فرناندو آرابال تران نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، کارگردان تئاتر و سینما، شاعر، پژوهشگر، نقاش و هنرمند اسپانیایی است. او را تنها بازمانده و البته مهمترین چهره نسل نویسندگان تئاتر آوانگار جهان برشمردهاند. یادداشت تازه سعید تشکری درباره اوست.
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ سعید تشکری- میخواهم خاطره ای از سالها پیش را که با شما دیدار داشتم، برای مخاطبان امروز دوباره یادآوری کنم و دیدارمان را بازگفت کنم. پس به کشور من ایران خوش آمدید. در این گفتگو قرار است شما را در حضور دانشجویان رشتهی کارگردانی تئاتر به چالش بکشم. در نخستین سوال از شما میپرسم، شما به عاریت از شکسپیر بزرگ جملهای دارید که به کشور من برمیگردد. اصل جمله در نمایشنامهی «مکبث» شکسپیر این است. «همهجا پُرخون است. همهی عطرهای ایران هم نمیتواند بوی خون را بشوید». شما در دهمین جشنوارهی بینالمللی تئاترِ دانشگاهی ایران در اردیبهشتماه سال ۱۳۸۵ به تهران، تالار مولویِ دانشگاه تهران آمدهاید. در جلسهی پرسش و پاسخ، من به شما گفتم نمایشنامهای دارید که من کارگردانیاش کردهام. سوالم این است مگر کشور عربستان عطر دار؟ که بوی خون آن را بشوید؟ این عطر گل محمدی از آنِ کشورِ من، ایران است. همه خندیدند شما به مترجم فرمودید احتمالا اشتباه کردهام؛ پس آن را همهی عطرهای ایران مینامم. عرض کردم من این اثر شما را سال ۱۳۵۹ به عبارتی سال ۱۹۸۰ میلادی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی علیه سلطنت پهلوی و ستیز با امپریالیسمِ جهانی، کارگردانی کردهام. در هنگامهی وفورِ نمایشهای ضدِاستبدادی. ترجمهی اثرِ شما را جناب «محمد زَهَری» انجام دادند. اجرای این نمایش در مشهد و بعد در تهران و شیراز و اصفهان به صحنه رفت. حالا شما بعد از سالها در ایران هستید. تا این لحظهی دیدار با شما، پس از انقلاب هیچ کارگردانی در ایران اثر شما را کارگردانی نکرده است، هیچ نمایشی از شما روی صحنههای نمایشی ایران نرفته است. پس حق دارم از شما سوالی زیرکانه بپرسم. شما هنوز هم یک ضدامپریالیسم چون من هستید؟ شما با مکثی پاسخ فرمودین. مترجمِ ایرانی شما گفت: «جناب آرابال میگویند: رفیق! بله؛ من هنوز هم یک ضدامپریالیسمِ دو آتشه هستم. مگر کسی اینجا هست که ضدامپریالیسم نباشد؟» همه دست زدند. گفتم خوشحالم که شما به یک کشور ضدامپریالیستی آمده اید. رفیق آرابال! من قرار است شما را دقیق به مخاطبان دانشجو معرفی کنم. در آن جمع چهل نفر از دانشجویانِ رشتهی کارگردانی تئاتر دانشگاه تهران حضور داشتند. عرض کردم جناب آقای آرابال در حوزههای متفاوتی چون نمایشنامهنویسی، فیلمنامهنویسی، سرودن شعر، نقاشی و کارگردانی فعالیت داشتهاند. ایشان را میتوان از این لحاظ هنرمندی چندبُعدی و دارای کانالهایِ خلاقیتی گوناگون دانست. تحصیلات متوسطه ی خود را در شهر «وانس» گذراندهاند و در این دوران شروع به سرودن شعر و نوشتن قطعات کوچک نمایشی کردهاند. در سال ۱۹۵۱، برای تحصیل در رشتهی حقوق به «مادرید» برمیگردند و همزمان نخستین نمایشنامههایِ خود را نوشتند که معروفترینشان نمایشنامههای «پیکنیک در میدان جنگ» و «سهچرخه» است. در همین ایام هم بود که اولین نشانههای بیماری سل همراه با تب شدید در شما نمایان شد. سال ۱۹۵۵، یک بورس سهماههی تحصیلی در پاریس به شما تعلق گرفت. چیزی از اقامت شما در این شهر نگذشته بود که به دلیل حادشدن بیماری در بیمارستان بستری شُدید و بعد از بهبودی تصمیم گرفتید برای همیشه در پاریس بمانید. در سال ۱۹۵۸ با «لوس مورو» استاد ادبیات اسپانیایی ازدواج میکنید و به همت او نمایشنامههای آقای آرابال به زبان فرانسه ترجمه و منتشر شدند؛نمایشنامههایی نظیر «نیایش»، «دو جلاد»، «فاندو و لیز» و «گورستان اتومبیلها». یک سال بعد، نمایشنامهی «پیک نیک در میدان جنگ» در پاریس به روی صحنه رفت و باعث شهرت شما شد.
همین سال نخستین رمانتان، «بعل بابل» منتشر شد و از آن پس آثار شما به زبان فرانسه نوشته میشود. به دلیل سبکِ نمایشنامههای شما، در این دوران، در کنار نمایشنامهنویسان پیشرو سبک «ابزورد» نظیر «ساموئل بکت»، «اوژن یونسکو» و «آرتور آدامُف» قرار گرفت. در سال ۱۹۶۲، همراه «رولان توپور» و «آلخاندرو ژودوروفسکی» جنبشِ«Panique» را پایه نهادید. سال ۱۹۶۷، وقتی نویسندهی معروفی شده بودید و اکثر نمایشنامههایتان در کشورهای مختلف دنیا ترجمه و اجرا شده بودند، به اسپانیا برگشتید. بلافاصله، دولت «ژنرال فرانکو» شما را به جرم نوشتن آثار کفرآمیز و توهین به رژیم دستگیر کرد؛ اما حمایت جهانی هنرمندان از «آرابال» باعث شد که شما بهزودی آزاد شوید. در رأس این کار نویسندگان بزرگی چون «ساموئل بکت»، «فرانسوا موریاک»، «اوژن یونسکو» و «آرتور میلر» قرار داشتند. تا سال ۱۹۷۵، زمان مرگ فرانکو و سقوط دیکتاتوری، دیگر به اسپانیا بازنگشتید.
فیلم «زنده باد مرگ» را شما با اقتباس از رمان اتوبیوگرافی خودتان با نام «بعل بابل» ساختید؛ اما باید یادآوری کرد که رویدادها و تاریخ جنگهای داخلی اسپانیا در کتابی به نام «زنده باد مرگ» نوشته «هانیزیش یائن اکه» آمده است. «بعل بابل» مشهورترین رمان شما جناب آرابال است که شما این رمان را بر اساس زندگینامه خود به مرحله تحریر درآوردید. همچنین مقالهها و نامههای شما جناب آرابال نویسنده روشنفکر به ژنرال فرانکو در دوران دیکتاتوری ـ که در قالب یک کتاب منتشر شد ـ از دیگر آثار مشهور شماست. از جوایزی که جناب آرابال میهمان عزیز ما در طول زندگی هنری و ادبی خود دریافت کردهاند نیز میتوان به «جایزه ناباکوف»، «جایزه اسپازا»، «جایزه جهانی تئاتر»، «نشان لژیون دونور فرانسه»، «مدال طلایی جشنواره آوینیون فرانسه»، «جایزه فرانسیسکودی ویتوریای پورتریکو»، «جایزه ویتگنشتاین» و همچنین «جوایز ملی تئاتر و ادبیات اسپانیا» اشاره کرد. نمایشنامه «لابیرنت» با ترجمهی «شیرین حسینزاده» بهار سال ۱۳۹۲ و نمایشنامه «دوچرخه مرد محکوم» با ترجمه «اصغر نوری» در سال ۱۳۸۹ آخرین آثار منتشرشده آرابال به زبان فارسی است. همچنین جناب «فرهاد ناظرزاده کرمانی»، پدر تئاتر دانشگاهی ایران در کتاب آموزشی خود با نام «تئاتر پیشتاز، تجربهگر و عبثنما» -که به زندگی و آثار نویسندگان ابزورد و همچنین تحلیل این گونه نمایشی میپردازد- فصل مهمی را به شما جناب فرناندو آرابال اختصاص داده است. ناظرزاده در این بخش از اهمیت بسیار و تاثیرگذاریتان بر بسیاری از نمایشنامهنویسان مطرح دیگر کشورها سخن گفته است.
اکنون پرسش من از شما در نمایشنامه «همه عطرهای عربستان» این است که شما زندگی یک زوج را بر مبنای تئاتر شقاوت «آنتونن آرتور» و «گوتیک» نوشته اید. در این اثر جابهجا دخالتهای دستور صحنهای شما در متن، برای کارگردان موج میزند. من بیتفاوت به دستور صحنهی شما اثرم را کارگردانی کردهام. رابطهی شما با تئاتر اِپیک برشت چگونه تعریف می شود؟ متن شما در نمایشنامهی «همهی عطرهای عربستان» یک شب از زندگی ایبار، قهرمان اسپانیایی است که اعدام می شود؛ متنی بهشدت ضعیف و شعاری که هیچ ترادفی با تئاتر ابزورد ندارد. قبول دارید؟ شما جناب آرابال گفتید من مجرمم آیا؟ محاکمهام میکنید؟ نه جناب آرابال! میخواهیم نظرتان را بدانیم. شما راز بزرگی را برای ما آشکار کردید . مگر تئاتر «برشت» در سالهای مبارزه با فاشیسم جز این بوده است؟ مگر اکنون «آرمان گاتی» در فرانسه، «آگستو بوآل» در برزیل چه میکنند؟ «شاه اسکوریال» نوشته «دو گلدرود» یک تئاتر بورژوازی است یا مبارز؟ جنبش تئاتر مبارزِ ضدامپریالیست در همه جا در لحظهی مبارزه اتفاق میافتد. همین ذاتِ تئاتر شعاری اما افشاگر و ضدامپریالیست است. بله شاید اکنون شعار باشد. هر اثر را در زمانهاش تعریف و تمجید و نقد کنید دوست من؛ اما دربارهی دخالتهای من در متن برای پیشنهادهای کارگردانی اشتباهی فاحش بوده است؛ ولی من این نمایشنامه را برای اجرای خودم نوشتم. لطفاً محاکمهام نکنید رفیقِ همهی عطرهای ایران!