آنها اسم نظریهشان را گذاشتند وزوز کتاب(BuzzBook). آنها مینویسند: «ماهی در دست ناشر میچرخد. زنبوری در سراسر سالن پرواز میکند. با هشدار رقص تکان دادن، زنبورهای بیشتری از راه میرسند. روزنامهنگار یادداشتی را روی تلفنش میزند. وزوز(Buzz).
هیاهویی که یک عنوان پرفروش را احاطه میکند میتواند ارگانیک و مرموز باشد. یک دفعه به نظر میرسد کتابی در همه جا و هیچ جا «در هوا» است.»
اشاره آنها به ماهی؛ اشاره به بخشی از پژوهششان برای صداقتسنجی است که بر اساس یک ایده شبهخرافی با قراردادن یک ماهی سلفونی در کف دست مصاحبه شونده فال میگرفتند که حرفهای او چقدر قابل اعتنا بوده است!
آنها نتایج پژوهششان را در کتاب THE FRANKFURT BOOK FAIR AND BESTSELLER BUSINESS که سال 2020 توسط دانشگاه کمبریج منتشر کردند.
اگر کسی دوست داشته باشد طبیعتا میتواند این کتاب را بیابد و بخواند اما من فقط یک تصویر از نظریه آنها را در این جا انتخاب کردهام که به گمانم جالب است.
اول، نوعی «وزوز نرم» به صورت پراکنده و تکهتکه در سراسر فضاهای آنلاین و فیزیکی نمایشگاه تولید میشود. این هیاهوی ملایم به عنوان شوق کتاب، صنعت نشر و خود نمایشگاه وجود دارد و از طریق جلسات رسمی، گردهماییهای غیررسمی و ارتباطات دیجیتالی منتشر میشود که همگی ممکن است در حین، قبل و بعد از نمایشگاه رخ دهند. این سروصدا توسط ناشر و پدیدآورندگان اتفاق میافتد.
مرحله دوم در تولید آوازه زمانی است که وزوز نرم در نشریات خبری صنعت نشر که در طول و بعد از نمایشگاه منتشر میشوند، انعکاس پیدا میکند. این سروصدای خودساخته پدیدآورندگان اول در سطح صنعت و به شکل تخصصی سپس در رسانههای فرهنگی گستردهتر پخش میشود و از طریق نقد و بررسی کتابها و اندیشهها بازنشر میشود تا به موضوعات کلیدی صنعت برای سال آینده تبدیل شود. برنده همهی توجهها را به خود جلب میکند.
آوازه در روزنامهنگاری دقیق و سخت است؛ اما برای استفاده به عنوان ابزار بازاریابی در دسترس است. روزنامهها معمولاً دیدگاههای عمومی و کلی مانند دادهها و روندها را نشان میدهند. این سر و صدای سخت یا بلند سپس راه کتاب را به جلسات سال آینده باز میکند، زیرا افسانهها و داستانهای صنعت (مثلا باور به این که مجموعههای داستان کوتاه نمیفروشند یا این روزها کتابهای تغییرات آب و هوایی در دنیا جذاب هستند) که توسط مطبوعات و به صورت پیشگویانه ساخته میشود میتوانند راه تولید را باز کنند.
خروجی این سر و صدا هم عمومی شدن و پرفروش شدن کتاب است.
بازار کتاب ما نیز چندان دور از این داستان و روال نیست. چه بسیار نویسندگان که توسط مطبوعات یک شبه ره صد ساله رفتهاند. چه بسیار کتابها که فقط با برداشتن گامهای صحیح توانستهاند در لیست پرفروشها جای بگیرند و چه بسیارتر کتابها و نویسندگانی که از این فرصت بهرهای نداشتهاند.
اطلاعرسانی در حوزهی نشر هنوز هم جزو اصلیترین نیازهای نشر کشور است و این روزها که انواع فروش مستقیم و کتابفروشیهای مجازی گسترش یافتهاند، تولید آوازهی مناسب میتواند مهمترین گام در پرفروشکردن کتابها باشد. شاید وقتش رسیده است که ناشران به داشتن روابطعمومی فعال و اتاقفکرهای انتشار کتاب بیشتر فکر کنند و بخشی از درآمدهای خود را برای توسعه این بخش اختصاص دهند.
سال ۱۴۰۰ حدود ۷۰هزار عنوان چاپ اول و کمتر از ۴۲هزار عنوان تجدید چاپی در صنعت نشر داشتهایم. وقتی کتابی به تجدید چاپ نمیرسد گویی دچار زودمرگی شده است. در این میان عجیب است که کتابهای حوزهی کلیات که باید بقای بیشتری داشته باشد؛ دچار بیشترین زودمرگی در صنعت نشر هستند. اگر با اغماض نسبت تجدید چاپ به چاپ اول را به عنوان فرصت زیست کتابها در نظر بگیریم. کتابهای کلیات با کمترین اقبال در سال ۱۴۰۰ تنها ۲۶صدم درصد احتمال بازنشر داشتهاند و کتابهای کودک و نوجوان خوشاقبالترین گروه نشر بودهاند با ۱.۲۶ درصد احتمال بازنشر. به جز کتابهای کودک و نوجوان تنها کتابهای کمکدرسی با عدد بالاتر از یک رو به رو هستند. یعنی هر کتابی احتمال بیش از یک بار چاپ را دارد.
به جدول زیر نگاه کنید:
میانگین شمارگان کتابها در عموم حوزهها نزدیک به هم است. همینطور میانگین تعداد صفحات گویی صنعت نشر ما از منظر لجستیکی توان ثابتی دارد و این توان است که خود را به ناشر تحمیل میکند و ناشر تلاش خاصی برای برهم زدن این نظم ندارد.
قیمت پشت جلد کتابهای چاپ شده در سال ۱۴۰۰ بیش از ۶۵۰۰ میلیارد تومان بوده است. بیش از ۲۰۰۰ میلیارد تومن از این رقم سهم و سود ناشران از این بازار بوده است. چه میزان از این سود برای اطلاعرسانی و بزرگتر کردن بازار نشر هزینه شده است؟
نظر شما