دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۳
در به‌علاوه دوربین تفنگ

عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه‌سرا یادداشتی درباره مجموعه شعر «آن‌گونه که دانه‌های انگور» سروده مهدی مظاهری نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه می‌خوانید.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، عبدالجبار کاکایی: هنرِ برجسته‌کردن زبان در کنار خلق ایده و مضمون و طراحی موضوع کلی، کامل‌ترین تعریف شعر در بیان منتقدان و در فرهنگ جوامع انسانی است.

در ادوار شعر فارسی، ظهور دوره‌ی موسوم به سبک هندی پس از اوج، رفته‌رفته منجر به نزول تدریجی زبان شد، زیرا شاعران برای کشف مضمون و تطابق ایده و تمثیل با همدیگر به رقابت پرداختند و رفته‌رفته نسبت به زبان بی‌اعتنا شدند؛ یعنی تمام هوش‌وحواس شاعر منعطف به طراحی ایده و تمثیل شد و از دم‌دستی‌ترین کلمات برای ساختن مضمون استفاده می‌کردند.

در روزگار ما کوتاه‌سرایی درست در ابتدای مسیری است که پس از افول سبک عراقی و ناکامی مکتب وقوع با تغییرات اقلیمی و اجتماعی ذیل عنوان سبک هندی آغاز شد و رفته‌رفته به انحطاط «بی‌اعتنایی به زبان» رسید.

مهدی مظاهری در مسیر کوتاه‌سرایی می‌داند که این راه رهروان زیادی دارد و شیوه‌ی برجسته‌کردن زبان با اسلوب‌های هنری، که از مبانی بنیادی شعر است،  تحت‌الشعاع خلق جملات قصار و ابداع مضامین و وضع تعلیق قرار می‌گیرد؛ به همین دلیل تلاش می‌کند در مجموعه‌ی «آن‌گونه که دانه‌های انگور» به زبانی شناسنامه‌دار و تعریف‌پذیر  برسد.

از قطعه‌ی نخست کتاب، یعنی «نسبیت»:
«شیپور پرچم نواخته شد
اما
هیچ‌کس
برجای خود نایستاد
هیچ‌کس
به پرچم احترام نگذاشت» (ص۵)

تا قطعه‌ی «معنا»:
«صبر
زیباست
آن‌گاه که پای انتخابی
در میان است...» (ص۱۱۰)

از حیث چینش کلمات و احضار واژه‌ها و بار حسی و عاطفی جملات و لحن شاعر در ادای مفاهیم، به‌هم بسیار نزدیک است و به‌نوعی یک کل منسجم زبانی است تحت اشراف آگاهانه‌ی مؤلف.

این سبک نوشتار در کل کتاب بدون استثنا رعایت شده است، تا حدی که گمان می‌رود شاعر در یک پروسه‌ی زمانی محدود به خلق آثار مجموعه پرداخته و بافت کلام واحدی را در طول مجموعه به وجود آورده است.

بر عکس ساختار و زبان واحد اثر، اما محتوا و موضوعات اشعار نسبتاً پراکنده و بی‌ترتیب است؛ شاعر نفرت از جنگ، نوستالژی، عشق، تنهایی، آزادی، نقد مدرنیته و توسعه و ... را موضوع آثار خود قرار داده است. تعدد موضوعات و پراکندگی احساسات، تناقض و تباینی در شخصیت صاحب اثر ایجاد نمی‌کند؛ اما در یک دسته‌بندی ساده‌ی موضوعی می‌شد قطعات مشابه را در فصل‌های مجزا قرار داد.

دیگر اینکه نامگذاری شعرها احتمالاً تصمیمی دفعتاً بوده و شتاب در قراردادن عنوان، سبب شده است توجیه نسبت نام شعر به متن شعر گاهی سخت شود مثلاً قطعه‌ی قضاوت:
«تهران
پاپگان آموزشی
یک کوله‌پشتی کوچک
یک کلاه فلزی گرم
و یک تفنگ چهار و نیم‌ کیلویی خالی
جنگ 
اگر همین هم بوده باشد
کشنده است» (ص۱۰)

به‌سختی می‌شود نسبتِ روشنی بین عنوان و‌ متن شعر پیدا کرد، یا مثلاً در قطعه‌ی «کلونازپام»:
«از خوشبختی‌های بی‌تو 
بیزارم
بیزار
مثل کودکی معلول
که می‌داند
هدیه‌ی تولدش
یک جفت عصای تازه است» (ص ۱۲)

با این حال در قطعاتی مثل «آزادی»:
«میله‌ها 
مرا هم به یاد زندان می‌اندازند
اما تو‌ بگو
زندان
کدام سمت میله‌ها نیست» (ص ۵۷)

قطعات این کتاب محصول موضوعات از قبل اندیشیده شده است و این یعنی تصرف هوشیاری شاعر در چینش کلمات و نخستین مرحله‌ی دور شدن از لحن مستتر در زبان که عموماً حاصل سیال‌بودن زبان است. مظاهری چیدمان آگاهانه کلمات را برای انتقال مضمون شعرش انتخاب کرده است، همان فرایندی که رفته‌رفته پیرایه‌های زبان را کم می‌کند و کلمات را به استخدام محتوا درمی‌آورد؛ اما آنچه این روند را کُند کرده است لحن عاطفی شاعر و بیان شورانگیز و دردمندانه جملات است که متن را پذیرفتنی می‌کند. 

در این کتاب هر قطعه به سنت مرسومِ شعرهای کوتاه، حاوی مضمونی است که قابل بسط و گسترش است، اما شاعر تنها به اشاره‌ای اکتفا کرده است تا خواننده را در ادامه مسیر همراه سازد؛ «جاذبه»:
«خداحافظ
اینجا
آخرین ایستگاه است
جایی که چمدان‌های سنگین
اجازه نمی‌دهند
برای هم 
دست تکان بدهیم» (ص۱۸)

نکته‌ای که در این قطعات کوتاه و بلند توجه را جلب می‌کند همان انتخاب دلخواهانه‌ی قطع و وصل جملات و نگارش پلکانی بر اساس علایم سجاوندی است. به‌نظرم در شعر سپید مهمترین وجه موسیقیایی‌کردن زبان، جدا از واج‌آرایی و تناسب معنوی کلمات، شیوه‌ی نگارش پلکانی و نفس‌گیری در ادای جملات است؛ موضوعی که کمتر طرف توجه است در این کتاب گاهی بی‌دلیل روشن عبارات پلکانی نوشته شده‌اند، مانند قطعه‌ی «پل رومی» (ص۶۰):
«پرنده‌های سرخ
برای آخرین بار پرکشیدند
رنگین‌کمان
این‌بار
با شش رنگ
آغاز شد»

سه سطر آخر را می‌شود در یک سطر هم نوشت، بدون آنکه مشکلی در انتقال مفهوم حاصل شود. در مجموع «آن گونه که دانه های انگور» برای مهدی مظاهری که پیش از این در شعر موزون و کلاسیک طبع‌آزمایی کرده بود، شروع خوبی است، از آن جهت که شاعر شأن شعر در کوتاهی و موجزبودن کلام و غلبه معنا بر لفظ را به‌خوبی رعایت کرده است. «وصیت نامه»:
«در خود خزیده‌ام
در سنگری تاریک
که هر لحظه
صدای سوت دیوانه‌ای از کنارش می‌گذرد» (ص۶)

در شعر «سقوط»:
«ساختمان‌ها کوتاه‌اند
درخت‌ها کوچک
و خیابان‌ها
نقاشی‌های شلوغ کودکان

هواپیما
کم‌کم
می‌نشیند
ساختمان‌ها بلندتر می‌شوند
درخت‌ها بزرگ‌تر
و خیابان‌ها شلوغ‌تر
انسان
از پله‌ها
پایین می‌آید و
فراموش می‌کند
ساعتی پیش 
در آسمان بوده است» (ص۶۸)

موضوعی را مطرح می‌کند که تمثیلی است از جهان مدرن و نسبت‌ دادن آن با هبوط که پیشتر نیز در شعر شاعران به آن اشاره شده است.

مظاهری در این مجموعه اجتماعی و اخلاقی و تعلیمی و عاشقانه و فلسفی، محصولات حافظه‌ی خود را از شعر کلاسیک در ساخت و ساحتی زنده و‌ پویا و گرم و عاطفی می‌ریزید و شعر چیزی جز همین لحن صمیمانه در کنار چینش آگاهانه‌ی کلمات نیست. به همین دلیل سخنی است از دل برآمده که بر دل‌ می‌نشیند. چشم‌انتظار کتاب‌های دیگر او هستیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها