سه‌شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱ - ۱۳:۲۴
فیلمی که جوایز جهانی آن را ندید اما صدای مظلومیت ما بود/ داستان تنهاترین مرد جهان

به مناسبت هفتم تیرماه، سالروز بمباران شیمیایی سردشت که به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین‌ جنایت‌های جنگی در جهان از آن یاد می‌شود،‌ نگاهی به فیلم «درخت گردو» داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، شهاب دارابیان: سینمای مهدویان سینمای عجیب و غریبی است؛ گاهی فیلم‌هایی می‌سازد که آدم را سر ذوق می‌آورد و پیش خودت می‌گویی که مگر می‌شود که یک کارگردان جوان به این حد از پختگی رسیده باشد و گاهی فیلم‌هایش به قدری به سمت سینمای شعاری می‌رود که دلت برای مهدویانی که می‌شناختی تنگ می‌شود.

«درخت گردو» اما از آن دست فیلم‌هایی است که فکرم را بدون هیچ تردیدی به دسته اول پرت می‌کند. می‌بینی و اشک می‌ریزی، می‌بینی و دلت کباب می‌شود. می‌بینی و حظ می‌کنی از بازی بازیگرانی که شاید از خود آدم‌های واقعی داستان، بهتر بازی می‌کنند. برای مثال، مطمئنم اگر «قادر مولان‌پور» زنده بود و «درخت گردو»‌ را می‌دید، دست روی شانه پیمان معادی می‌گذاشت و با همان لهجه زیبای کُردی به او می‌گفت که چقدر بیشتر از من شبیه دردهای «اوس قادر» هستی.

مهدویانِ «درخت گردو» را خیلی دوست دارم؛ چراکه خودش است، همان فردی که قرار بود، روایتگر قسمت‌‌های فراموش‌ شده‌ی نیم قرن اخیر باشد؛ همان مهدویانی که «ماجرای نیمروز» را می‌سازد و کیف می‌کنیم و نه همان مهدویانی که در «رد خون» (ماجرای نیمروز 2) از خودش جا می‌ماند.
 
«درخت گردو» بیانگر داستان زنان و مردانی است که شب را در خیال رسیدن به آرزوهایشان خوابیدن و شب بعد یا مرده بودند، یا برای مرگ لحظه‌شماری می‌کردند یا دیگر کسی در کنارشان نبود که بخواهند برای آرزوهای رنگارنگ تلاش کنند. مردمی که شاید فکر نمی‌کردند، جنگ آنقدر سنگدل باشد که بخواهد با کشتن عزیزانان بیگناه‌شان به فکر پیروزی یا شکست باشد.
 
این فیلم روایتگر داستان زندگی قادر مولان‌پور مشهور به «اوس قادر» است؛ داستان همسر و پدر سه شهید که در هفتم تیرماه 66 بر اثر بمباران شیمیایی رژیم بعث عراق و اصابت یک بمب به روستای «ره ش. هه رمی» از توابع بخش مرکزی شهرستان سردشت سه فرزندش به نام‌های «شهین»، «ناصر» و «مال مال» و همچنین همسرش را در حالی که باردار و پابه ماه بود از دست داد.
 
در تعریف داستان باید گفت که قادر، شخصی اصلی داستان که متوجه حمله شیمیایی عراق می‌شود، به سرعت خودش را به خانواده می‌رساند، فرزندان را بغل می‌کند و به مرکز درمان می‌روند؛ اما گویی درمانی نیست و در طول قصه، هر چقدر که داستان جلو می‌رود، او عزادارتر می‌شود و گویی با هر پلان او لباس سیاهی روی لباس قبلی می‌پوشد و کار به جایی می‌رسد که از خودت می‌پرسی: «مگر یک آدم چند پیراهن سیاه می‌تواند روی هم بپوشد؟»

«درخت گردو» از آن دست فیلم‌هایی است که اگر کسی داستان «اوس قادر»‌ را هم نشنیده باشد، باز می‌تواند ادامه داستان را حدس بزند؛ اما درست همان لحظه که با هر ثانیه از فیلم، برای تنهاترین مرد جهان اشک می‌ریزی، دوست نداری که قصه جلو برود، دوست داری در جایی از داستان به داد قادر برسی و او را بیشتر از این تنها نکنی.

اگر این داستان واقعی نبود، بدون شک بعد از نمایش فیلم عده‌ای به مهدویان اعتراض می‌کردند که با ساخت این فیلم به دنبال چه چیزی بودی؟ مگر می‌شود برای فروش یک فیلم این قدر بی‌رحم بود و این‌قدر سیاه و تلخ به زندگی نگاه کرد؛ اما واقعی بودن داستان، همه این هجمه‌ها را از او دور کرد؛ با این حال وقتی فیلم را می‌دیدم با اینکه کامل در جریان داستان قادر و خانواده‌اش بودم، دوست داشتم کارگردان و دو فیلمنامه‌نویس اثر در داستان واقعی دست ببرند، حداقل دختر شیرخواره‌اش را از او نگیرند؛ نگذارند «اوس قادر» تا این حد تنها شود، مگر همیشه فیلم‌های اقتباسی تا این حد به اصل داستان متعهد بوده‌اند که حالا مهدویان می‌خواست تا آخر داستان را موبه‌مو به تصویر بکشد.
 
اما او داستان را موبه‌مو ساخت و خیلی‌ها که رفتند تا ببینند جدیدترین فیلم مهدویان با حضور بازیگرانی مثل مهران مدیری، پیمان معادی و مینا ساداتی چطور از کار درآمده با چشمانی گریان به خانه برگشتند. یکی از دوستان کُرد زبانم می‌گفت که شما با «درخت گردو» گریه کردید؛ اما ما سر آن دیالوگ طلایی فیلم خشک‌مان زد؛ آنجا که «قادر» در جواب قاضی دادگاه لاهه که می‌پرسد: «چرا اینقدر امیدواری؟»، جواب می‌دهد: «اگر ما کُردها امیدوار نبودیم خیلی زودتر از بین رفته بودیم.»

ما هم بعد از فیلم امیدوار بودیم؛ امیدوار که این داد به گوش کسی برسد و انتظار داشتیم که جوامع مختلف جهانی که در زمان رخ دادن این جنایت سکوت کرده بودند، حالا با نمایش این فیلم بایستند و همان‌طور که برای عوامل این فیلم دست می‌زنند، به پهنای صورت گریه کنند و این فیلم مانند جشنواره‌های داخلی جوایز بین‌المللی را هم درو کند؛ اما افسوس که سینمای سیاست‌زده امروز نه چشم دیدن این فیلم‌ها را دارد و نه برای این گونه فیلم‌ها دست می‌زند. با این حال ما می‌ایستیم و دست می‌زنیم برای سینمایی که روایتگر بخشی از ظلم‌هایی است که در سال‌های اخیر از سوی جوامع جهانی بر ملت ما تحمیل شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها