سه‌شنبه ۶ مهر ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۸
به یاد شهریار آملی جهان جان

علامه حسن حسن‌زاده آملی به حسب جامعیت علمی‌ و به لحاظ تنوع و تعدد آثار قلمی‌ و تکوینی و باعتبار مقامات بلند عرفانی از نوادر روزگار به شمار می‌‌روند. ایشان را به نوعی می‌‌توان در امتداد سنت عرفانی معرفت نفس محور جای داد که در آن سیر و سلوک و تفکر از «خودت را بشناس» آغاز می‌شود و در کوی خودشناسی ادامه می‌یابد تا از طریق دل که با الهام از امام معصوم علیه السلام آن را حرم الهی می‌داند، به دیدار حقیقت الحقایق بار یابد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) عبدالله صلواتی دانشیار و معاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه شهید رجایی: علامه حسن حسن‌زاده آملی به حسب جامعیت علمی‌ و به لحاظ تنوع و تعدد آثار قلمی‌ و تکوینی و به اعتبار مقامات بلند عرفانی از نوادر روزگار به شمار می‌‌روند. ایشان را به نوعی می‌‌توان در امتداد سنت عرفانی معرفت نفس محور جای داد که در آن سیر و سلوک و تفکر از «خودت را بشناس» آغاز می‌شود و در کوی خودشناسی ادامه می‌یابد تا از طریق دل که با الهام از امام معصوم علیه السلام آن را حرم الهی می‌داند، به دیدار حقیقت الحقایق بار یابد.

 این حکیم متأله، برخی از رویدادهای شهودی شان را در رساله انسان در عرف عرفان آورده و شرح کرده‌اند و رساله مذکور را در سال ۱۳۷۷ در شهر آمل، تقدیم رهبر انقلاب کردند. کتاب «نامه‌ها؛ برنامه‌ها» و رساله «نورٌ علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور» و دیگر آثار و بیاناتشان سال‌هاست راهنمای سلوک است و «دروس معرفت نفس» و «عیون مسائل نفس و سرح العیون فی شرح العیون» و دیگر کتب انفسی محورشان، آدمی‌ را به عمق ساحت‌های ناشناخته سوق می‌دهد و مقدمات وصول حقیقی به حقیقت الحقایق را رقم می‌زند. دلشوره اش تربیت انسان قرآنی بود؛ انسانی که به مدد کشیک نفس در همه شؤون و ساحاتش مطهر است و انسانی که درجات بهشت را به عدد آیات قرآن می‌داند. در همین راستا ضرورت پیروی از امامان معصوم (ع) و پیامبر اکرم (ص) رخ می‌نماید. زیرا در نظر ایشان، انسان کامل صورت عینی قرآن و قرآن صورت کتبی انسان کامل است.

آثار ایشان از جمله «الهی نامه»، «صد کلمه»، «دروس معرفت نفس» «انسان و قرآن»، «گنجینه گوهر روان»، و «دیوان اشعار» دریایی است عمیق و پر از در و گهر و تعلیم آنها نیازمند استادی راه بلد است. این عارف عالیقدر معاصر آثار فلسفی و عرفانی و کلامی‌و تفسیری متعددی را بر اساس نسخ متعدد و بسیار دقیق تصحیح و تحقیق کرده‌اند که همواره در محیط علمی‌ زبانزد و راهگشای طالبان حقیقت است.

«شرح اشارات» و «شرح اسفار» و دیگر شروحشان بر متون فلسفی و عرفانی مشحون از حضور و اشراق و خلق بیتابی وصول به حقیقت در شاگردان بوده است. در دروس اسفار در مبحث مُثُل گفته بود که چند بار شکار کنید، مسائل حل می‌شود؛ منظورشان شکار حقیقت بود در دیداری باشکوه اما مستقیم، بدون واسطه مفهوم و دلیل و انتزاع و بحث. در تدریسشان حقایقی را کوتاه و آهسته می‌گفت و عبور می‌کرد؛ حقایقی را که بزرگانی چون ملاصدرا هم مطرح نکرده بودند. یک نمونه از آن حقایق در اقسام اتحاد است که به تفصیل در «دروس اتحاد عاقل به معقول» خود بیان کرده است. 

حکمت و اشراقشان تنها در آثار قلمی‌ و آثار تکوینی شان (یعنی شاگردان ایشان) نمود نداشت، راه رفتن شان، سکوتشان، تدریسشان، سخن شان، و نگاهشان، مشحون از اشراق و حکمت بود و اوقاتشان آباد به یاد الهی و غرق در شمیم رایحه‌های روح افزای جهان قدس بود. در تجربه این‌جهانی‌اش، محضر بزرگان حکمت و عرفان عصر خویش را درک کرده است و می‌توان حدس زد تجربه‌های زیسته‌ای بسان حکایات ابن عربی در تجلیات الهیه در تاریخ قدسی داشت و به جایگاهی راه یافت که نماد چند نسل از حکیمان و عارفان بود. به دیگر سخن: این حکیم بزرگ بنحوی عصاره عالمان پیش از خود بوده و تجسم عینی اخلاق اسلامی‌ و تجلی اسم الهادی حق برای رهروان کوی حقیقت.

 در طب شان، حکمت و در حکمت شان، طب روحانی، در هیئت و نجوم شان، اشراق و در اشراق شان، سیاره‌های واحدیت و ستاره‌های احدیت، در حدیث شان، فلسفه و در فلسفه شان، حدیث، در تفسیرشان، عرفان و در عرفانشان، تفسیر موج می‌زد و به معنای اصیل کلمه علامه بود. افزون بر علوم یادشده، به گواهی آثارشان در ادبیات و کلام و ریاضی، فقه، و علم رجال تسلط داشت و در هر یک از رشته‌های یادشده آثار متعدد از خویش بر جای گذاشت. آثار قلمی‌ و تکوینی پرتعدادشان همه حکایت از شخصیت برجسته‌ای دارد که عرفان و برهان و قرآن را در خویش گردهم آورده تا جامعیت بی نظیری را در دنیای معاصر رقم زند.

عرفان اصیل را بدون آنکه از قدرش بکاهد به کوچه‌های شهر آورد و در سلوک و بیانش تعلیم داد که چگونه می‌توان هم در جمع بود و هم اهل حضور و چگونه می‌توان در شلوغی کسب و کار، سلوک داشت و چگونه می‌توان به همه «یا ایها الذین آمنوا»ی قرآن لبیک گفت و چگونه از مطهرون بود و اینکه خدا پنهان نیست، بلکه این ماییم که باید در بارقه‌های مراقبه و در اشراق معرفت، خویش را پیدا کنیم تا خدا را دریابیم. هر چه که بیان می‌کرد نشانی از عرفان و تفسیر انفسی را می‌شد در آن پیدا کرد. متن درسی را که می‌خواند پر می‌کشیدی به غیب. تو گویی به واژه‌ها روح می‌بخشید و آنها را زنده می‌کرد. یکی از شاگردان برجسته و اهل دلش می‌گفت: شب قبلی که با ایشان درس داشتیم از ذوق خوابم نمی‌برد.

سنگ حوادث ذره‌ای از عشقش به حقیقت و شوقش به پرورش شهریاران باطن عالَم و شاگردان سلوکی جهان افروز نکاست. در این دو سه دهه اخیر تو گویی به جسمش گفته چند صباحی من را تحمل کن تا کارهای ناتمامم را به انجام رسانم و عمق حقیقت را به قوت اخذ کنم. از مرگ به راحتی یاد می‌کرد بسادگی یک سفر. اکنون به ندای «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَهً مَرْضِيَّهً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي» لبیک گفته تا فارغ از تخته بند تن، حقایقی را که یافته، بار دیگر زلالتر و نابتر دریابد و در جوار حقیقت الحقایق، دیدار نابش را با حقیقت جشن گیرد. در حالی از میان ما رفت که روزگار ما منزلت علمی‌ و عرفانیشان را آن‌چنان که شاید نشناخت. البته این به‌نحوی عیب روزگار نیست روح بلندش به گونه‌ای است که زمان طولانی‌ای نیاز دارد برای شناخته‌شدن.

و درود خدا بر تو روزی که زاده شدی و روزی که از این جهان رخت بربستی و روزی که در پیشگاه معشوق، مبعوث می‌شوی...
 
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها