چهارشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۱ - ۰۸:۳۳
از سرمایه‌داری هیجانی تا عقل پوپولیستی

فواد حبیبی برای مطالعه در ایام نوروز کتاب‌های «شکل‌گیری سرمایه‌داری هیجانی: در نقد صنعت روانکاوی»، «زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش عقاید» و «پوپولیسم: درباره عقل پوپولیستی» را پیشنهاد داد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) فؤاد حبیبی برای مطالعه در ایام نوروز کتاب‌های «شکل‌گیری سرمایه‌داری هیجانی: در نقد صنعت روانکاوی»، «زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش عقاید» و «پوپولیسم: درباره عقل پوپولیستی» را پیشنهاد داد و نوشت:
 
بیماران مشتاق سرمایه
زندگی در بطن تحولات سریع (پسا)مدرنیته به اندازه کافی تنش‌زا و منبع اضطراب، تردید و بی‌ثباتی است، اما این وضعیت در پرتو حاکمیت فرمی از کاپیتالیسم که نولیبرالیسم خوانده می‌شود، دستخوش پیچیدگی‌ها و دشواری‌های دوچندانی شده که به نظر می‌رسد تمامی امور بدیهی زندگی بشری را نیازمند دانشی تخصصی و کارشناسی ساخته است. در میانه چنین اوضاع ملتهب و حادثه‌خیزی، روزبه‌روز بر اهمیت و محوریت علومی چون روانشناسی و روانکاوی افزوده می‌شود. گویی حتی برای انجام ساده‌ترین کنش‌ها و اتخاذ پیش‌پاافتاده‌ترین تصمیم‌ها جز به میانجی قسمی «سوژه مفروض به دانایی»، دانای کل و ارباب معرفت نمی‌توان به هیچ کاری دست زد. این مسئله به‌ویژه زمانی بغرنج‌تر می‌شود که پایِ به‌اصطلاح «درونی‌‌ترین» جنبه‌های وجود بشر وسط باشد: ایده‌ها، هیجانات و احساسات یا عواطف. در اینجاست که بحث از ظهور کاپیتالیسم شناختی و کاپیتالیسم عاطفی مطرح می‌شود، کاپیتالیسمی که بر دوش تولید ایده‌ها و مدیریت احساسات می‌پاید و می‌بالد. در چنین تقاطعی است که علاوه بر قاعده بنیادی درهم‌تنیدگی دانش و قدرت و برسازندگی دوسویه این دو نیرو، شاهد به هم رسیدن کاپیتالیسم و نظامی از دانش و تکنیک به نام روانکاوی هستیم.


کتاب «شکل‌گیری سرمایه‌داری هیجانی: در نقد صنعت روانکاوی» اثر ایوا ایلوز، ترجمه روژان مظفری که به همت انتشارات نگاه به چاپ رسیده، یکی از بهترین آثاری است که این نسبت درونی، تاریخی و سیاسی را مورد کاوش و تحلیل قرار می‌دهد. ایلوز در این اثر سعی می‌کند نشان دهد که چگونه با بسط و رواج موقعیتی تحت عنوان «انسان بیمار» در سراسر عرصه‌های حیات، در عمل بیماری، آسیب و نابسندگی به همان وضعیت بهنجار و مناسبی بدل شده است که رخصت می‌دهد تا قسمی مدیریت هیجانات و عواطف در خدمت کاپیتالیسم شکل بگیرد و از دل این ماشین ذهنی و بدنیِ همه‌جا حاضر، آپاراتوسی حاکم بر کودکی، میان‌‌سالی و پیری، بر کارخانه و تلویزیون و شبکه‌های اجتماعی، نیرویی زاده می‌شود که هدفی ندارد جز به بند کشیدن نظام‌مند بیمارانی ناتوان، رنجور و مطیع. بی‌تردید، هر حرکتی در راستای از کار انداختن این ماشین عظیم و مهیب، از بازشناسی این حقیقت آغاز می‌شود و کتاب‌هایی از این دست بیش از هر چیز از این حیث واجد اهمیتی مضاعف می‌نمایند.
 
زندگی، زیر پوست مرگ
هرچند اروپا با رنسانس از سیطره بختک سنگین و مرگ‌بار قریب هزار سال حکمرانی کلیسا و حکومت‌های مستبد به‌تدریج رهایی یافت، در گوشه‌ای از این قاره کابوس کماکان ادامه داشت. دادگاه تفتیش عقایدی که اواخر سده پانزدهم به ابتکار ایزابلا ملکه کاستیا و فردیناند دوم شاه آراگون در اسپانیا تأسیس شد و در آغاز برای عقوبت و امحای یهودیان و مسلمانان این سرزمین سروشکل گرفت، در سده‌های بعدی علیه اجتماع مسیحیان به کار گرفته شد. دهانه آتشبار ماشین کشتار، درون قلعه خودی را هدف گرفته بود. با رفع تهدید دشمن بیرونی، که میسر نشد مگر با تارومار تمام‌عیار هر نشانه‌ای از غیریت، ولو در قالب مسیحیتی نوآیین که چه‌بسا به‌تمامی در بیان نشانه‌های ایمان کامیاب نمی‌نمود، اینک باید به صیانت از اتباع در برابر هر نشانه‌ای از انحراف و ارتداد در قامت وسوسه‌های مدرن رایج در دیگر بخش‌های اروپا پرداخت. اما آیا این تمام داستان اسپانیای تحت حکمرانی دادگاه‌های تفتیش عقاید است؟ آیا ذیل پرده مرگ و وحشت می‌توان خندید، خورد، پوشید و بازی کرد و زیست؟ یا به عبارت دیگر، زندگی روزمره در چنین شرایطی مخوفی چگونه میسر می‌شود و زنده می‌ماند؟

«زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش عقاید» یکی از آثار سه‌گانه‌ای است که جیمز ام. اندرسن، استاد بازنشسته دانشگاه کالگری کانادا، در خصوص زندگی روزمره در دوران‌های تاریخی مدرن کشورهای اروپایی نوشته است. سال پیش هم شاهد ترجمه کتاب «زندگی روزمره در دوره انقلاب فرانسه» از وی بوده‌ایم که آن را نیز سعید درودی ترجمه و انتشارات نگاه منتشر کرده است (دیگر اثر وی به زندگی روزمره در دوره رفرماسیون اختصاص دارد). کتاب حاضر، همانند دیگر آثار اندرسن، از جمله دارای این مزیت شایان توجه است که برگ‌های تاریخ مرسوم را در کف بستر اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی لحظه شکل‌گیری آن قرار می‌دهد و بدین ترتیب فرصتی فراهم می‌سازد برای خوانشی بدیع از پایداری و جدوجهد زندگی در شاق‌ترین وهله‌های تاریخ. این اثر اندرسن به‌ویژه گواه دیگری است برای امکان‌ناپذیری فانتزی‌های تمامیت‌خواهانه و ستردن حیات انسان از انرژی، پویش و مقاومت، چراکه هرجا زندگی هست، مقاومت هست، ولو در فردی‌ترین، خصوصی‌ترین و به‌اصطلاح «غیرسیاسی»‌ترین جلوه‌های آن. و کار مورخ راستین چیست مگر «دمیدن بر بارقه امید» به اتکای شواهدی برای «نجات گذشته مظلوم»؟
 
 
 
 
پوپولیسم از پایین؟  
چندین سال است که به جرأت می‌توان گفت پوپولیسم در قامت یک جنبش عظیم و فراگیر در سراسر جهان تمام‌قد بازگشته است. پس از افول پوپولیسم چپ در آمریکای لاتین، اینک پوپولیسم راست در همه‌جا یا در رأس قدرت قرار دارد یا در حوزه عمومی و در سطح نهادهای اجتماعی به قدرتی جدی بدل شده است. نظر به افول چپ پارلمانی و عقب‌نشینی گسترده احزاب سنتی چپ در برابر کاپیتالیسم معاصر، شاهد آن هستیم که جریان‌ها و چهره‌های پوپولیسم راست، از برگزیت تا تی پارتی و از دونالد ترامپ تا بولسنارو، مدعی عرضه بدیلی جدی در برابر همه آن چیزهایی هستند که آشکارا موجب ناخشنودی فزاینده عموم مردم شده است: بیکاری، فقر، بی‌ثباتی، فساد و فرمی از جهانی‌شدن که موجب طرد و حاشیه‌رانی حتی کسانی شده که در مراکز و کلان‌شهرهای بزرگ کشورهای غربی زندگی می‌کنند. آیا، با این حساب، باید پوپولیسم را به‌تمامی عرصه تاخت‌وتاز جریانات و سازمان‌های دست‌راستی بدانیم که با هدایت نارضایتی‌های موجود، باز هم به عوض ساختار، به سوی برجسته‌سازی و هدف‌گیری عارضه‌ها، از مهاجران، بیگانگان و فقرا تا سیاست‌های مترقی، جهانی‌شدن و دموکراسی، رو آورده‌اند؟ آیا، دستکم، باید پوپولیسم را در عرصه مفهومی و نظری به این دست جریانات تسلیم کرد و تمامی سنت‌ها، توانش‌ها و امکانات نهفته در آن را به باد فراموشی سپرد؟

ارنستو لاکلائو، متفکر و نظریه‌پرداز چپگرای آرژانتینی، به هیچ وجه موافق نیست و اینک ترجمه یکی از مهمترین آثار وی با نام «پوپولیسم: درباره عقل پوپولیستی» به دست مراد فرهادپور و جواد گنجی و چاپ آن از سوی نشر مرکز، فرصت آن را فراهم ساخته است تا همزمان در ساحت نظر و عمل به بازستانی این مفهوم و فعال‌سازی امکانات نظری و عملی آن بیندیشیم. لاکلائو به اتکای قسمی وفاداری به رخدادی که برای وی همان پوپولیسم نام دارد، بحث از این مفهوم را فرصتی نه‌تنها برای سیاست‌ورزی رادیکال، بلکه برای خود سیاست در مقام کنشی اصیل و مؤسس می‌داند. به باور وی از مجرای پوپولیسم، در عین به رسمیت‌شناسی کثرت هستی‌شناختی سطح درون‌ماندگار اجتماع، می‌توان به مسئله انتخاب، تصمیم و کنش سیاسی واحد، هماهنگ و مؤثر پاسخ داد. هرچند پروژه سیاسی لاکلائو، هم در سطح هستی‌شناختی و هم در سطح سیاسی، از بازشناسی دقیق نیروی عظیم کثرت و آفرینش‌های پیوسته آن و نحوه سازمان‌یابی تکینگی‌ها در هیئت بدنی یکپارچه، لیک سیال، منعطف و متغیر، درمی‌ماند، و هم در آغاز از موضعی هابزی به سوبژکتیویته انبوه خلق می‌نگرد و هم در پایان به موضعی شبه‌هابرماسی در خصوص اجماع نزدیک می‌شود، بی‌تردید هر گونه تأملی در خصوص پوپولیسم و کندوکاو در باب دقایق این مفهوم نیازمند مواجهه با آرای لاکلائو و نظریه‌پردازی خاص وی در این رابطه است؛ مواجهه‌ای که، چه‌بسا و دستکم، می‌تواند به نجات و احیای پوپولیسم از پایین منجر شود.
 

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها