شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۰
پژوهشگری که رهاورد سفرهایش «تاریخ تمدن» شد/ ویل دورانت خود را نه یک مورخ که یک محقق می‌داند

ویل دورانت خود را نه یک مورخ که یک محقق می‌داند. محققی که سفرهایش به کشورهای مختلف جهان رهاوردی چون مجموعه 11 جلدی سترگ «تاریخ تمدن» را به دنبال داشت. وی معتقد است که اهل تعصب و پیش‌داوری نیست و حقایق را آن‌گونه که هست بیان کرده است. به مناسبت زادروزش نگاهی به اثر وی کرده‌ایم.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- ویلیام جیمز دورانت، نویسنده آمریکایی پنجم نوامبر 1885 میلادی متولد شد. هر چند در ابتدا در زیست‌شناسی تحصیلات خود را آغاز کرد و شغل‌های متعددی از جمله خبرنگاری، تدریس زبان، رمان و نقدنویسی را در کارنامه‌اش دارد و در دوره‌ای نیز تمایل به کشیش شدن داشته است اما علت عمده شهرت او تاریخ و فلسفه است. او سفرهایی به اروپا، مصر، خاور نزدیک، هند و چین، ژاپن، سیبری و روسیه، عراق و ایران داشته که رهاورد آن کتاب «تاریخ تمدن» در 11 جلد از مبحث تاریخ تمدن آسیایی تا عصر ناپلئون است.

ویل دورانت می‌نویسد: «مورخ نمی‌تواند بگوید که دینی برحق یا باطل است. وی اطلاعات کامل برای قضاوت را از کجا بیاورد؟ و بیشتر کار او به آنچه مایه ظهور آن دین و پیشرفت‌های آن در میان مردمان شده می‌پردازد.»

ویل دورانت خود را نه یک مورخ، که یک محقق می‌داند و ذکر می‌کند که اهل تعصب و پیش‌داوری نیست و حقایق را آنگونه که هست بیان کرده است. او می‌نویسد: «محقق اگر به حکم روابط محکم خویش متعلق به کشورش است؛، در عین حال احساس می‌کند که جزو تبعه عقل است که دشمنی و مرز نمی‌شناسد و اگر در اثنای مطالعات خود تابع تعصبات سیاسی یا تعصبات نژادی یا خصومت‌های دینی باشد، شایسته عنوان خود نیست.»
 
کوروش برای فرمانروایی آفریده شده بود

او در بخشی از کتاب خود به ستایش کوروش می‌پردازد و می‌نویسد: «کوروش یکی از کسانی بود که گویا برای فرمانروایی آفریده شده‌اند... در اداره امور به همان گونه شایستگی داشت که در کشورگشایی‌های حیرت‌انگیز خود. با شکست‌خوردگان به بزرگواری رفتار و نسبت به دشمنان سابق خود مهربانی می‌کرد. پس مایه شگفتی نیست که یونانیان درباره وی داستان‌های بی‌شمار نوشته و او را بزرگ‌ترین پهلوان جهان پیش از اسکندر دانسته باشند... آنچه به یقین می‌توان گفت این است که کوروش زیبا و خوش اندام بوده، چه پارسیان تا آخرین روزهای هنر باستانی خویش به وی همچون نمونه زیبایی اندام می‌نگریسته‌اند.

دیگر اینکه وی موسس سلسله هخامنشی یا سلسله «شاهان بزرگ» است که در نامدارترین دوره تاریخ ایران بر آن سرزمین سلطنت می‌کرده است. آن اندازه که از افسانه‌ها بر می‌آید کوروش از کشورگشایانی بوده است که بیش از هر کشورگشای دیگری او را دوست می‌داشته‌اند و پایه‌های سلطنت خود را بر بخشندگی و خوی نیکو قرار داده بود. دشمنان وی از نرمی و گذشت او آگاه بودند و به همین جهت در جنگ با کوروش مانند کسی نبودند که با نیروی نومیدی می‌جنگد و می‌داند چاره‌ای نیست جز اینکه بکشد یا خود کشته شود... وی هرگز شهرها را غارت نمی‌کرد و معابد را ویران نمی‌ساخت.»
 
ثروت ایران‌زمین  برپایه قدرت بود نه صناعت

دورانت درباره شاهان ایران می‌گوید: «زندگی ایران به سیاست و جنگ بیشتر از مسائل اقتصادی بستگی داشت، و ثروت آن سرزمین بر پایه‌ی قدرت بود، نه بر پایه‌ صناعت؛ به همین جهت پایه‌های دستگاه دولتی متزلزل بود، و به جزیره‌ی كوچكی می‌نمود كه در وسط دریای وسیعی باشد و بر آن دریا حكومت كند، و این حكومت و تسلط، بنا و بنیاد طبیعی نداشته باشد. سازمان شاهنشاهی، ‌كه بر این مجموعه تسلط داشت، از نیرومندترین سازمان‌ها و تقریباً منحصر به فرد بود. بر رأس این سازمان شخص شاه قرار داشت، و چون شاهانی در زیر فرمان او بودند، به نام «شاه شاهان» یا «شاهنشاه» خوانده می‌شد و جهان قدیم به این لقب اعتراضی نداشت، تنها یونانیان شاهنشاه ایران را «باسیلئوس»، یعنی «شاه» می‌خواندند.»
 
وی معتقد است: «اگر همه‌ شاهان ایرانی روح نشاط و فعالیت كوروش و داریوش اول را داشتند، می‌توانستند هم حكومت كنند و هم پادشاه، ولی شاهان متاخر بیشتر كارهای حكومت را به اعیان و اشراف و زیر دست خود یا به خواجگان حرمسرا وا می‌گذاشتند و خود به عشقبازی و باختن نرد و شكار می‌پرداختند.»



ویل دورانت و توصیف سرزمین‌های اسلامی

ویل دورانت در جلد چهارم اثر خود با عنوان «عصر ایمان بخش تمدن اسلامی» که از طرح موضوع حضور پیامبر اسلام (ص) در مکه و مدینه آغاز شده و تا حمله مغول ادامه یافته است، به توصیف برخی از سرزمین‌های اسلامی می‌پردازد.

وی در توصیف حلب می‌نویسد: «حلب شهری است ثروتمند که با سنگ ساخته شده. هر خیابان به یک در مسجد می‌رسد و نزدیک مسجد پنج مدرسه، و یک بیمارستان و سپس یک کلیسا وجود دارد.» همچنین، درباره بغداد در قرن دهم میلادی می‌گوید: «بزرگترین شهر جهان بعد از قسطنطنیه به‌شمار می‌رفت. دارای محله‌ها و کوی‌های مختلف، با کارکردهای مختلف اجتماعی و اقتصادی بوده است.»

شهر باستانی بابل؛ باشکوه‌ترین پایتخت عصر خود

جذاب‌ترین توصیف دورانت از شهرهای اسلامی به شهر باستانی بابل مربوط می‌شود: «شهر بابل در میان جلگه پهناوری میان دو رود بزرگ دجله و فرات پدید آمد و شاهان بزرگ بابل مثل بنوکدنصر اول و دوم آن را به باشکوه‌ترین پایتخت عصر خود تبدیل کردند. بر گرد آن بارویی پهن و استوار به طول 90 کیلومتر ساخته شد، به‌طوری که ارابه‌ای با چهار اسب به آسانی از روی آن عبور می‌کرد. شط فرات، که نخلستان‌هایی دو کرانه آن را پوشانیده بود، از میان شهر می‌گذشت و کشتی‌های تجاری پیوسته بر روی این نهر به بالا و پایین در حرکت بودند و پل زیبایی دو کرانه را به یکدیگر می‌پیوست.»

او درباره معماری بناها می‌نویسد: «ساختمان‌های بزرگ تقریبا همه آجری بود، چه سنگ در آن سرزمین به ندرت فراهم می‌آمده است. ولی غالبا روی آجرها را با سفال‌های لعاب‌دار درخشان به رنگ کبود یا زرد یا سفید می‌پوشانیدند و بر روی این سفال‌ها صورت جانوران و چیزهای دیگر را به‌صورت مینایی و برجسته نقش می‌کردند، که بهترین نوع این گونه هنر است که تا کنون در جهان پیدا شده است.»

معبد مردوک و باغ‌های معلق بابل به روایت دورانت

دورانت با اشاره به معبد مردوک می‌نویسد: «در پایین برج بزرگ بابل معبد بزرگ مردوک پروردگار بابل و نگاهبان آن ساخته شده بود و در اطراف آن شهر قرار داشت که چند خیابان پهن و روشن و زیبا آن را به چندین بخش تقسیم می‌کرد. ترعه‌هایی برای رفت و آمد کشتی‌ها حفر شده بود و کوچه‌های تنگی وجود داشت که بازارها و دکان‌ها زینت‌بخش آن بود و بوی مخصوص شرقی از آن برمی‌خواست.»

وی ادامه می‌دهد: «راهی که معابر را به یکدیگر می‌پیوست و «راه مقدس» نام داشت با آجر قیراندود پوشیده بود و بر روی آن پاره‌های سنگ آهکی و سنگ آج قرمز رنگی فرش کرده بودند تا خدایان بتوانند بی‌آنکه پاهایشان آلوده شود از این راه بگذرند. بر دو طرف این راهرو دو دیوار با کاشی رنگین ساخته بودند که بر روی آنها نقش‌برجسته  با لعاب درخشان صد و بیست شیر در حال غرش نمایان بود تا کافران بترسند و به این راه مقدس نزدیک نشوند.»

ویل دورانت درباره باغ‌های معلق بابل می‌نویسد: «این باغ‌ها بر روی یک رشته از ستون‌های دایره شکل قرار گرفته بود که آنها را روی یکدیگر ساخته بودند. می‌گویند که بنوکدنصر جوانمرد این باغ‌ها را برای همسرش که دختر سیاکزار پادشاه سرزمین ماد بود ساخت. چه آن بانو که در سرزمین کوهستانی پرورش یافته بود طاقت تابش خورشید سوزان و گرد و غبار بابل را نداشت و پیوسته آرزوی وطن سر سبز خود ررا می‌کرد. بر سطح فوقانی این زمین مصنوعی قشر بسیار ضخیمی از خاک زراعتی حاصلخیز ریخته بودند، که نه تنها گیاهان و گل‌ها و درختان کوچک بلکه درختان تناور که ریشه‌هایشان زیاد در زمین فرومی‌رود در آن پرورش می‌یافت. آب را به‌وسیله دستگاه‌های مخصوصی که گروهی از غلامان به راه می‌انداختند از فرات بالا می‌کشیدند و با شبکه مجاری پنهان شده در میان ستون‌ها به باغ می‌رسانیدند.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها