه داستانی و دراماتیک این رمان، پرداختن به مسائل عمیق اجتماعی و تاریخی و سیاسی، ضمن پرداختن به مفاهیم مردمی‌تر مثل انقلاب و عشق پیش از هرچیز موجب شد این رمان بلافاصله به زبان‌های دیگر ترجمه شده و مخاطبانی در سراسر جهان پیدا کند. در ادامه‌ این روند اقتباس‌های سینمایی، نمایشی، موزیکال‌ها، انیمیشن‌ها، داستان‌های مصور و غیره همه موجب محبوب‌تر شدن این رمان – ضمن به حاشیه رفتن متن رمان و اکتفا کردن مخاطبان به همان نسخه‌های سینمایی-نمایشی، خلاصه‌نویسی‌ها و... – شده و مخاطب قرار دادنِ طیف وسیع‌تری از مردم شد.»
 
آرام نیز در همین رابطه می‌گوید: «یکی از دلایلی که توانسته بی‌نوایان را مانند آثار شکسپیر، بین‌المللی کند اگزیستانسیال بودن آن است که زیر سایه خصلت انسانی‌اش رمان را جذاب می‌کند. چنین رمان‌هایی که در مجموع زبان بصری‌شان در کنار رخدادهای دراماتیک قرار بگیرد خود به خود رسانه‌ای می‌شوند.»
 
(از جمله ترجمه‌های شاخص آثار هوگو در ایران)


هوگو در ایران
احتمالا یکی از مسائل حائز اهمیت در بازخوانی هوگو برای ما، قدمت خوانش آثار او در ایران و کیفیت ترجمه‌های مختلف آثار او در قیاس با یکدیگر است.
 
فریس‌آبادی در همین رابطه می‌گوید: «فکر می‌کنم خوانندگان ایرانی هرگز ویکتور هوگو را آن‌طور که هست نشناخته‌اند. شاید بشود از میان ترجمه‌های قدیمی ترجمه‌ محمد قاضی از رمان «آخرین روز یک محکوم» در سال‌های پیش از انقلاب را بهترین اثر قدیمیِ ترجمه شده از ویکتور هوگو دانست که این ترجمه هم متاسفانه فاقد مقدمه‌ مهم و مفصل آن یعنی خطابه‌ ویکتور هوگو علیه حکم اعدام است. این مقدمه در حقیقت همان بخش مهمی است که از قضا می‌تواند به شناخت ویکتور هوگو کمک کند. در ترجمه‌های دیگری که از آثار ویکتور هوگو منتشر شده – دست‌کم تا جایی که من می‌دانم و خوانده‌ام – بخش‌های زیادی از آثار بنا به صلاحدید مترجم و یا عدم دسترسی به منابع کافی برای پژوهش درباره‌ عبارات، اصطلاحات و وقایع تاریخی، حذف، کوتاه و یا خلاصه شده‌اند. به همین دلیل شخصا معتقدم لازم است همه‌ آثار ویکتور هوگو دوباره توسط مترجمانِ تازه‌نفس و به‌روزتر و – تأکید می‌کنم – حتما به صورت مستقیم از زبان فرانسه و به طور کامل ترجمه و منتشر شوند. شناخت جماعت کتاب‌خوان ایرانی از ویکتور هوگو، شناختی است که نه به‌واسطه‌ خواندنِ آثار او که بیشتر از طریق دنبال کردن آثار سینمایی و نمایش‌های اقتباسی و خواندن خلاصه‌ آثار هوگو حاصل شده است. در حقیقت زبان و زبان‌بازی ویکتور هوگو، کنایه و تعابیر منحصر به خودش، قدرت بی‌نظیر او در توصیف و شرح و تفصیل موضوعات و تصاویر و اشراف بی‌حدوحصر او بر آن‌چه می‌گوید، چیزی است که مخاطب ایرانی از آن کاملا بی‌خبر است.»
 
آرام نیز در همین رابطه می‌گوید: «خواننده ایرانی در آغاز هنر ترجمه در ایران با دوما، ژول ورن و هوگو یک‎جا آشنا شد. به نظر من از آغاز ترجمه در ایران و آشنایی با هوگو، تاکنون جهش‎هایی دیده شده است. مثلا ترجمه یوسف اعتصام الملک - که عاشق رمانتیک‌ها بود - از داستانی از هوگو، وقتی با ترجمه‌های امروزی قیاس می‌شود، زمین تا آسمان تفاوت دارد. زبان در ترجمه‌های اعتصام‌الملک تازه به زایش واژگان در ترجمه رسیده بود و گاه کار فهم اثر را سخت می‌کرد. اما این طرف قضیه وقتی ترجمه کلود ولگرد از محمد قاضی را می‌خوانید در می‌یابید که قاضی چه در انتخاب زبان و چه در پیدا کردن لحن نویسنده موفق‌تر است. معمول است که در هر دوره‌ای نویسندگان تحت تاثیر ترجمه‌های مختلف و نویسندگان مورد علاقه‌شان قرار بگیرند. اما من می‌توانم به شما بگویم در زمانه پاورقی نویسی‌ها تاثیر سبک رمانتیک مخصوصا در آثار عاشقانه جواد فاضل یا حسینقلی مستعان بیشتر دیده شده که بسیار سطحی گرته‌برداری کرده‌اند.»
 
میراث هوگو
 در نهایت، طرح این پرسش حیاتی به نظر می‌رسد که بدانیم ویکتور هوگو به صورت شفاف، چه چیزی به دنیای ادبیات پیش از خود افزوده است.
 
فریس‌آبادی در خاتمه پیرامون میراث هوگو برای ادبیات می‌گوید: «به عقیده من آن‌چه هوگو و هنرمندانِ هم‌سیاق با او به کسانی که دغدغه نوشتن دارند، می‌آموزند آن است که ادبیات، شعر، هنر، سیاست، تاریخ و همه این مفاهیم به تنهایی کفایت نمی‌کنند. برای آن که بشود چیزی را – نه فقط به ادبیات – که به فرهنگ یک سرزمین اضافه کرد باید این است که باید از قناعت دست کشید و همه‌ وجوه مختلف فرهنگ را شناخت و با ابعاد متفاوت و حتی گاه متضاد آن زیست. به همین خاطر است که برخی هوگو خود را شاعر می‌دانند، برخی او را سیاست‌مدار می‌دانند، برخی نقاش، خیلی‌ها مورّخ و جامعه‌شناس می‌دانندش، بسیاری نمایش‌نامه‌نویس و منتقد، بسیاری از ما نویسنده و من، همه‌ این‌ها می‌دانم‌اش.»
 
احمد آرام نیز در پایان صحبت خود با اشاره به تاثیر هوگو به طور خاص برای ایرانیان خاطرنشان می‌کند: «بعد از انقلاب مشروطه همه به دنبال این بودند تا به یک جامعه نوین برسند. در زمان پهلوی اول مدرن بودن را در وارد کردن کلاه شاپو از فرانسه و کت و شلوار از انگلیس می‌دانستند چرا که قرار بود ملت از البسه دلقک‌وار دوران قاجار خلاص شوند. در نتیجه ترجمه هم یک کار مدرن بود در آن زمان. اینکه بگوییم پیش از هوگو چه اتفاق ادبی داشتیم نامحتمل است، ولی بدون شک بدون ترجمه‌های اولیه نمی‌توانستیم فضای پیش از ترجمه، و پسا ترجمه را حس کنیم. ما نمی‌توانیم بگوییم آثار هوگو در ادبیات ایران چالش برانگیز شد، چرا که آثار هوگو، دوما، ژول ورن، تا یک دوره خودشان را نگه داشتند. بعد از اعزام نخستین دانشجویان به خارج از کشور و برگشت آنها به وطن، یک تفکر نوین وارد جامعه شد که مصادف با پیدا شدن ادیبان برجسته‌ای مانند صادق هدایت، صادق چوبک، بزرگ علوی و جمالزاده شد. این‌ها بودند که توانستند توجه قشر تحصیلکرده را به ژانر مدرن ادبیات اروپایی جلب کنند. در نتیجه از آن پس هوگو و دیگران در یک سطح معمولی قرار گرفتند که به تناسب همان سطح تفسیر شدند. الان اگر می‌بینید ترجمه‌های جدید آثار هوگو شروع شده به این دلیل است که در روزگار پیچیده ما این آثار خیلی سرراست و شیرین بیان می‌شود.»
 
ظهور تمام‌قد یک انسان
هوگو فارغ از جایگاه ادبی خود، به دلیل فعالیت به‌عنوان یک سیاستمدار و دانشی که در زمینه‌های مختلف داشته، می‌تواند از منظر دغدغه‌مندی برای انسان و انسانیت حائز اهمیت باشد. همچنین به واسطه اینکه توانسته در زمینه‌های مختلف، توانایی خود را به منصه ظهور برساند، می‌تواند برای نمایش توانمندی یک انسان به مخاطب خود، الهام‌بخش باشد.


 گزارش‌های قبلی پیرامون داستان‌نویسان بزرگ تاریخ:

۱. دن میگل د سِروانتِس ساآودرا  (۱۶۱۶ –  ۱۵۴۷)
دوامی که سروانتس بر جریده عالم ثبت کرد

۲. جاناتان سویفت  (۱۶۶۷ –  ۱۷۴۵)
نابغه‌ای مهجور نزد ایرانیان

۳.یوهان ولفگانگ فون گوته  (۱۸۳۲ –  ۱۷۴۹)
چرا از رمان‌های گوته در ایران استقبال نشد؟

۴. جین آستین  (۱۸۱۷ –  ۱۷۷۵)
بانوی رمان‌های رئالیستی

۵. ماری آنری بیل(استاندال)  (۱۸۴۲ –  ۱۷۸۳)
روانشناس عشق، سیال بین رمانتیسم و رئالیسم

۶. الکساندر سرگئی‌یویچ پوشکین (۱۸۳۷ –  ۱۷۹۹)
او که سعدی جوان لقب گرفت

۷. انوره دو بالزاک (۱۸۵۰ –  ۱۷۹۹)
نویسنده‌ای که قهوه زیاد و ایستاده‌نوشتن سبب جوانمرگی‌اش شد

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها