سه‌شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۵
مخاطبان شریعتی بیشتر شور او را گرفتند تا شعورش را!

امیر رضایی، مترجم و نویسنده گفت: مخاطبان شریعتی بیشتر شور او را گرفتند تا شعور او! ما هم مانند شریعتی باید فرزند زمان خود باشیم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، امیر رضایی در یازدهمین جلسه از سلسله نشست‌های «تفکر از نمای نزدیک» با موضوع واکاوی اندیشه‌های دکتر علی شریعتی که با حضور او و دکتر فرید حاتمی عصر دیروز (دوشنبه) در خانه موزه شریعتی برگزار شد، با بیان این‌که سرگذشت دکتر شریعتی شباهت زیادی به سخنرانی او در حسینیه ارشاد درباره حضرت علی(ع) دارد، اظهار کرد: دکتر شریعتی می‌گفت که علی(ع) در جامعه‌ای زندگی می‌کرد که دچار انحطاط فکری بود و به همین دلیل اندیشه او تا زمان حیاتش ناشناخته بود و پس از مرگ او شخصیت و افکارش در جامعه شناخته شد. دکتر علی شریعتی نیز پس از مرگش به شخصیتی تاثیرگذار مبدل شد و ابهام از چهره حقیقی او زدوده شد. 

وی با بیان این‌که مخاطبان شریعتی بیشتر شور او را گرفتند تا شعور او، عنوان کرد: جامعه آن زمان دچار نوعی انسداد فکری و سیاسی بود و افکار سطح بالای شریعتی منجر می‌شد مخاطبانش او را آن‌چنان که باید نشناسند، هرچند که افرادی هم بودند که آثارش را درک می‌کردند اما می‌توان ادعا کرد که افکار شریعتی پس از زمان حیات او مورد توجه نسل‌های مختلف قرار گرفت.

رضایی با بیان این‌که شریعتی در سه مرحله در جامعه نمایان می‌شود، اظهار کرد: مرحله نخست پس از انقلاب است که گروه‌هایی در ایران سازمان یافتند که از او به عنوان یک رهبر سیاسی و انقلابی مانند «چگوارا» و «لنین» یاد می‌کردند. در این دوره شریعتی برای فعالان سیاسی یک پیشوای سیاسی بود که گروه‌های سیاسی را متاثر از افکار او شکل می‌دادند. در این دوره نخبگان سیاسی و اجتماعی بیشتر سراغ آثار سیاسی و اجتماعی او می‌رفتند اما در بدنه اجتماع، مردم شریعتی را معلمی دلسوز و دردمند می‌دانستند. منتقدان به آرای شریعتی از دو جناح راست و چپ در این مرحله دو انتقاد به او وارد می‌کردند. جناح چپ معتقد بود که شریعتی راهی میان سرمایه‌داری و سوسیالیسم است و او را یک «خرده بورژوا» می‌نامیدند، در حالی‌که آثار او بیانگر این است که او به شدت از سوسیالیسم دفاع می‌کند. جناح راست هم معتقد بود که شریعتی بانی انقلاب است و تمامی پیامدها و عواقب انقلاب را معطوف به او می‌کرد که این نقد هم نادرست است، چرا که این متفکر بزرگ با هرگونه انقلاب زودرس مخالف بود و اعتقاد داشت که انقلاب باید با پشتوانه فکری صورت گیرد که به انحراف منتهی نشود، مانند انقلاب کبیر فرانسه که دوران جدیدی را در فرانسه رقم زد. 

این مترجم و نویسنده اظهار کرد: در دوره دوم و همزمان با جنگ تحمیلی، چهره شریعتی از قالب یک رهبر سیاسی و انقلابی خارج و به یک ایدئولوگ دینی مبدل می‌شود و اسلامیات شریعتی مورد توجه و نقد قرار می‌گیرد و مردم به آثاری مانند نیایش و حج تمایل نشان می‌دهند. در این دوره هم دو انتقاد از سوی روشنفکران دینی و غیردینی به شریعتی وارد می‌شود. روشنفکران دینی معتقد بودند شریعتی دین را ایدئولوژیک کرد. درست است که شریعتی در آثارش از مفهوم ایدئولوژی بهره می‌برد اما مقصود او از ایدئولوژی یک نظام فکری بسته نبود، بلکه منظور او نوعی آگاهی انتقادی جهت‌دار و هدف‌دار بود که به نقد فرهنگ موجود جامعه می‌پرداخت. او معتقد بود دین ثابت است و برداشت‌های ما متغیر است.

نویسنده کتاب «يادواره يازدهمين سالگرد هجرت و شهادت دكتر علی شريعتی» افزود: روشنفکران غیردینی هم معتقد بودند که شریعتی دیو سنت را از شیشه بیرون آورده است. شریعتی دین و سنت را مترادف نمی‌داند. دین حقیقت محض است ولی سنت حقیقت محض نیست و در معرض تغییر و تحول است. 

رضایی یادآرو شد: پس از گذشت زمان از نیمه دوم دهه هفتاد، چهره شریعتی به یک شخصیت آکادمیک مبدل می‌شود و او در دانشگاه حضور بیشتری دارد. همایش و نشست‌های گوناگونی در واکاوی اندیشه شریعتی در موضوعات مختلف به ویژه جامعه شناسی برگزار می‌شود. هنوز شریعتی در دانشگاه‌ها و اندیشه دانشگاهیان حضوری پررنگ دارد و جامعه آکادمیک توجه ویژه‌ای به شریعتی دارند، چون شریعتی جزء فرهنگ ما شده است.  

وی عنوان کرد: در این مرحله دو نقد بر شریعتی وارد شد. نخست این‌که او با دموکراسی سرسازگاری ندارد. البته این حرف درست است، چون او اساسا با دموکراسی لیبرال غربی سر ناسازگاری دارد و معتقد است دموکراسی لیبرال غربی چون مقید به عدالت نیست، قدرت در دست نخبگان اقتصادی می‌چرخد و دموکراسی رای‌خوان و اصیل نیست. نقد دوم این است که به تئوری امت امامت شریعتی انتقاد می‌شود. در واقع، از زوایای مختلفی به این تئوری نگاه شده است. عده‌ای می‌گویند نگاه شریعتی کلامی و عده‌ای می‌گویند تاریخی و عده‌ای معتقدند نگاه او آرمانی است، اما این تئوری نه فقط کلامی، تاریخی و آرمانی است، بلکه بحث‌های مطرح شده از سوی شریعتی انتزاعی نیست و کاربردی است. 

نویسنده کتاب «کاربرد آيات قرآن در انديشه دكتر علی شريعتی» اظهار کرد: در دوره شریعتی مدرنیسم در ایران و جهان حاکمیت داشت، ولی امروزه پست‌مدرنیسم حاکم است که تفاوت نسبتا کیفی از زمان حیات شریعتی به وجود آمده است. نکته مهم این است که ما هم مانند شریعتی باید فرزند زمان خود باشیم، هم‌چنان که او از اندیشه‌های سیدجمال‌الدین اسدآبادی و اقبال لاهوری الهام گرفته و با ادبیات خاص خود و اندیشه دینی این افکار را بازسازی کرده است. 

مترجم کتاب «گزارشگر افشا می‌کند» گفت: در واقع، شریعتی یک سنت فکری است و یک نگاه خاصی به عالم دارد، این سنت فکری را باید در نظر بگیریم و با مصالح آن بنیانی را پایه‌گذاری کنیم، سنت فکری که بنیانی محکم دارد و از دل تاریخ برآمده است.

رضایی درباره وضعیت اندیشه شریعتی در آینده اظهار کرد: در آینده وجه اصلاح‌گری شریعتی برجسته خواهد شد و به نظر می‌رسد وجه اصلاح‌گری او در حوزه دین و اجتماع در کانون قرار دارد و اصلاح‌گری به قصد پیشبرد جامعه انجام شده است. اگر اصلاح‌گری مبتنی بر سنت فکری که شریعتی پایه‌گذاری کرده است، برجسته شود و این دیدگاه در همه حوزه‌ها اجرا شود، همه حوزه‌های جامعه را فرا خواهد گرفت و نهضت اصلاح، بستر تحول عمیقی را در جامعه ایجاد خواهد کرد.*

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها