سه‌شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ - ۱۶:۳۳
فضیلت بدون شایستگی تنها لباسی مبدل است

محمد صابری، شاعر و نویسنده در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده است، نگاهی به کتاب «رز»، اثر فرانک بوییس داشته است که در ادامه می‌خوانید.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، محمد صابری: در باب معرفی یکی از شاهکارهای قرن بیستمی فرانسه چگونه می توان گفت اگر که به پس‌زمینه‌های ذهنی نویسنده‌ای که از مکتب پروست و سارتر و کامو گرته‌برداری کرده، اشاره‌ای نکرد.

فرانک بوییس در این اثر بدیع و خارق‌العاده چنان سر رشته‌های علوم انسانی را در فراخنای داستانی پرکشش و تراژدیک با آرمان‌های انسان معاصر -انسانی لهیده و تکیده در زیر سایه‌های هول‌برانگیز قرنی آکنده از سرعت، غفلت و تکنولوژی ماب- گره زده که مخاطب در سطر به سطر داستان خودش را می‌بیند و گودال‌های زیر پاهایش را.

«رز» در بدو امر یادآور روح تکیده‌ی آنت در جان شیفته‌ی رومن رولان است؛ اما به سرعت از آنت و زخم‌های مانده بر پیکر نحیفش فاصله می‌گیرد تا مخاطب فعال در یابد با داستانی دیگر از تمنا و تخیل نیم آسمانی و نیم زمینی زندگی روبه‌روست، داستانی غم‌انگیز و دردآکند از دختری که زندگی‌اش را بی‌اجازه و شاید با دلیل! به بهایی ناچیز به حراج گذاشتند.

در برشی از این رمان می‌خوانیم:
«پدران روحانی به من آموختند روح‌ها خود را جلا نمی‌دهند بلکه به گونه‌ای ژرف خود را تنظیم می‌کنند، به من آموختند بخشیدن مردی که بدبختی آواره‌اش کرده نیکوکارانه‌تر است تا تملق آن کس که از بدو تولد ثروت برایش فراهم بوده است. فضیلت بدون شایستگی مانند لباس پوشیدن مبدل است در کارناوالی خیابانی»
 
از ویژگی‌های قابل تامل این اثر ادبی می‌توان همچنین به ایده‌ی داستانی اشاره کرد که یادآور داستان‌های ارباب رعیتی دهه‌ی سی و چهل ادبیات ایرانی است؛ اما این فضای دردآلود با ورق خوردن صفحاتی دیگر به‌زودی از نگاه تیزبین مخاطب محو می‌شود و با نمادشناسی منحصربه‌فرد نویسنده به لایه‌های عمیق‌تری از پراکنش‌های ذهنی می‌پردازد.

جدای از ایده‌ی داستانی، زاویه‌ی دیدهای اول و سوم شخص برای باز تعریف یک تراژدی امروزی از نکات برجسته‌ای است که نمی‌توان با دیدی سطحی به تحلیل کنه ذات نویسنده رسید. فصل‌های درخشانی را دانای کل محدودی بی‌طرف به خورد مخاطب می‌دهد که انگار از دل هزارویک شبی دیگر زادوولد می‌کنند. زاد و ولدهایی اندیشه محور و دردآکنده که به معمای هستی و زندگی نگاهی فرازمینی دارد.

آن روز که ارسطوی بزرگ انواع اثر ادبی را بر چهار اصل مسلم –حماسی، غنایی، کمدی و تراژدی- استوار کرد انگار می‌دانست که حرف اول و آخر ادبیات تنها و تنها در غم‌انگیزی خلسه‌گونه و روحانی روح بی‌قراری خلاصه می‌شود که یک حرف از آن را باید بوییس در «رز» بزند و مترجم توانمندی چون سعیده سادات سیدکابلی با احاطه‌ی ژرف‌اندیشانه‌ای آن را برای مخاطب ایرانی به تصویر کشد و حرف دیگرش را مخاطب، که در هر حال ذائقه‌اش تعیین کننده‌ی خوب و بد هر آفریده‌ی ادبی است.

گفته‌های زیادی برای این داستان از باب نقد و بررسی و واکاوی‌های ادبی می‌توان نوشت که نوشتنش را به فرصتی دیگر حواله می‌کنم تا مخاطبان جدی ادبیات انتظارشان را به خیلی بعدها موکول نکنند و در این هم‌اندیشی همراه باشند و همدل و هم صدا.

در برشی دیگر می‌خوانیم:
«البته که می‌دانم ایمان نمی‌تواند مسیر حقیقت را تغییر دهد؛ اما با مرور این نکته که حداقل می‌تواند قلب‌ها را پاک و وجدان‌ها را بارور سازد، خودم را تسلی می‌دهم.»

داستان «رز» نوشته‌ی فرانک بوییس با ترجمه‌ی سعیده سادات سیدکابلی را انتشارات ترنجستان به پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها آورده است.

روایتی دیگر ازین اثر بدیه را در آینده‌ای نه چندان دور خواهم نوشت؛ اگر که مجال اندیشیدن فرصتی نو فراهم ساخت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها