سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۰
دارالکتب الاسلامیه؛ هشت دهه نشر معارف دینی

نصرالله حدادی به مناسبت هشتادمین سالگشت حیات انتشارات دارالکتب الاسلامیه، یادداشتی در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه می‌خوانید.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نصرالله حدادی ـ برای من که عاشق و شیدای طهران قدیم هستم، قدم‌زدن در کوچه‌ها و خیابان‌های محله‌های قدیمی تهران، هم فال است و هم تماشا و از یک کرشمه دو کار برمی‌آید: رفتن به روزگاری که تعلق خاطر به آن دارم و دیدن آنچه که عاشقش هستم: کتاب.

بیش از یک دهه در خیابان ناصرخسرو و کوچه حاج نایب، توفیق این امر را داشتم که کتاب بفروشم و هنوز نیز در پیرانه سر، آرزومندم به دوران جوانی بازگردم و در کنار دوستان همدل و همراه کتاب بفروشیم، و افسوس که از صدها ناشر و کتاب‌فروش قدیمی در محدوده بازار تهران و خیابان ناصرخسرو، معدودی از آن خیل دوست‌داشتنی باقی مانده‌اند و هرکدام که پا از این عرصه به هر دلیلی بیرون گذاردند، کسی جای آنها را نگرفت. امروز مغازه روا‌ن‌شاد بیوک چیت‌چیان (مرتضوی) که ده‌ها سال مملو از کتاب بود، خالی از «دوست مهربان» است و همان‌گونه حاج بیت‌الله رادخواه (مشمعچی) رفت و سرنوشت این دو ناشر قدیمی، امروز به هم پیوند خورده، و جایشان، بسیار خالی است، مثل مغازه‌هایشان، که در روزگاری نه چندان دور، تا زیر سقف و آخرین قفسه، پر از کتاب بود.

توفیقی دست می‌دهد و به دیدن دوست و ناشر دیرین، حاج آقا مرتضی آخوندی بروم. در کوچه حیاط شاهی که امروز موسوم به شهید حق‌پرست است و کوچه‌ای منشعب از آن، که قبلا حوله‌باف‌ها بود و امروز شهید بنی‌هاشمی است، در خیابان پامنار، اندکی پایین‌تر از منار معروف این خیابان قدیمی طهران.

چهار دهه پیش اگر قدم به بازار سلطانی می‌گذاشتید و چشمتان در همان ابتدای بازار به کتاب‌فروشی «دارالکتب الاسلامیه» می‌افتاد، دو چیز روح‌پروری و چشم‌نوازی می‌کرد: کتاب و طالبانِ کتاب، و کمتر اتفاق می‌افتاد که مرحوم حاج شیخ محمد آخوندی را در مغازه مشاهده کنید، اما حاج آقا مرتضی همیشه حی و حاضر بود. با درگذشت آن مرحوم در 28 تیرماه سال 1384، آن مغازه دو دهنه نیز می‌باید میان ورثه تقسیم می‌شد و حاج آقا مرتضی آخوندی، راهِ پدر را که از دوران جوانی پی گرفته بود، به بالاخانه‌ای در همان محل کوچ داد و امروز تنها در محل قدیمی انبار این انتشارات در انتهای کوچه شهید بنی‌هاشمی، می‌توانیم ایشان را ملاقات کنیم.

بارها، مرحوم حاج شیخ محمد آخوندی را در کسوت روحانیت و عصابه دست در محوطه حیاط مسجد امام خمینی دیده بودم که به سمت «دارالکتب الاسلامیه» می‌رفت و گه‌گاه نیز در جمع ناشران قدیمی از نزدیک‌ ایشان را ملاقات کرده بودم، اما از حاج آقا مرتضی، بارها کتاب خریده بودم و در جمع‌های صنفی و غیر صنفی با هم بودیم و یکی از آنها، پنج سال پیش، در حسینیه شهدای هفتم تیر در سرچشمه بود که بنا به دعوت حجت‌الاسلام محمدرضا زائری، مدعو به افطار بودیم و قبل از افطار، اقامه نماز و به صورت تصادفی، کنار یکدیگر قرار گرفتیم و خوش و بش و در آن روز، مشاهده کردم، رکوع و سجود و نشستن و برخاستن برای ایشان سخت است و سه چهار هفته پیش که پس از سه سال عدم سعادت دیدار، ملاقاتی دست داد، عصایی را بر کف دست ایشان دیدم و به مزاح گفتم: حاج‌ آقا، پیر شدید، ها، و جواب: الهی، الحمدالله، بود.

برای ساختن مستندی، نیاز به آن داشتم که بدانم، مرحوم سلطان الواعظین شیرازی ـ نویسنده کتا‌ب‌های شب‌های پیشاور، صد مقاله سلطانی و گروه رستگاران ـ در کدام نقطه از خیابان ری سکونت داشته و تنها راه، گفت‌وگو با حاج آقا مرتضی بود، چراکه می‌دانستم، در ایام جوانی به خانه آن مرحوم آمد و شد داشته و هنگام ملاقات، صحبت از هشتادمین سالگشت تأسیس «دارالکتب الاسلامیه» شد و بر آن شدم که همزمانی سن و سال ایشان، با نشری که پدر مرحومشان، پایه‌گذار آن بودند را، قلمی کنم. هر چند که این توفیق را داشتم، قبلاً در جلد دوم «تاریخ شفاهی کتاب» در روزهای سه‌شنبه 16 و 23 خرداد 1396 پذیرای او در سر سرای خانه کتاب بوده و گفت‌وگوی مفصلی با وی داشته باشم، اما جانِ کلام ایشان.

یادمان پدر مرحومشان بود وقتی از ایشان پرسیدم: این همه مصائب و سختی در کار، بخصوص در دهه پنجاه و گرفتاری‌های مالی حاصل از کارخانه پاکت‌سازی و دیگر مشکلات، مرحوم پدرتان را ناامید نمی‌ساخت، بدون درنگ فرمودند: نه تنها ایشان از ادامه راه باز نمی‌ایستادند، بلکه سرسخت‌تر و محکم‌تر و امیدوارتر، راه رفته را دوباره و چندباره طی می‌کردند، تا به مقصد برسند.



سه سال پیش به همت سرای اهل قلم و شهرداری و چند نهاد دیگر، در هفتم مرداد ماه، تجلیلی شایسته و بایسته از ایشان در سالن همایشِ‌ پژوهشگاه جهاد دانشگاهی به عمل آمد و کتابچه‌ای نیز تحت عنوان: کهنه سرباز، که حاوی گفت‌وگو با ایشان است، به چاپ رسید و با آنچه که من، در تاریخ شفاهی کتاب آوردم، سرِ جمع، تاریخچه کاملی از چگونگی شکل‌گیری دارالکتب الاسلامیه شد و در این فرصت، بار دیگر تجدید عهدی با شیخ محمد آخوندی و مطالبی، برگرفته از کتابچه «ویژه سالگرد ارتحال حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ محمد آخوندی». در این کتابچه، زندگی‌نامه ایشان، چنین آمده است: «مرحوم آقای حاج شیخ محمد آخوندی، فرزند مرحوم حاج شیخ احمد آخوندی یزدی، در بیست و سوم بهمن‌ماه سال 1289 هجری شمسی، مطابق با سیزدهم صفر 1329 هجری قمری در مشهد، در خانواده‌ای روحانی متولد گردید. پدر و اجداد ایشان تا مرحوم حاج ابوالقاسم کرمانی، همگی اهل قلم بودند که از راه تجارت، امرار معاش می‌کردند. مشارالیه املاک زیادی را به صورت باغ، زمین کشاورزی و آب به عنوان موقوفه شاهِ نجف در یزد وقف نمودند.

مرحوم آقای حاج شیخ محمد آخوندی در مشهد با راهنمایی مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به حوزه علمیه وارد شد و مقدمات و سطح را در مشهد نزد علمای بزرگ نظیر مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی و مرحوم شیخ کاظم دامغانی و معارف را نزد مرحوم حاج میرزا مهدی اصفهانی گذراند و از فیوضات مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) بی‌بهره نبود.

پس از طی مقدمات و سطح، همراه با برادر خود، مرحوم حاج شیخ علی آخوندی و بزرگانی از مشهد، مرحوم آیت‌الله مروارید و مرحوم آیت‌الله حاج شیخ ذبیح‌الله قوچانی و مرحوم آیت‌الله سامت قزوینی به حوزه علمیه نجف مهاجرت نمود و در محضر اساتید بزرگی همچون مرحوم آیت‌الله نایینی، مرحوم آیت‌الله العظمی حاج سیدمحمود شاهرودی و مرحوم آیت‌الله العظمی حاج سیدابوالحسن اصفهانی (قدس‌سره) تلمذ نمود. همچنین از مرحوم حاج سید ابوالحسن اصفهانی، موفق به اخذ اجازه اجتهاد گردید.



پدر ایشان مرحوم حاج شیخ احمد آخوندی که از علما و تجار مشهد بودند، در جریان قیام مردم مشهد و مسجد گوهرشاد به علت برقراری ارتباط با مرحوم شیخ محمدتقی بهلول که قهرمان مبارزه با رضاخان در جریان مسجد گوهرشاد بود، به عنوان محرک و سامان‌دهنده این مبارزه تحت تعقیب حکومت قرار گرفته و در نتیجه با فروش مایملک خود و جمع نمودن کلیه فرزندان و بستگان ـ که حدود یک اتوبوس بودند ـ به صورت قاچاق به کشور عراق مهاجرت نمودند.

در مسیر مهاجرت از راه قم، با مرحوم حاج شیخ عباس قمی، صاحب سفینة‌البحار و مفاتیح‌الجنان ملاقات می‌نماید. مهاجرت ایشان موجبات شگفتی آن مرد بزرگ را فراهم ساخته و دعای خیر وی، بدرقه راه ایشان می‌گردد. در هر حال با وارد شدن عائله‌ای بزرگ به عراق و سکونت در کربلا و بعد از چند سالی اقامت در نجف اشرف، فصل جدیدی در زندگانی ایشان شکل گرفت. وی مغازه‌ای در قیصریه علی آقا، در نجف اشرف اجاره نمود و فرزند خود مرحوم حاج شیخ محمد‌ آخوندی که در آن ایام در نجف مشغول به تحصیل بود را به ایران فرستاد، تا با ارسال کتاب و کالاهای بازرگانی به نجف، وسیله امرار معاش این عائله بزرگ را فراهم نمایند».

در سال 1317 در نجف، هنگامی که مرحوم حاج شیخ عباس قمی مشغول تدوین و چاپ سفینة‌البحار بودند، به علت نداشتن سرمایه کافی برای انجام طبع کتاب، از آقای حاج شیخ محمد آخوندی درخواست همکاری می‌نمایند، این موضوع مقدمه‌ای برای ورود ایشان به عرصه نشر می‌گردد. بدون شک دعای آن رادمربزرگ خداجوی، بزرگ‌ترین و بالاترین پشتوانه‌ای برای تأسیس مؤسسه انتشاراتی دارالکتب الاسلامیه و خدمات وی بوده است. در سال 1320 چاپ رساله صراط‌النجاة مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی (قدس سره) و صحیفه سجادیه که برای اولین بار در قطعی کوچک به خط استاد شیخ احمد زنجانی [معصومی زنجانی] و با تصحیح بسیار دقیقی، توسط خود آن مرحوم از روی نسخه‌های معتبر و مقابله شده، توسط مرحوم علامه مجلسی اول (قدس سره) و با مقدمه‌ای بسیار تحقیقی از مرحوم استاد سیدمحمد مشکوة و علامه مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی انجام گرفت، زمینه‌ساز ورود ایشان به صورت کاملاً جدی به عرصه نشر بود. از این زمان به بعد، تا سال 1329، هر یکی دوسال یک مرتبه به کشور عراق و شهر نجف مشرف می‌شدند، ولی کارهای مربوط به چاپ و نشر کتاب را در ایران انجام می‌دادند».

راه‌اندازی و سازمان‌دهی جامعه تعلیمات اسلامی با مرحوم شیخ عباسعلی اسلامی، بازنویسی توضیح المسائل براساس فتاوای مرحوم آیت‌الله العظمی حاج حسین آقابروجردی، تأسیس و بنیان‌گذاری بیمارستان خیریه ولی عصر (عج) در سال 1352 در خزانه بخارایی (از محله‌های کاملاً محروم تهران در آن روزگار)، از جمله کارهای آن مرحوم در کنار چاپ آثار بی‌نظیری چون: الغدیر علامه امینی، المیزان علامه طباطبایی، و ده‌ها و صدها کتاب ارزنده دیگر است که برای اولین بار از سوی ایشان، به چاپ رسیدند. نکته جالب توجه وصیت ایشان، برای محل تدفین‌شان است. مرحوم حاج محمد آخوندی، در زمان حیات، در جوار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) قطعه‌ای را خریداری کرده و وصیت نموده بودند، در این محل به خاک سپرده شوند، اما پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی، وصیت کردند. چنانچه در مکانی غیر از اماکن زیارتی، از دار دنیا رفتند، در کنار شهدای جنگ، در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شوند که، این وصیت از سوی ورثه و حاج آقا مرتضی آخوندی، مرعی داشته شد و پیکر مطهر ایشان در این مکان آرام گرفت.



در فهرستی که در سال 1353، تحت عنوان: فهرست قسمتی از انتشارات و مطبوعات دارالکتب الاسلامیه، تهران، بازار سلطانی به چاپ رسیده، به کتب اربعه شیعه، آثار علامه مجلسی، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، نهج‌البلاغه، اسفارالاربعه، فیلسوف نماها، شیعه در اسلام، العروة‌الوثقی، اصول فقه، و ده‌ها و صدها کتاب دیگر در زمینه معارف دینی و مذهب حقه تشیع، اشاره شده است.
هنگام ملاقات با حاج مرتضی آخوندی، قدمی با هم در انبار کتاب ایشان می‌زنیم. چقدر دلم برای «عدل کردن کتاب» تنگ شده است. کاری که برای عموم ناشران قدیمی، در انبار کتاب، امری عادی بود و با افت شمارگان کتاب، دیگر خبری از «عدل زدن» نیست و آن دویست و یا سیصد جلد را در قفسه جاداده و نیازی نیست تا کتاب، عدل شود.

یک بخش از انبار، که بیش از چهارصد مترمربع به نظر می‌رسد ـ و حاج مرتضی می‌گوید، روزگاری منزل ما در این کوچه بود و از سال 1335 که این محل را خریداری کردیم، تمام کارها، در همین محل انجام می‌شد ـ ده‌ها هزار جلد، به صورت عدل‌های بلند و کوتاه در کنار یکدیگر، منتظر خواهان و خواننده هستند و لبخند حاج مرتضی، با این تاکید همراه می‌شود: هر کتابی را که بفروشیم، به جایش بلافاصله کتاب چاپ می‌کنیم و پولی در کار نیست و هر چه هست کتاب است و دلی که در گرو اهل بیت علیهم‌السلام است و جای دیگری به گرو ننهاده‌ایم و طی هشت دهه گذشته، هرچه بوده، همین بوده و تا روزی که توان داشته باشیم، به حول و قوه الهی، این راه را که مرضی خداوند متعال است، با استقامت بیشتری، ادامه خواهیم داد.



حاج مرتضی آخوندی، میل ندارد از خود بگوید و مخلص کلام او، پای بندی به اسلام و تشیع و پایداری در این راه است و وقتی می‌گویم: چرا خاطراتتان را نمی‌نویسید، می‌گوید: دوستان و از جمله شما، لطف کرده‌اید و بخشی از آنها ثبت شده و ترجیح می‌دهم با کارم، حرفم را بزنم، وقتی می‌گویم: آیا در میان خیل عظیم کتاب‌های دارالکتب الاسلامیه، تاکنون مقدمه و یا حاشیه‌ای نوشته‌اید، می‌گوید: خیلی کم، و کتاب ارزنده «دلدادگان توحید» پژوهشی در زندگانی، آثار و اندیشه علامه طباطبایی، علامه امینی، علامه جعفری، سیدعلی قاضی و میرزا جواد ملکی تبریزی ـ که جملگی از بزرگان خطه آذربایجان و شهر تبریز می‌باشند ـ را به من نشان می‌دهد و اشاره به مقدمه آن دارد، پیرامون کتاب بحارالانوار که مرحوم علامه طباطبایی بر آن حاشیه می‌نگاشت و مرحوم آیت‌الله العظمی حاج حسین آقا طباطبایی بروجردی، که نظری غیر آن داشت و خلطی که شخصی در شهر قم، طی مقاله‌ای در یک مجله دینی به عمل آورده بود و ایشان، ضرورتاً به آن پاسخ داده‌اند، و وقتی می‌گویم: همین، می‌فرمایند: بله، به قدر کفایت باید گفت.

هشتاد سال گام زدن، در راه نشر معارف اسلامی و مذهب حقه تشیع، دو نسل از خانواده آخوندی را تا امروز با خود همراه ساخته و نسل سوم این خاندان نیز گام در این راه گذارده‌اند.

از حاج مرتضی آخوندی می‌پرسم: حاج آقا بعد از تعطیلی فروشگاه، در آن بالاخانه مشغول بودید، و امروز در انتهای کوچه بنی‌هاشم در محله پامنار، و چگونگی ادامه این راه؟ می‌گوید: شصت و پنج سال پدر و شصت خودم، در این راه بوده‌ایم و تا روزی که خداوند متعال قوت و قدرت دهد، این راه ادامه دارد.
از ایشان می‌پرسم: چرا، در فضای مجازی فعال نیستید؟ می‌فرمایند: حق با شماست، و باید حالا که رویه فروش کتاب تغییر کرده، ما نیز این کوتاهی را جبران کنیم، تا معارف اسلامی و الهی، بهتر و بیشتر به دست اهلش برسد.

ضمن آرزوی پویایی و پایایی برای دارالکتب الاسلامیه و حاج مرتضی آخوندی و تبریک هشتادمین سالگشت حیات انتشارات ایشان. چهره متبسم و خندان حاج آقا مرتضی، بدرقه راهم می‌شود و از ایشان تشکر می‌کنم و از خداوند متعال‌، طلب غفران برای پدر مکرمشان و طول عمر با عزت و توأم با سلامتی برای ایشان مسئلت می‌نمایم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها