پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۰
50 مَن برنجی که پدر مستوفی‌الممالک در ماه محرم نذری می‌داد/ آش شله قلمکار؛ نذری قبله عالم!

عبدالله مستوفی در کتاب خاطرات خود «شرح زندگانی من» بخشی را به عزاداری ماه محرم اختصاص داده و در این بخش گزارش جذابی از آیین‌های ویژه محرم در عصر قاجار ارائه می‌کند؛ از رسم سینه‌زنی داش‌ها تا نذری ناصرالدین شاه.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- «شرح زندگانی من» روایتی از زندگى اجتماعى مردم ایران به ویژه تهران در روزگار قاجاریان و اوایل دوره پهلوى است که در قالب زندگى‏‌نامه خودنوشته به رشته تحریر درآمده است. عبدالله مستوفی در این اثر شرح کاملی از آداب و رسوم ایرانیان در مناسبت‌های گوناگون ارائه می‌کند که یکی از مهمترین این مناسبت‌ها عزاداری دهه اول محرم است. در گزارش پیشین بخشی از خاطرات مستوفی در این ایام را بیان کردیم در این گزارش نیز بخش دیگری از این خاطرات را می‌آوریم.
 
عزاداری توده مردم و سینه‌زنی داش­‌ها!

مستوفی درباره رسم سینه‌زنی می‌گوید: «یکی از عزاداری‌های توده مردم، به‌خصوص داش‌ها، سینه‌­زنی بود! که عده‌­ای از اهل هر محل در تکیه یا میدان سرمحله جمع شده یکی نوحه‌­خوانی می­‌کرد و باقی به نوای نوحه‌­خوان سینه می­‌زدند. اصل این عزاداری از عرب به اسلام و ایران آمده است و پادشاهان شیعی مذهب تظاهر به شعارهای این مذهب را برای پیشرفت مقاصد سیاسی خود که از بین بردن راه و رسم خلافت بود، وسیله قرار داده بودند. از جمله دسته‌گردانی روز عاشوراست که از زمان عضدالدوله دیلمی شیوع یافته است. بعد از دیالمه هروقت تشیع در ایران رواجی می­‌گرفت دسته‌گردانی روز عاشورا هم به راه می‌افتاد تا بالاخره از مراسم عزاداری محسوب شد. شاید در زمان دیلمی‌ها به جهت نمایش عده شیعه‌ها در مقابل اهل سنت و جماعت، این کار لازم و ممکن بود یکی از شعائر مذهب شیعه به‌شمار بیاید ولی در دوره‌­های بعد که اکثریت و بالاخره تمام مردم ایران شیعه بودند، پیروی این شعار البته کار لازمی نبود. ولی چون عادت شده بود و ضرری هم به جایی نمی‌­رساند، یکی از ارکان عزاداری محسوب گردید.»

او ادامه می‌دهد: «سینه­‌زن­‌های محلات برای اظهار ارادت به خاندان رسالت، دسته­‌گردانی را هم از خصایص عزاداری خود قرار دادند و کم کم هر محله‌­ای برای خود علامتی اتخاذ کرد. همین­که علم حرکت می­‌کرد افراد این کاره اهل محل از دنبال به راه افتاده و ضمنا سینه‌­زنی و نوحه‌­خوانی معمولی خود را به این دسته­‌گردانی ضمیمه کردند و بالاخره در دوره مظفرالدین شاه کار بالا گرفت و شبیه‌ها وقعه طف را، از مخالف و موألف ساخته بر اسب و شتر سوار می­‌کردند و همراه این دسته‌­ها می­‌گرداندند. حتی در دوره مشروطه این دسته‌­گردانی­‌ها برای انتشار اسم وکیل و وزیر، سهل است نیل به مقام سلطنت هم وسیله گردید. البته همین­که کار به اینجاها رسید حشو و زوائد بیشتر از اصل مقصود خودنمایی می­کند و موضوع رقابت اهل یک محله با محله دیگر در کار آمده در این قسمت هم کار از خرک درمی­‌رود.»
 
استقبال از دسته‌های محلات با گل و طبق‌های گلاب

او با اشاره به رسم دید و بازدید دسته‌های محلات در دوره مشروطه می‌نویسد: «در این اواخر به‌­خصوص در اوائل مشروطه که تحبیب بین هم­وطن‌­ها یکی از اصول شده بودف اکثر دسته­‌های محلات در شب‌­ها از همدیگر دید و بازدید هم می‌­کردند و با علامت و تمام افراد مبرز خود و مشعل و فانوس، به محله دیگر می‌­رفتند و از آن محل هم با طبق‌­های چراغ و دسته­‌های گل و طبق‌­های گلاب به استقبال می­‌آمدند.»

مستوفی می‌گوید: «غرابه‌­های گلاب را به سر و بر واردین می‌افشاندند و علامت دسته را گلریزان می­‌کردند، ذکری که عبارت خوش آمدید داشت برای آنها می‌­خواندند، دم به دم صدای صلوات از طرفین در طاق‌نماهای تکیه نشسته و بعضی جغاله مشدی­‌ها از دو طرف دسته کوچکتری ترتیب داده، نوحه­‌خوانی و سینه­‌زنی شروع می­‌شد. آخر کار هم تا حدود محله خود، میزبان‌­ها، مهمان­‌ها را مشایعت می‌­نمودند. کم کم این کار هم که شاید ابتدا خیلی ساده بوده است، به رقابت دچار شده سال به سال بر تجل خود می‌­افزود و گاهی واقعا، به­‌خصوص تلاقی این دو دسته و میزبان تماشای حسابی داشت و جمعیت تماشاچی زیادی را از تمام محلات حول و حوش جلب می‌­کرد.»

نذری محرم به رسم قاجارها

مستوفی‌الممالک درباره رسم نذری دادن در دوره قاجار چنین می‌نویسد: «روز تاسوعا و عاشورا گذشته از مشغولیات روضه، ما مشغله دیگری هم داشتیم و آن کمک به تقسیم نذری بود. پدرم نمی­‌دانم در نتیجه چه پیشامد و در چه دوره­ای از ادوار زندگی خود نذری کرده بود که در هریک از این دو روز 50 مَن برنج پلو می‌کردند و به مردم می­‌دادند. این نذری در پنج شش دیگ بزرگ ریخته می­‌شد، دیگ اول آن سه ساعت به ظهر مانده حاضر بود. این دیگ برای اشخاصی که از روزهای قبل به توسط خدمتکارها و نوکرها ظرف فرستاده بودند تخصیص داشت. دیگ دوم را در ظرف‌های خانه می‌­کشیدند و برای همسایه­‌ها و اقوام به در خانه‌ها می­‌فرستادند. دیگ سوم و چهارم بین فقرایی که دم در می‌­آمدند تقسیم می­­‌شد. پنجم و ششم که در حدود ظهر تا یک ساعت بعدازظهر از کار درمی‌­آمد، مخصوص اهل خانه و کس و کار آنها بود. مادرم در سر تقسیم حاضر می­‌شد که بی­‌عدالتی در قسمت کردن پدید نیاید. ما هم در گرفتن ظرف خالی فقرا و برگرداندن ظرف پر به این کار خیر کمک می­‌کردیم.»



او ادامه می‌دهد: «این نذری عبارت بود از پلو ساده که گوشت و ادویه، خورش آن می­شد. برفرض که به بعضی گوشت هم کم می‌رسید، خود پلو غذای چرب و نرمی بود مخصوصا ته­‌دیگ­‌های خوبی داشت که آنها را هم پارچه پارچه کرده روی تقسیمات می‌گذاشتند. گاهی هم اتفاق می‌­افتاد که فقیر دم در ظرفی نداشت و یک پارچه نان سنگک کار ظرف را انجام می­‌داد.»

نویسنده «شرح زندگانی من» با اشاره به اینکه مردمانی که از لحاظ مالی توانایی داشتند برای اولاد خود نیز نذری می‌دادند، می‌آورد: «ما بچه­‌ها هم هریک نذری داشتیم، نذری من چلو و خورش قورمه سبزی و عبارت از چهار مَن برنج بود که روز 28 صفر (روز شهادت حضرت امام حسن سلام الله علیه) پخته می‌­شد و چندان طول و تفصیلی نداشت. نذری برادرم آقای فتح‌الله مستوفی شربت بود که نمی­‌دانم چه مقدار قند را در شب عاشورا به مردم می­‌داد. خواهر کوچکترم خیرالنسا خانم شله قلمکار نذری امام زین‌­العابدین داشت که در اربعین می‌­دادند. خواهر کوچکترم خدیجه خانم حلوایی از آرد و شکر و روغن و زعفران نذری داشت که در اربعین می­‌دادند. اجمالا مردمان توانا همگی برای اولاد خود چیزهایی نذر می­‌کردند و با نهایت وفاداری نذر خود را ادا می­‌نمودند.»
 
آش شله قلمکار؛ نذری قبله عالم!

مستوفی درباره نذری ناصرالدین شاه می‌نویسد: «ناصرالدین شاه هم، آش نذری داشت که هرسال می‌­پختند. اساس آن همان شله قلمکاری بودکه شاید مادرش نذر پسر تاجدار خود کرده بود. ولی رفته رفته طرز فکر و رویه استبدادی این پادشاه که همه چیز را از صورت اصیلش منحرف کرده و از آن وسیله تفریح و تجمل می‌ساخت، در این نذری هم وارد و آنچه در این اواخر پخته می­‌شد، معجونی بود که همه گونه دانه و همه قسم سبزی و میوه و انواع دویه و اقسام چاشنی و چند قسم گوشت را با هم مخلوط کرده از آن مطبوخ مقوی و بامزه­ای به عمل می­آوردند.»

او در ادامه بیان می‌کند: «این آشپزان هرساله در ماه میزان (مهر) بعد از فصل ییلاق و اکثر در سرخه حصار سر راه دماوند به عمل می­‌آمد. یکی دو روزی وقت شاه صرف تشریفات این کار می­‌شد. چند چادرپوش متصل به هم می­‌زدند و دامن تجیرهای آنها را به هم وصل کرده، فضای بزرگی ترتیب می­‌دادند. در این محوطه سفره‌­های چرمی برگ پهن می­‌گشت، میان آن مجموعه­‌های برنج و نخودو لوبیا و ماش و عدس و گندم و جو پوست کنده و ذرت و مغز بادام و مغز پسته‌و تخمه هندوانه و تخمه کدو و تخمه خرزه و تخمه گرمک و اسفناج و برگ چغندر و کاهو و کرفس و پیاز و سیر و کلم و ترب و تره و جعفری و نعناع و ترخون و مرزه و ریحان و شنبلیله و شبت و حتی کاکوتی و بادنجان و کدو و هویج و چغندر و خیار و خربزه و هندوانه و سیب و گلابی و هلو وزردآلو و الو بخارا و برگه و قیسی خشکه و چند سینی فلفل زردچوبه و زعفران و نمک و زنیان و بادیان و دارچین و میخک و زیره و ریشه جوز و عسل و قند و آبلیمو و اب­غوره و سرکه می­‌گذاشتند. چندین مجموعه که هریک یک لش گوسفند با شکار با چندین دانه مرغ و کبک و غیره بود حاضر کرده بودند.»
 


 
از سبزی پاک کردن وزرا تا بادنجان پوست کندن صدراعظم!

مستوفی با اشاره به همکاری وزرا و رجال دربار در ادای نذری می‌نویسد: «چون اکثر آشپزان در ماه مهر بوده و ماه عزاداری نبود، عمله طرب درباری هم یک قسمت این محوطه را اشغال کرده با آلات خود حاضر بودند. شاه با وزرا و رجال به این چادرها می‌­آمد و تدارکات از نظر ملوکانه می‌­گذشت. خوانسالار اوامر جدیدی راجع به افزایش پاره­ای چیزهای دیگر بر این درهم جوش دریافت می­‌کرد. شاه بر صندلی جلوس کرده عملیات آشپزان، با نوای موسیقی شروع می­‌گشت. سپس شاه می‌­رفت و وزرا مشغول پاک کردن سبزی می­‌شدند و واقعا سبزی پاک می‌­کردند. من خود عکسی از این آشپزان دیده‌­ام که صدراعظم مشغول پوست کردن بادنجان و سایرین هریک به کاری مشغول بودند. این آش در چندین دیگ پخته شده و برای وزرا و رجال و هفتاد هشتاد زن شاه، در قدح­‌های چینی تقسیم می‌­شد و از  قراری که می‌­گفتند، غذای بامزه معطر مقوی هم بوده است.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها