چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۷:۱۰
مرد صبوری که مطمئن بود خدا با اوست

برای رهبری مردمی که از ستم‌های رژیم پهلوی خشمگین بودند، کسی بهتر از یک «مرد خدا» وجود نداشت. مردی که به تعبیر جان قزوینیان، می‌توانست با یک سخنرانی «زمین را جابه‌جا کند.»

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) فصل شانزدهم کتاب «ایران و آمریکا» نوشته جان قزوینیان با ترجمه سعید کلاتی به امام خمینی(ره) اختصاص دارد. درباره آن «روحانی مقتدری» که از اوایل دهه 1340 خورشیدی، به‌ویژه بعد از ماجرای پذیرش کاپیتولاسیون (بهار 1343) به نماد و نماینده خشم مردم ایران از سلطنت پهلوی تبدیل شد.
 
قزوینیان می‌نویسد «در مجلس درس ساده و بی‌ریایش در قم، جایی که چهارزانو روی فرش گرد و خاک گرفته، وسط انبوه کتاب‌هایش می‌نشست، آیت‌الله خمینی می‌توانست احساس کند که زمانش فرارسیده است. یک ملت خشمگین، سردرگم و خیانت‌دیده از یتیم‌های سیاسی به دنبال فردی می‌گشتند تا رهبری‌شان را به دست بگیرد؛ کسی که شاهِ بدون پشتوانه را نصحیت و راهنمایی کند. و چه کسی بهتر از مرد خدایی بود که بیش از یک‌سال در حصر خانگی زندگی می‌کرد و می‌توانست چنین کاری کند؟ ظرف چند ساعت بعد از اعلام خبر وام دویست میلیونی [1]، هزاران روحانی خشمگین و شهروند کنجکاو در مسجد اعظم قم جمع شدند تا به سخنان روحانی پیر گوش کنند و آیت‌الله خمینی هم هیچ‌کس را ناامید نکرد.»
 
امام (ره) در آن سخنرانی پرشور، حکومت پهلوی را برای قرارداد تازه با آمریکا به چالش کشید و با همان لحن گیرای خاص خودش، مقامات کشور را به اتهام وطن‌فروشی و وهن مردم ایران نکوهش کرد. سخنرانی‌اش پر از جملات مهم بود، اما این جمله که «آن‌ها ما را به آمریکا فروختند» جمله محوری‌اش محسوب می‌شد. زیرا این جمله شش واژه‌ای، احساس اکثریت مردم ما در آن برهه را بیان می‌کرد.
 
نویسنده می‌افزاید «وقتی که آیت‌الله خمینی سخنرانی‌اش را تمام کرد، معلوم بود که زمین جابه‌جا شده است. به روزنامه‌های روز بعد اجازه داده نشد که سخنرانی‌اش را منتشر کنند، اما بسیاری از ایرانی‌ها به‌هرحال یک نسخه از آن را دیدند. و در روزهای بعد از آن، نسلی از منتقدان دل‌آزرده که سیاست را کنار گذاشته بودند، جانی دوباره یافتند. کسبه شهر و طبقه متوسط و روشنفکران سکولار، شاید دوست نداشتند که به یک رهبر مذهبی اجازه دهند که گفتمان و اهداف سیاسی‌شان را تبیین کند، اما نمی‌شد انکار کرد که آیت‌الله خمینی توانایی فو‌ق‌العاده‌ای در تحریک احساسات عمومی علیه شاه داشت و تا جایی که به لیبرال‌ها مربوط می‌شد، این می‌توانست چیز خوبی باشد. ایران دوباره زنده شده بود، آن‌هم به‌گونه‌ای که بعد از روزگار مصدق دیگر دیده نشده بود.»
 
می‌نویسد «تا جایی که به لیبرال‌ها مربوط می‌شد» و این جمله مهمی است. زیرا در سال‌های بعد، بیشتر لیبرال‌هایی که خودشان را ضدیت با رژیم سلطنتی پیشتاز و پیشرو می‌دیدند، به حاشیه رفتند و زیر سایه مجاهدت‌های نیروهای مذهبی قرار گرفتند. بیشتر به این دلیل که لیبرال‌ها در شناخت مردم ایران، به پای امام (ره) نمی‌رسیدند و عزم راسخ نیروهای مذهبی در مبارزه با حکومت استبدادی را نداشتند.
 
اما از این بحث بگذریم به حوادث پس از سخنرانی برگردیم. حکومت وقت به هدف جدا کردن امام (ره) از مردم، ایشان را ابتدا به ترکیه و بعد به عراق تبعید کرد. «شاه مطمئن بود که جایگاه آیت‌الله خمینی تنزل می‌یابد و شاید حتی به فراموشی سپرده می‌شود.» اشتباه می‌کرد. داستان تازه شروع شده بود. فقط شاه و بیشتر اطرافیانش نمی‌توانستند تصویر بزرگ را درست ببینند و انتهای مسیری را که در آن قدم گذاشته بودند پیش‌بینی کنند. آنقدر محو قدرت و تجملات همراه آن شده بودند و آنقدر در توهمات‌شان فرورفته بودند که درکی از واقعیت‌های کشور و آنچه در بطن جامعه می‌گذشت نداشتند.
 
امام (ره) در نجف مقیم شد و بی‌اعتنا به شعارهای رژیم پهلوی و تبلیغات پرسروصدای آن، به آینده امید بست. ایشان «در عراق، در ابعاد گسترده‌ای می‌نوشت، فکر و سخنرانی می‌کرد و در همین حین مهم‌ترین ایده‌هایش درباره جایگاه اسلام در سیاست را تدوین می‌کرد. بخش زیادی از آنچه او نوشت و گفت به‌تدریج در قالب اعلامیه‌های انقلابی و نوار کاست به ایران قاچاق می‌شدند و بعد پیروانش در جلسات زیرزمینی در ابعاد بسیار وسیع آن‌ها را کپی می‌کردند و مخفیانه به دکه‌های بازار فروخته و توزیع می‌نمودند.»
 
قزوینیان می‌نویسد «در 1343 به سختی می‌شد تصور کرد که یک روحانی، که در بادیه‌های بین‌النهرین سخنرانی می‌کرد، بتواند خطری جدی برای شاهنشاه ایجاد کند. اما آیت‌الله مرد صبوری بود و مطمئن بود که خداوند با اوست.»
 
*
[1] در همین کتاب می‌خوانیم که «چیزی که آمریکایی‌ها از ایران می‌خواستند مصونیت کامل در برابر قوانین ایران بود، برای هر کسی که کوچک‌ترین رابطه‌ای با ارتش آمریکا داشت.» به تعبیری این خواسته آن‌ها، که حکومت وقت ایران هم با پذیرش آن مشکلی نداشت، فراتر از کاپیتولاسیون بود، زیرا همان زمان آمریکا با کشورهای عضو ناتو قراردادهایی امضا کرده بود که طبق آن‌ها «اگر یک آمریکایی (در کشور میزبان پایگاه‌های نظامی آمریکا) مرتکب جرم می‌شد بسته به شرایط، یا باید از سوی یک دادگاه نظامی آمریکایی محاکمه می‌شد یا از سوی نهادهای محلی؛ و کارکنان و اعضای خانواده آن فرد مشمول قوانین کشور میزبان بودند.» حدود دو هفته بعد از توافق میان شاه و آمریکا، دولت آمریکا «به نشانه تشکر، دویست میلیون دلار به شاه وام داد و گفت که می‌تواند از آن برای خرید تمام فناوری‌های نظامی آمریکایی که در تمام سال‌های گذشته به آن‌ها چشم داشت، استفاده کند.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها