جمعه ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۶:۵۶
شمس هزاران مولوی

زنده‌یاد محمود گلابدره‌ای در کتاب «لحظه‌های انقلاب» چهره بنیانگذار انقلاب را این‌گونه ترسیم می‌کند: چه لذتی دارد رهبر تو، همه چیزش و حتی چهره‌اش و لباسش و حرف زدنش و رفتار و کردار و حتی حرکت دست‌هایش، ریشه در فرهنگ تو داشته باشد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- برشی از کتاب «لحظه‌های انقلاب»: حالا باور کرده بودم که قصه‌ها و حکایت‌ها و گفته‌ها خواب و خیال‌های پیچیده در واژه‌های مادر و مادربزرگم چه قدرتی را در خود حفظ کرده بودند و چه تصویرهایی را نسل به نسل زنده نگه داشته بودند و تحویل من داده بودند؟ حالا به اهمیت و قدرت و برد و بار فرهنگی واژه‌ها پی برده بودم. به وضوح می‌دیدم و صدای عطار را می‌شنیدم که وقتی چشمش به چهره بچه‌گانه مولوی خورد چه گفت و چرا گفت و از کجا گفت و چطور شد که چنان گفت.

چهره مولوی و حافظ و خیام و زرتشت و فردوسی و ابوعلی سینا و حلاج و شمس تبریزی و دیگران را حالا می‌توانستم ببینم. حتم داشتم آن‌ها چنین چهره‌ای داشته‌اند. چه لذتی دارد رهبر تو، همه چیزش و حتی چهره‌اش و لباسش و حرف زدنش و رفتار و کردار و حتی حرکت دست‌هایش، ریشه در فرهنگ تو داشته باشد. دلم می‌خواست مولوی‌وار، عاشق این شمس حی و حاضر بشوم. ولی افسوس که نه شور و شعور و شناخت و شیفتگی مولوی در من بود و نه سواد و دانش و معرفتش که آتش شک در خرمن خواب و خیال‌هایم بیفتد و همه هستی‌ام را بسوزاند و نه دید و دیوانگی دل مولوی در من بود که دیوانه‌وار، دل به دریا بزنم و دست از همه چیز بکشم و راه بیفتم.

از خودم بدم آمد. حرص و حسادت و بی‌پناهی، همه هستی‌ام را چلاند. دلم می‌خواست به‌جای آن کسانی می‌بودم که این شمس طلوع کرده شمس‌شان است. به خودم گفتم، شاید سی چهل سال دیگر یکی پیدا شود که با آگاهی از فرهنگی که من درش رشد کرده‌ام و ذهنم شکل گرفته است، با ریشه دوانیدن در فرهنگ گذشته این دیار، شمسی بشود که هزاران مولوی زمان، گرد شمع وجودش بگردند و عاشقانه نامش را به زبان بیاورند و با هم، از نو باز ایران را بسازند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها